بررسی قاعده «هیچ چیز بخود خود نابود نمی شود»

فارسی 2122 نمایش |

الشیء لا یعدم بذاته
به مقتضای این قاعده، هیچ چیز خود به خود نابود نمی شود و ذات شیء هرگز مقتضی نیستی خود نمی باشد. بلکه همواره نیستی عارض بر ذات شیء می شود؛ زیرا اگر ذات هر شیء نیستی را اقتضا می کرد، هرگز موجود نمی شد. برخی گمان کرده اند که این قاعده عام نیست و مسئله حرکت از دایره شمول آن خارج است؛ زیرا چنین پنداشته اند که حرکت خودبخود نابود می شود و ذات آن نیستی را می پذیرد و هر دم موجود و معدوم شدن خاصیت ذاتی آن است. و لی این پنداری است محال که بر اساس محکم عقل استوار نیست؛ زیرا اگرچه حرکت موجودی است سیال و لغزنده که بر یک قرار نیست و همواره در حال موجود و معدوم شدن است؛ ولی هرگز بدون علت نه موجود می شود و نه معدوم؛ بلکه همواره با اتکاء به علت، جزئی از آن جای خود را به جزئی دیگر می دهد و به این ترتیب ادامه می یابد.
ابونصر فارابی، فیلسوف اول اسلام، این قاعده را مورد بحث قرار داده و می گوید: «الشیء لا یعدم بذاته و الا لم یصح وجوده؛ والذی یتوهم فی الحرکة انها تعدم بذاتها، محال؛ فانها لعدمها سبب، فاذا بطلت الحرکة الاولی یتبع بطلانها وجود حرکة أخری؛ شی به خودی خود نابود نمی شود و الا وجودش صحت نمی یافت؛ و برخی توهم کرده اند که حرکت به خودی خود نابود می شود، و این پنداری محال است، پس برای نابود شدن حرکت علت می بایست و هنگامی حرکت نخستین به عنوان علت نابود شود به تبع آن  حرکت ثانی نیز نابود خواهد شد». 

سهروردی
شیخ مقتول شهاب الدین سهروردی، این قاعده را تحت عنوان «الشیء لا یقتضی عدم نفسه» مورد بحث قرار داده و برای اثبات آن استدلال کرده است. در استدلال وی برای اثبات این قاعده، سخن تازه ای به چشم نمی خورد؛ زیرا استدلالش بر این اصل استوار است که اگر شیء در مقام ذات مقتضی نیستی خود باشد، هرگز به هستی نخواهد رسید و این همان استدلالی است که برای اثبات این قاعده در آثار فارابی دیده می شود. سهروردی مسئله ابدیت و جاویدان بودن حق تعالی را بر این قاعده مبتنی دانسته است، به این ترتیب که گفته می شود اگر نیستی بر حق تعالی روا باشد، باید به یکی از سه طریق زیر باشد:
1- نیستی را ذات او اقتضا کند.
2- اموری که در وجود او دخالت دارند، نیستی را بپذیرند و نابود گردند.
3- چیزی که نیستی آن در وجود حق تعالی موثر است، هستی پذیرد.
به مقتضای این قاعده، طریق اول باطل است؛ زیرا چیزی که ذاتش اقتضای نیستی کند، هرگز موجود نمی شود، در حالی که حق تعالی موجود است. طریقه دوم نیز باطل است، زیرا حق تعالی از هر جهت واحد و بی نیاز است، و موجودی که واحد و بی نیاز باشد، هیچ گونه امری در وجود او دخالت نخواهد داشت؛ بنابراین نیستی او از ناحیه نیستی غیر، امری نامعقول خواهد بود. بطلان طریق سوم نیز به روشنی معلوم است؛ زیرا حق تعالی که واجب الوجود و بی نیاز بالذات است، هرگز موضوعی نخواهد داشت، و چیزی که دارای موضوع نباشد، مانع و مضادی نیز نخواهد داشت تا هستی آن موجب نیستی این گردد. و این از آن جهت است که حکما همواره وجود ضدین را وابسته به موضوع دانسته اند و در تعریف دو امر متضاد گفته اند: هما أمران وجودیان یتواردان علی موضوع واحد بینهما عایة البعد و الخلاف. پس از اینکه بطلان هر سه طریق، به روشنی معلوم شد، عدم جواز نیستی بر حق تبارک و تعالی نیز به روشنی معلوم می گردد و سر ابدیت و جاودانگی اش آشکار می شود. 

منـابـع

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی- قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی- صفحه 253- 254

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها