فلسفه حقوق بشر
فارسی 2008 نمایش |شریعت، همانند طبیعت، گذشته از مبدأ قابلی که از آن متکون می شود و به آن پیوند طبیعی دارد، به مبدأ فاعلی و غایی نیز که از آن صادر می وشد و به آن بر می گردد، ارتباط فرا طبیعی دارد. بنابراین، بینش مادی به علوم انسانی نظیر حقوق، فقه، اخلاق، سیاست و مانند آن، نظیر بینش مادی به علوم تجربی، نظیر زمین شناسی، معدن شناسی، گیاه شناسی و شبیه آن بر اثر فطانت بتراء خواهد بود، زیرا اگر هوشمندی و فرزانگی کسی در محور طبیعت خلاصه شد و از مبدأ فاعلی و آفریدگار آن منقطع بود و از مبدأ غایی و مرجع نهایی آن، بریده و گسیخته گشت، هماره بررسی های تجربی و انسانی او سیر افقی خواهد داشت، و هرگز اوج عمودی آن را طی نخواهد کرد. مثلا یک معدن شناس مادی، همواره چنین می اندیشد که فلان معدن مخصوص از زمان هایی دور ارای صورت و صفت ویژه ای بود و در طی قرون و تحول رخدادهایی طبیعی هم اکنون به صورت و صفت مخصوص در آمد و پیش بینی می شود که در آینده نزدیک یا دور به صورت و صفت خاص دیگری در آید و هرگز در محدوده تفکر مادی، این مطلب عمودی و فرا طبیعی خطور نمی کند که چه مبدأ فاعل، آن معدن مخصوص را آفرید و حرکت های منظم او را به عهده گرفت و برای دام هدف نهایی او را آفرید و هدایت کرد، یعنی اصل کلی و جامع «هو الاول و الاخر» هرگز از دیدگاه یک متفکر مادی مطرح نیست. چنین بینشی که طبیعت را در مدار بسته مسیر افقی آن تفسیر می کند و هرگز به اوج عروج عمودی او نمی اندیشد، اگر بخواهد درباره علوم انسانی نظیر، حقوق، اخلاق، سیاست و...، تدبر نماید، محصولی جز ابتر و منقطع بودن نخواهد داشت، زیرا از فطانت بتراء اثری جز ابتر و گسیخته، متوقف نیست.
بررس های صاحب نظران
لیکن اگر عقل و درایت صاحب نظری در مدار طبیعت منحصر نشد، بلکه هر موجودی را که هستی او عین ذاتش نباشد، اگر مادی بود، گذشته از مبدأ تکون طبیعی به فرا طبیعی وابسته می داند، هماره بررسی های تجربی و انسانی او، جامع بین سیر افقی و عمودی است یعنی هم به طور عمیق می اندیشد که مثلا فلان پدیده معدنی قبلا از لحاظ ماده چه بوده و هم اکنون چیست و بعدا چه خواهد شد، و هم به طور دقیق می فهمد که فلان رخداد معدنی همانند تمام موجودهای جهان امکان، از یک مبدأ فاعلی محض نشات گرفته، و در مسیر نهایی خویش به مبدأ غایی بالذات خود بر می گردد.
مبدأ حقوق انسان
بنابراین، حقوق شناسی که جزء علوم انسانی است به طور عمیق مورد ارزیابی قرار می گیرد که اصلا حقوق به چه حقیقت عینی تکیه دارد و از کدام واقعیت استنباط می شود، زیرا در این بینش، علوم انسانی که در پرورش انسان سهم مؤثری دارد، هرگز اعتباری محض نبوده و بدون اعتماد به واقعیت خارج، اعم از انسان و طبیعت و فطرت تحقق نمی یابد. بعد از پذیرش اصل ارتباط حقوق انسانی با حقایق تکوین، بررسی می شود که راه کشف اصول و استخراج قواعد و استنباط مواد حقوقی از آن پشتوانه تکوینی چه چیز خواهد بود، در تمام این مراحل، به طور دقیق بررسی می شود که مبدأ فاعلی و غایی نظام هستی، چگونه مبدأ حقوقی انسان را آفرید و چطور راه کشف آن را به بشر آموخت.
تأثیر بینش توحیدی
پس ثبوت حقوق اولا و اثبات آن ثانیا از دیدگاه یک متفکر الهی و صاحب دل به بینش توحیدی او کاملا مرتبط است، چه اینکه مکتب الهی نیز عهده دار تبیین مقام ثبوت حقوق و مقام اثبات آن خواهد بود. چون مبدأ فاعلی حقوق، خداوند منزه از ماده و طبیعت است، مبدا غایی آن نیز تقرب به او که مبرای از زمان و مکان و هر گونه قید مادی دیگر است خواهد بود.
هدف نهایی لقای خداست
جریان عدالت که از جهتی طبق برخی از آرا مبنای حقوق است و طبق بعضی از شواهد دیگر نیز هدف حقوق به شمار می آید، گرچه فی الجمله درست است لیکن بالجمله صحیح نخواهد بود، زیرا هدف نهایی از تحقیق و تحقق حقوق فرد و جامعه، رسیدن انسان متحقق به مقام شامخ لقای خداست، چه اینکه قرآن کریم، ضمن ارج نهادن به قسط و عدل، آن را وصف ممتازی می داند که مقسطان و عادلان در پرتو آن، توان عروج به مقام برین را می یابند و آن مقام برتر همانا نورانی شدن روح انسان حق مدار است. مطلب مزبور را می توان از جمع بین آیه «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط....» که هدف رسالت پیام آوران الهی و نزول کتاب های دینی را قیام مردم به قسط و عدل می داند، و آیه آغازین سوره ابراهیم «الر کتاب انزلنا الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید» که مقصود از نزول کتاب الهی را نورانی کردن مردم می داند، استنباط نمود، زیرا مقام نورانیت انسان متکامل، همان مرتبه شهود علمی و عینی او نسبت به حقایق برتر از عالم طبیعت و مثال است؛ چنان که از جریان «حارثه بن مالک» بر می آید و از وصف پرهیزکاران از زبان مولای متقیان استفاده می شود: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم، فهم و الجنه کمن قد راها، فهم فیها منعمون، و هم والنار کمن قد راها فهم فیها معذبون».
سر لزوم چنین هدف برتر آن است که هر بالعرض باید به بالذات منتهی شود و این قانون همان طور که درباره سلسله علل فاعلی صحیح است یعنی فاعل های بالعرض باید به فاعل بالذات که خداوند است منتهی گردند، غایت های بالعرض نیز باید به غایت بالذات رجوع نماید که آن هم خداوند است، لذا اهداف همه کارهای انسانی مادامی که به لقای خداوند نرسد، هدف متوسط است نه نهایی، قهرا هدف بالعرض خواهد بود نه بالذات، از اینجا اهداف حقوق بشر از نظر اسلام روشن خواهد شد.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 3-6
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها