نظم و مدیریت حیات اجتماعی و فردی از دیدگاه اسلام
فارسی 3617 نمایش |آیاتی فراوان در قرآن مجید مدیریت حیات معقول بر همه افراد جامعه اثبات می نماید، ما فقط به نمونه ای از آنها اشاره می کنیم:
1-«یا ایها الدین امنوا استجیبوا لله و للر سول اذا دعاکم لما یحییکم؛ ای کسانی که ایمان آوریده اید، اجابت کنید خدا و رسول خدا را هنگامیکه شما را به دینی که برای شما حیات بخش است دعوت می نماید.» (انفال/ 24) و می دانیم که توجیه مدیریت ضرورت های حیات طبیعی مانند تامین خوردن و آشامیدن و پوشیدن و مسکن و تحصیل بهداشت به وسیله حواس و تعقل خود انسان ها تامین می شود، و آنچه که نیاز به توجیه و مدیریت پیامبران عظام دارد همان حیات معقول است، که باید برای وصول به اهداف عالیه آن به تکاپوی جدی پرداخت.
2- «من عمل صالحا من ذکر من ذکر او انثی و هو من فلنـحینه حیاه طیبه؛ هرکس از مرد یا زن عمل صالح انجام بدهد در حالی که ایمان دارد، ما او را از حیات طیبه برخودار می سازیم.» (نحل/ 97) و بدیهی است که هیچ نوع از زندگی بدون تنظیم و مدیریت صحیح حیات اجتماعی نمی تواند طیبه (حیات معقول) باشد.
3- «ان الذین توفاهم الملائکه ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتها جروا فیها ولئک ما واهم جهنم و سائت مصیرا؛ کسانی را که فرشتگان آنان را در حالی که ستم بر خود ورزیده اند، درمی یابند می گویند: شما در چه حالی بودید؟ می گویند: ما در روی زمین مستضعف بودیم، فرشتگان می گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت نمائید، منزلگه آنان دوزخ است و این سرنوشت بدی است.» (نساء/ 97) این مضمون در سوره نمل آیه 28 نیز آمده است، آیا توبیخی سخت تر از این نمی توان تصور نمود که فرشتگان، آن مردم را نموده اند؟! توضیح اینکه خداوند متعال نمی خواهد هیچ انسانی تن به ظلم بدهد، و مظلوم و مستضعف قرار بگیرد، و کسی که با قدرت به مهاجرت از آن سرزمین که در آنجا مستضعف و مظلوم شده است، مهاجرت ننماید و ستمکاران را بر خود مسلط نماید، چنین شخصی خیانت به امانت خداوندی که جسم و جان او است روا داشته و به سوختن و تباه شدن نهال باغ خداوندی که وجود او است رضایت داده است و به اضافه ظلم بر خویشتن به پلنگان ترحم نموده و راه باز کرده است که خود ستم بر دیگر گوسفندان است. این مطلب مورد تردید نیست. آنچه که باید مورد دقت قرار بگیرد، این است که بی خیالی و بی اعتنایی به سرنوشت حیات اجتماعی و تنظیم و مدیریت آن که سیاست نامیده می شود، باعث می شود که بر خودکامگی قدرت پرستان افزوده شود و جای تردید نیست که هر اندازه بر خودکامگی قدرت پرستان افزوده شود، حیات انسان ها بیشتر در معرض خطر اختلال و نابودی قرار گرفته و بازیچه هوا و هوس آن قدرت پرستان خود کامه خواهد بود. اگر کسی در جامعه ای که ظلم و جور در آن رواج پیدا کرده است، گرفتار شود، باید از خداوند سبحان نجات خود را بخواهد.
4- «و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا مشن هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا؛ به چه علت جهاد نمی کنید در راه خدا و مردم مستضعف از مردان و زنان و فرزندان که می گویند: ای پروردگار ما، ما را از این آبادی که اهلش ستمکارند، بیرون آور و برای ما از جانب خود یاوری قرار بده.» (نساء/ 75) می توان گفت: مضمون این آیه که دلالت بر کوشش جدی برای نجات یافتن و بیرون رفتن از جامعه ای دارد که مردمان آن ستمگرند، یک حکم ارشادی است به آنچه که عقل و فطرت آدمی آن را دریافته است که عبارت است از زندگی با «حیات معقول (طیبه)» و آن آیه شماره 2 که می گوید: «فرشتگان کسانی را که تن به استضعاف داده و می دهند تا مرگشان فرا رسد توبیخ می کنند. به اینکه مگر زمین خدا پهناور نبود و خداوند هم وعده عذاب به آنان داده است.» همین حکم بر خروج و نجات از جامعه ظالم را شدیدا تاکید می کند، و بدیهی است که پدیده ظلم در یک جامعه نتیجه سوء سیاست اقتصادی یا حقوقی یا اخلاقی یا دینی و یا فرهنگی است که باعث سلب امنیت زندگی مطلوب (حیات معقول ) می گردد.
5- آیاتی که دلالت می کند بر اینکه ظلم و خودکامگی ها عامل سقوط و هلاکت تمدنها و جوامع روزگار گذشته بوده است، دلالت بر وجوب تنظیم حیات اجتماعی و مدیریت آن می نماید، مانند: «و تلک القری اهلکناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدا؛ و آن آبادیها را به جهت آن که ظلم کردند هلاک کردیم و برای هلاکتشان موقعی را قرار دادیم.» (کهف/ 59) این مضمون که ظلم باعث ویرانی جوماع تمدنها است در بیش از 25 مورد در قرآن مجید آمده است، در سوره قصص آیه 59 می فرماید: «و ما کنا مهلکی القری الا و اهلها ظالمون؛ و ما هلاک کننده آبادیها نبودیم مگر اینکه مردم آنها ستمکار بوده اند.» در اینجا یک نکته بسیار با اهمیت باید توجه کنیم، و آن این است که بدان جهت که متفکران در تحلیل و تحقیق سقوط و نابودی تمدن هایی که تا کنون در روی زمین یک یا چند طلوع کردند و بعد افول نمودند، عامل ظلم را در نظر نمی گیرند، لذا دلایل آنها قانع کننده نمی باشد.
6- اغلب آیاتی که دفاع و جهاد را در ریشه کن کردن ظلم دستور می دهد، از بدیهی ترین دلائل وجوب تنظیم حیات اجتماعی و مدیریت آن می باشد، مانند: «اذن للدین یقاتلون بانهم ظلموا؛ اجازه داده شده است یا اعلان شده است قتال برای کسانی که با آنان ظلم شده است.» (حج/ 3) و هم چنین اولین آیه د رشماره 4 «و مالکم لاتقاتلون» که در این آیه مبارک تاکید بر جهاد و دفاع در برابر ظلم بسیار روشن است، و باید بدین مطلب توجه کنیم که فقط با شرکت مردم در سرنوشت تنظیم و مدیریت حیات اجتماعی خویش است که می توانند به حقوق خود برسند و ظلم مرتفع گردد، و با منتفی شدن ظلم، جنگ و پیکار و خونریزی در راه دفاع از حقوق نیز منتفی می گردد، و خداوند مهربان و حکیم هرگز تجویز نمی کند. که مردم یک جامعه با کمال بی خیالی درباره آنچه که در جامعه می گذرد دست روی هم بگذارند و موقعی که ظلم های غیر قابل تحمل شیوع پیدا کرد و حقوق انسان ها پایمال شد، دستور بدهد که اکنون برخیزید و به کشت و کشتار بپردازید!
7- «لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل نمودیم تا مردم به عدالت قیام کنند.» (حدید/ 25) و قطعی است که قیام به عدالت که در این آیه شریفه هدف رسالت رسولان و نزول کتاب و میزان معرفی شده است، بدون آگاهی و اشتراک مردم در عوامل ایجاد کننده عدالت امکان ناپذیر است، این اشتراک آگاهانه در ایجاد عدالت با راهنمائی رسولان، همین اشتراک در حیات سیاسی در مسیر حیات معقول است.
8- همه آیات قرآنی که تزکیه را در هدف بعثت رسولان الهی شمرده است، دلالت قاطعانه به لزوم همه مردم در تعاون و تکاپو برای ایجاد حیات سیاسی خردمندانه دارد، زیرا همانگونه که صاحبنظران بزرگ از اعصار و قرون گذشته تا کنون متوجه شده اند تزکیه و تهذیب و تعالی و رشد انسان ها در اجتماع فاسدی که از یک سیاست معقول بی بهره است و زمامدارانش هیچ توجهی به اصلاح افراد آن اجتماع و منتفی ساختن موانع رشد و مغزی و روانی آنان ندارد، امکان پذیر نمی باشد، مگر به طور استثنائی که کفایت کردن به آن، مستلزم بیهوده قلمداد کردن آن همه عوامل رشد و استعداد تکامل انسانی می باشد.
منـابـع
محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 94-97
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها