نتایج آزادی نامعقول بیان
فارسی 2242 نمایش |آزادی بیان، در مغرب زمین از حداکثر ترویج و تبلیغ و بیان برخوردار گشته است. شاید بتوان گفت: چشم گیرترین جمله ای که در این آزادی دیده شده است، همان جمله معروف است که از ولتر نقل شده است. او گفته است: «من با این سخنی که تو می گوئی مخالفم، ولی حاضرم در راه اینکه تو این سخن را آزاد بیان کنی، «زندگی خود را ازدست بدهم».
من نمی دانم ارزش جان «ولتر» برای خود او چه بوده است که حتی اگر علت مخالفت او با سخن آن شخص، پایمال شدن حقوق انسان ها باشد که حق آزادی هم یکی از آنهاست، آیا باز، ولتر حاضر است که جان خود را از دست بدهد تا آن کوه آتشفشان مواد گداخته خود را بر مزرعه روان ها و مغزهای بشر سرازیر کند و آنها را تباه بسازد؟! این است معنای آن ضرب المثل بسیار ساده که می گوید: آواز شدت حرصش به حلیم، خود را توی دیگ جوشان انداخت!! خود ولتر برای ادای همین جمله فریبنده که ایده ال جمله برای ساده لوحان، مخصوصا به آنان که هنوز به سال بیستم عمر شان قدم نگذاشته اند، می باشد، از همان آزادی در بیان، استفاده کرده است که اجازه می دهد کوه آتشفشان، هر چه از مواد سوزاننده در درون دارد بیرون بریزد و میلیون ها جاندار رادر راه آزاد افشانی خود بسوزانند و تباه کند!! آیا واقعا اینگونه متفکران با اینکه می دانند لازمه سخنانشان چیست، باز اینگونه حرف ها رابه زبان می آورند، یا اینکه فقط می خواهند سخنی گفته باشند و تبدیل به یک حکایت برجسته تاریخی شوند، افسوس!
ما چو خود را در سخن آغشته ایم *** از حکایت ما حکایت گشته ایم
احتمال دیگری هم وجود دارد و آن این است که شاید «ولتر»، می خواست میدان مناسبی از فضای محیط را برای بیانات خود باز کند. در یکی از جملات آموزنده ای که از مشهورترین دانشمند قرن اخیر در خاطر دارم، چنین آمده است: «معمولا آزادی بیان و تبلیغ در طول تاریخ موقعی مورد شدیدترین دفاع قرار گرفته است که جمعی می خواستند عقائد خود را مطرح و آن را بقبولانند».
بعضی از نتایج آزادی نامعقول بیان
1-موضوعیت پیدا کردن خود بیان، با قطع نظر از اینکه محتوای بیان چیست؟ همه ما می دانیم که در این دنیا فروانند اشخاصی که فقط می خواهند حرفی بزنند و به اصطلاح معروف تا خودشان را سبک کنند و اما اینکه سخنانشان دارای چه محتوائیست، مورد توجه شان نیست.
2- برخی اشخاص هستند که سخنانی برای خودشان دارای اهمیت زیادی است و گمان می برند آن سخنان برای همگان دارای اهمیت است، لذا از راه دلسوزی! به مردم جامعه، عشق سوزانی برای بیان آن سخنان دارند!
3-کسانی هستند که عاشق مطرح شدن در جامعه هستند و هیچ وسیله ای برای طرح شدن در جامعه، جز سخن پراکنی ندارند، باید حرف بزنند تا مورد توجه قرار بگیرند! البته اگر گوینده سخن واقعا دارای سرمایه ای مفید بر جامعه باشد که می خواهد به وسیله بیان سخنانش، برای جامعه نفعی برساند و این کار نیازمند شناخته او باشد، اشکالی نیست و این هدف انسانی غیر از آن هدف پست است که می گوید: «ای مردم، به من نگاه کنید»،
دم بجنبانیم زاستدلال و مکر *** تا که حیران ماند از مازید و بکر
طالب حیرانی خلقان شدیم *** دست طمع اندر الوهیت زدیم!
گربه بستانی رسی زیبا و خوش *** بعد از آن دامان خلقان را بکش
4-بیان جملات جالب و تکان دهنده با قطع نظر از اینکه پس از آنکه مستمع یا خواننده تکان خورد و به سخن گوینده جلب شد، چه نتیجه خواهد داد، باید بگوئیم: این گونه سخن پراکنی ها و حرافی ها مشتریان بسیار خوبی در میان اشخاصی که در زندگی یکنواخت به ملامت خاطر گرفتارشان ساخته و همچنین در میان اشخاص نا آگاه دار می باشد. متاسفانه از موقعی که زندگی ماشینی بعضی از جوامع را گرفتار یکنواختی ملال آور زندگی کرده است، برای شکستن یکنواختی ملال آور سخنان جالب و تکان دهنده اگرچه کاملا بی معنی و یا ضد واقعیات بوده باشد، بلکه همین قدر که بتواند چرت خواب آلودگان زندگی ماشینی ناآگاهانه را ولو، برای چند لحظه برهم بزند، رایج و شایع گشته است. حقیقت این است که اگر واقعیتی جز نو آوری برای مرتفع ساختن ملامت یکنواختی زندگی به مردم نشود کاری که انجام گرفته است آب زدن بر روی برطرف کردن کسالت خواب آلودگی می باشد، آب بر روی زدن برای برطرف کردن کسالت خواب الودگی، نمی تواند بیداری را تفسیر کند و تکلیف انسان را درحال بیداری و هشیاری روشن بسازد چنانکه نا آگاهانه برای مرتفع ساختن کسالت و ملامت تلاوت قرآن مجید را وسیله می سازند. همانگونه که برای نیل بحالت آرامش والای روحی شراب و دیگر تخدیر نمی تواند کاری انجام بدهد. فقط کاری که از دست وسائل تخدیر برمی آید دقائق یا ساعت های که با مختل کردن عوامل هشیاری انسان را در ناهشیاری موقت و مضر بر مغز و روان فرو می برد و پس از آن مدت محدود او را به همین عالم هشیاری در عرضه تبلوگاه قوانین به حرکت وا می دارد.
اسف بارتر از این، متفکر نا امیده شدن بر هم زنندگان چرت خواب آلودگان است که امروزه در خیلی دیده می شود، اشتباه نشود بر هم زدن چرت غیر از بیدار کردن است که انسان را به دنبال آگاهی ها و تحصیل معارف و اصول زندگی می فرستد. البته می دانیم که با تکامل دادن مردم و جلب آنان به سخنان شگفت انگیز (اگر چه بی معنی یا ضد واقعیت هم بوده باشد)، چه قدر انسان هائی در جهالت غوطه ور می شوند و چه ارزش ها و اصول عالی انسان تباه می گردد. برای چه؟ برای اینکه نویسنده یا گوینده گریبان مردم را به شدت تکان بدهد و به سوی خودش را مطرح کند، مساوی نابودی معنوی مردم آن جامعه نیست که یک انسان خود خواه با سوء استفاده از آزادی مطلق در بیان انجام می دهد؟! آیا بی اعتنائی به ارزش بعد معنوی مردم کمتر از بی اعتنائی به ارزش بعد مادی آنان می باشد؟! آیا شما که دارای خرد و وجدان پاکید میان دو جمله زیر تفاوتی می بینید؟ جمله 1- من باید آنچه را به ذهنم خطور کرده است آزادانه بیان کنم اگرچه همه اصول و ارزش واقعی بشری را مختل بسازد و مغزها را گمراه کند. جمله 2- سخنی که مخاطب «اینیشتن» فیزیک دان مشهور درب رابر گفتار وی (آزادانه!) بیان نموده است. گفتار «اینیشتن» و پاسخ مخاطب وی چنین است: درسال 1949 درباره ملاقات خود با یکی از سران امریکائی چنین نوشت: «اخیرا با یکی از شخصیت های باهوش آمریکائی که به صورت ظاهری مردی صاحب حسن نیت بود، مذاکره می کردم به او تذکر دادم که خطر جنگ جدیدی بشریت را تهدید می کند و اگر چنین جنگی در گیرد، احتمال نوع بشر منهدم خواهد شد و فقط تشکیلاتی که مافوق ملت ها باشد می تواند از چنین خطری جلوگیری کند، اما با نهایت تعجب مشاهده کردم که مخاطب من چنین جواب داد: به چه دلیل شما تا این اندازه مخالف با انهدام نوع بشر می باشید».
اگر عبارات بعدی متفکر مزبور را در تفسیر پاسخ مخاطبش مورد دقت قرار بدهیم، خواهیم دید که حتی ممکن است یکی از بزرگترین عللی که مخاطب او را وادار کرده است چنان پاسخ حیرت انگیزی را بدهد، همان فرسودگی مغزهای بشری و پوچ تلقی کردن زندگی است که ناشی از رگبار نظریه ها و آراء ضد و نقیض و شایسته و ناشایسته با سوء استفاده از آزادی مطلق در بیان بوده است. متفکر مزبور در همین مأخذ می گوید: «چنین جواب تند و صریحی از رنج درونی و بدبختی آشکاری حکایت می کند که مولود جهان امروز است. این جواب به نظر من جواب کسی است که کوشش بسیار کرده است تا تعادلی در وجود خویش ایجاد کند و توفیق نیافته است و حتی امید توفیق را نیز ازدست داده است. این جواب بیان انزوائی دردناک است که همه افراد بشر امروزه از آن رنج می برند» و این جملات در تحلیل نهائی به بیماری فقدان ایدئولوژی و عقیده والائی که بتواند هویت انسان را در این جهان هستی در هر دو منطقه «آنچنانکه هست» و «آنچنانکه هست» باید تفسیر و توجیه نماید، می رسد و این فقدان اگر معلول دو علت اساسی باشد، قطعا علت یکم آن رگبار ضد و نقیض گوئی های گویندگان و نویسندگان است که در هر دو منطقه به اظهار نظر آزادانه پرداخته و به مغزهای بشر سرازیر کرده اند.
منـابـع
محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 378-375
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها