بررسی تساوی مردم جامعه در فرمان مبارک امام علی علیه السلام به مالک اشتر
فارسی 4904 نمایش |جامعه اسلامی
همه دستوراتی که امیرالمؤمنین (ع) در این فرمان مقرر فرموده است، مربوط به همه انسان هائی است که در جامعه اسلامی زندگی می کنند، و هیچ گونه تفاوتی در ملیت، نژاد رنگ و صنف و غیر ذلک میان آن جامعه وجود ندارد، این تساوی در (30) جمله از جملات فرمان مشاهده می شود کلماتی که دلالت بر تساوی مردم جامعه در برابر دستورات فرمان دارد:
1-«ناس»: اسم جمع به معنای عموم مردم در نه مورد.
2-«رعیت»: عموم مردمی که یک سیاست آنان را اداره می کند در سیزده مورد.
3-«نظیر لک فی الخلق»: یعنی همنوع تو در خلقت در یک مورد.
4- «عامه»: در سه مورد.
5-«کل امریء»: یعنی هر انسانی، در دو مورد.
6-«عباد الله»: در یک مورد.
برای تحقیق مشروح تر درباره کلمات مزبور، جملات را مورد تفسیر و توضیح قرار می دهیم.
«ناس»
یک- جملاتی که «ناس» به معنای عموم مردم در آنها وارد شده است:
الف- «انصف الله و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فیه هوی من رعیتک؛ مابین خدا و مردم از یکطرف، و خویشتن و خواص دودمانت و هر کسی از مردم جامعه که تمایلی به او داری از طرف دیگر، انصاف برقرار کن.»
ملاحظه می شود که در دستور به برقرار کردن انصاف بین نفس زمامدار یک جامعه و نزدیکانش از یکطرف و خدا و مردم به وطور عموم، کلمه ناس به کار گرفته است که اسم جمع شامل عمومی مردم هیچ استثنائی می گردد.
ب- «ولیکن ابعد رعیتک منک و اشنا هم عندک اطلبهم لمعائب الناس، فان فی الناس عیوبا الوالی احق من سترها؛ ودورترین رعیت تو از تو و منفورترین آنان نزد تو کسی باشد که جویاترین آنان به عیوب مرم است، زیرا در میان مردم عیوبی است که حاکم شایسته ترین اشخاص برای پوشاندن آنها است.»
ج- «اطلق عن الناس عقده کل حقد؛ گره هرگونه کینه ای را از درون مردم باز کن.»
د- «ثم اخترللحکم بین الناس افضل رعیتک فی نفسک؛ سپس برای حکم در میان بهترین مردم جامعه را از نظر خویشتن انتخاب کن.»
هـ- «لاان الناس کلهم عیال علی الخراج و اهله؛ زیرا مردم همگی تحت کفالت مالیات و پرداخت کننده آن می باشند.»
و- «و منها اصدار حاجات الناس یوم ورودها علیک؛ و از آن جمله اموری که خود باید به طور مستقیم متصدی باشی، برطرف کردن نیازهای مردم است در همان روزی که به تو وارد شده است.»
ز- «مع ان اکثر حاجات الناس الیک مما لا موونه علیک من شکاه مظلمه او طلب انصاف فی معامله؛ با در نظر داشتن اینکه اکثر احتیاجات مردم به تو، از آن چیزها است که برآوردن آنها برای تو مشقتی ندارد. مانند شکایت از ظلم یا دادخواهی درباره معامله ای.»
ح-«و لا یطمعن منک فی اعتقاد عقده تضربمن یلیها من الناس فی شرب او عمل مشترک؛ و هرگز از تو طمع آن را نداشته باشند که پیمانی به سود آنان ببندی تا ضرر آن به مردمی که رابطه ای با لازمه آن پیمان دارند، مانند حقابه یا عمل مشترک دیگر وارد آید.»
ط- «و ایاک و الا ستثار بما الناس فیه اسوه؛ بپرهیز از برتری دادن خود (و هر شخصی که مورد تمایل تو باشد) بر دیگران در آنچه که مردم در برخورداری از آن مساویند.» در این جملات تساوی عموم در حق حیات و حق کرامت و حق آزادی معقول، چنان روشن است که هیچ نیازی به تفصیل طولانی نیست.
«رعیت»
دو- جملاتی که «رعیت» به طور مطلق در آنها به کار رفته است و مفهوم این کلمه همانگونه در اول مبحث اشاره نمودیم عموم مردم جامعه ایست که یک سیاست آن را اداره می کند:
الف- «واشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا؛ و رحمت و محبت و لطف به رعیت را به قلب قابل دریافت نما و برای آنان وحشی درنده ای مباش که خوردن آنان را غنیمت بشماری.»
ب- «ولیکن احب الامور الیک او سطها فی الحق و اعممها فی العدل و اجمعها لرضی الرعیه؛ و محبوبترین اشیاء در نزد تو حد وسط آنها در حق و فراگیرترین آنها در دادگری و جامعترین آنها به رضای رعیت باشد.»
ج- «واعلم انه لیس شیء بادعی الی حسن ظن راع برعیته من احسانه الیهم وتخفیفه الموونات علیهم؛ و بدان که هیچ چیزی مانند احسان زمامدار به رعیت و سبک کردن سختی ها از آنان، خوش بینی و حسن ظن زمامدار را به رعیت خود به وجود نمی آورد خوش بینی و حسن ظنی که ناشی از محبت و علاقه و خوش بینی و حسن ظن رعیت به زمامدار خود می باشد.»
د- «فلیکن منک فی ذلک امر یجتمع لک به حسن الظن برعیتک فان حسن الظن یقطع عنک نصبا طویلا؛ در احسان به مردم جامعه و سبک کردن سختی ها از آنان به کیفیتی رفتار کن که موجب حسن ظن تو به مردم جامعه ات باشد، زیرا حسن ظن زحمت فراوانی را از بین می برد.»
هـ- «و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه. و اجتمعت بها الالفه و صلحت علیه والرعیه؛ و هرگز نشکن آن سنت شایسه ای را که صلحای این امت (یا سابقین اولیه) به آن عمل نموده و موجب الفت و هماهنگی مردم گشته و رعیت بر مبنای آن اصلاح شده است.»
و- «واعلم ان الرعیه طبقات لا یصلح بعضها الا ببعض ولا غنی ببعضها عن بعض؛ و بدان که رعیت دارای طبقاتی است که هیچ یک موقعیت شایسته خود را بدون دیگری درنمی یابد و هیچ یک از آنها موجب بی نیازی از دیگری نمی باشد.»
ز- «و ان افضل قره عین الولاه استقامه العدل فی البلاد وظهور موده الرعیه و انه لا تظهر مودتهم الا بسلامه صدورهم؛ و بهترین چشم روشنی زمامدار برپا شدن دادگری در شهر ها و بروز محبت رعیت است و قطعی است که محبت رعیت بروز نمی کند مگر اینکه سینه های آنان از هر عقیده و ناراحتی (در زندگی اجتماعی و سیاسی) که دارد سالم بوده باشد.»
ح- «ثم تفقد اعمالهم و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم فان تعاهدک فی السر امورهم حدوه لهم علی استعمال الامانه و الرفق بالرعیه؛ سپس همه اعمال کارگزاران را مورد تفتیش قرار بده و بازرسهای مخفی که اهل صدق و وفاء باشند بر آنان بفرست زیرا مراقبت مخفیانه تو درباره امر آنان، باعث می شود که امانت به کار ببرند و با رعیت رفق و مدارا کنند.»
ط-«ثم الله الله فی الطبقه السفلی من الذین لا حیله لهم.. فان هو لاء من بین الرعیه احوج الی الانصاف من غیر هم؛ و سپس به یاد بیاور خدا را، به یاد بیاور خدارا، در اصلاح زندگی طبقه پایین از کسانی که برای آنان چاره ای نیست، زیرا آنان در میان رعیت نیازمندترین مردم برای انصافند.»
ی-«واجعل لنفسک فیما بشینک و بین الله افضل تلک المواقیت و اجزل تلک الاقسام. و ان کانت کلها الله اذا صلحت فیها النیه و سلمت منها الرعیه؛ وبهترین اوقات و مفیدترین آن اقسام را (برای خودسازی که نفعش به جامعه هم خواهد رسید) میان خود و خدا قرار بده اگر چه همه آن اوقات برای خدا است اگر نیت شایسته در آن داشته باشی و رعیت به وسیله آن اوقات و نیت پاک تو به زندگی سالم خود توفیق یابد.»
یا- «واما بعد فلا تطولن احتجابک عن رعیتک، فان احتجاب الولاه عن الرعیه شعبه من الضیق و قله علم بالامور؛ زمان پوشیده شدنت از رعیت به طول نینجامد، زیرا مخفی بودن زمامداران از رعیت نمودی (یا قسمتی) از بروز تنگنا و ناآگاه ماندن از امور زندگی مردم است.»
یب- «و ان ظنت الرعیـه بک حیفا فا صحرا لهم بعذرک واعدل عنک ظنونهم باصحارک؛ اگر رعیت درباره تو گمان کند که ظلمی کرده ای، عذر خود را به آنان آشکار کن و گمان های آنان را با آشکار کردن عذر خود برگردان.»
یج-«وایاک و المن علی رعیتک باحسانک او التزید فیما کان من فعلک؛ بپرهیز از منت گذاردن به رعیت خود به جهت احساس که به آنان کرده ای، یا بزرگ بینی کاری که انجام داده ای.»
بنی بشر
سه- جملاتی که «نظیر لک فی الخلق» نظیر تو درخلقت، در آنها به کار رفته و شامل همه بنی نوع بشر می گردد:
الف- «واشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم. ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنیم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق؛ و رحمت و محبت و لطف به رعیت را به قلبت قابل دریافت نماف و برای آنان وحشی درنده ای مباش که خوردن آنان را به غنیمت بشماری زیرا آنان بر دو صنفند: یا برادر دینی تو هستند و یا نظیر تو در خلقت.»
چهار- جملاتی که «عبادالله»، بندگان خدا را شامل می شود:
الف- «انصف الله و انصف الناس من نفسک و م خاصه اهلک و من لک فیه هوی من رعیتک، فانک الا تفعل تظلم، و من ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده و من خاصمه الله ادحض حجته و کان لله حربا حتی ینزع او یتوب؛ و مابین خدا و مردم از یک طرف و خویشتن و خواص دودمانت و هر کسی از مردم که تمایلی به او داری انصاف برقرار کن، و اگر انصاف برقرار نکنی ستمکار خواهی بود هرکس که ظلم بر بندگان خدا روا بدارد، خدا از طرف بندگان مظلومش، خصم آن ظالم است و هرکس که خدا با او خصومت داشته باشد، حجتش را باطل نماید و آن ظالم با خدا در صدد محاربه است تا از ستمکاری برگردد و یا توبه کند.»
ب-«ومن طلب الخراج بغیر عماره اخرب البلاد و اهلک العباد؛ و هرکس مالیات بخواهد بدون آباد ساختن شهرها، و شهرها را ویران و بندگان خدا را هلاک می سازد.»
عموم مردم
پنج- جملاتی که «عامه» عموم مردم، را فرا می گیرد:
الف- «ولیکن احب الامور الیک او سطها فی الحق و اعمها فی العدل واجمعها لرضی الرعیه، فان سخط العامه یجحف برضی الخاصه، و ان سخظ الخاصه یغتفر مع رضی العامه؛ و محبوبترین امور در نزد تو معتدل ترین آنها در حق و گسترده ترین آنها در عدالت و جامع ترین آنها در جلب رضای رعیت باشد زیرا خشم عموم مردم رضایت خواص (مخصوصان حاکم) را محو و پایمال می سازد و خشم و خواص با رضایت عموم مردم بخشیده می شود.»
ب- «ولک اختبر هم (الکتاب ) بما و لوا للصالحین قبلک، فاعمدلا حسنهم کان فی العامه اثرا و اعرفهم بالامانه و جها؛ ولکن آن کتاب (متصدیان ثبت امور مهم و حساس) را با تحقیق در تصدی اموری که پیش از تو به عهده داشتند آزمایش کن و کسی را از آنان بر این مقام برگزین که بهترین اثر را در عموم مردم داشته و آشناتر به معنای امانتداری بوده باشد.»
ج- «واعلم -مع ذلک- ان فی کثیر منهم ضیقا فاحشا وشحا قبیحا و احتکارا للمنا فع و یحکما فی البیاعات، و ذلک باب مضره للعامه و عیب علی الولاه؛ و بدان -با این حال- در عده فراوانی از بازرگانان تنگ چشمی و تنگدلی آشکار و لئامت و پستی قبیح و احتکار منافع و زورگوئی در معاملات است، و این وضع موجب ضرر بر عموم، و عیبی است بر زمامداران.»
شش- جملاتی که شامل حال «کل امری» هر فردی، هر انسانی، می شود:
الف- «ثم اعرف لکل امری منهم ما ابلی، و لا تضیفن بلاء الی غیره، و لا تقصرن دون غایه بلائه؛ سپس شناسائی و موقعیت هر کسی را با توجه به زحمتی که در انجام وظائفش تحمل نموده است، تعیین نما، و هرگز تکاپو و تحمل زحمت هیچ کسی را به دیگران قرار مده، و در شناسایی و تعیین موقعیت، از منظور نمودن نتیجه نهایت زحمتی را که متحمل شد است کوتاهی مکن.»
ب- «ولا ید عونک شرف امریء الی ان تعظم من بلائه ما کان صغیرا، و لا ضعه امری الی ان تستصغر من بلائه ما کان عظیما؛ و شرف اعتلای مقامی هیچ کس باعث نشود که تکاپو و زحمت اندک او را بزرگ کنی و (بالعکس) حقارت هیچ کسی موجب نشود که تکاپو و زحمت بزرگ وی را کوچک کنی.»
این فرمان انسان هائی را برای اجرای مواد مزبور در آن منظور کرده است که فطرت پاک آنها مسخ نشده و خرد و وجدان و دیگر نهادهای مثبت و قابل رشد آنان در طبیعت و مجرای اصلی خود حرکت می نماید و اگر مردمانی در آن جوامع پیدا شوند که از داشتن خصوصیات مزبور محروم باشند، این فرمان می تواند آنان را در مسیر حیات قابل تفسیر و توجیه قرار بدهد، لذا چنانکه مخاطب در این فرمان «چنگیز»و «تیمور لنگ»و «ماکیاولی» و «توماس هابس»و «آتیلا» و «گالیگولا» و «فردریک نیچه» و «سزابورژیا» و امثال آنان در دیروز و امروز نیست، همچنین انسان های مطرح شده در این جامعه کسانی نیستند که بدون هیچ اصل و قانونی در یک زندگی طبیعی حیوانی محض که خود را هدف و جزء را وسیله می دانند، رها شده که در نتیجه جز برخورداری از لذائذ طبیعی که بالاخره آنان را از پرتگاه پوچ گرائی به گودال تاریک تاریخ پرتاب می کند، نصیبشان نمی گردد.
منـابـع
محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 319- 324
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها