سخنان سید احمد هاشمی درباره مراحل آفرینش یک اثر ادبی
فارسی 9680 نمایش |استاد فقید مصری، سید احمد الهاشمی، درآغازکتاب «جواهر البلاغه» چنین می آورد:
از صحار عبدی پرسیدند. «ماالبلاغه» بلاغت چیست؟
گفت: «ان تجیب فلا تبطیء و تصیب فلا تخطی؛ آن است که جواب دهی بی درنگ و به هدف زنی بی خطا.» نیز گویند: از ابن مقفع پرسیدند: بلاغت چیست؟ گفت: بلاغت معانی و موارد چندی دارد، گاهی بلاغت درسکوت است، گاهی در گوش دادن و توجه به سخن دیگری، گاهی در اشاره است، گاهی در سخن گفتن، گاهی در استدلال است، گاهی در پاسخ دادن، گاهی در ابتدا کردن به سخن است، گاهی به شعر است، گاهی به سجع و خطابه و گاهی به نوشتن نامه. در همه این موارد، بلاغت به آن است که صاحب سخن بتواند مقصود خویش را القا کند و معنای مراد را با ایجاز برساند...
استاد نامبرده سپس می گوید: بشربن المعتمر دستور نامه ای برای خطیب، نویسنده است که از گرانبهاترین رساله های ادبی بلاغی است. وی در این رساله حدود بلاغت را روشن ساخته و آن را به نیکوترین صورت نقاشی کرده است.
ما خلاصه ای از گفتار او را در موضوع مورد بحث خود نقل می کنیم: برای آفرینش اثر ادبی (نثر، شعر، ترجمه)، درپی ساعتی باش که در آن ساعت نشاط داری و آسوده خاطری و آماده چون همان کار اندک که در چنین ساعتی انجام یابد، جوهردار تر، برجسته تر، گوش نوازتر، دلچسب تر و شسته و رفته تر است از هر وقت دیگر. هنرمند در چنین حالی است که می تواند واژه های عالی و درخشان و معانی نو و بدیع فرا چنگ آرد. یقین بدان که همین کار کم -در شرایط یاد شده- بهره و نتیجه ای بیشتر دارد از یک روز دراز کار با زور و رنجاندن خود و اصرار و تلاش و تکلف و پاک کردن و از سر نوشتن.
از دشوار نویسی بپرهیز! زیرا دشوار گویی و دشوار نویسی کار به تعقید (پیچیده گویی) و آشفتگی می کشاند. و تعقید معنی را تباه می سازد و لفظ را بی قواره می کند. هر کس بخواهد معنای اصیل و بلندی را ادا کند باید برای آن، لفظ اصیل و بلند بیابد. چون حق معنای بلند با لفظ بلند ادا می شود. و حق لفظ و معنای خوب این است که نگذاری (ازراه تعقید و مغلق نویسی وغلبه گویی) به تباهی و ناپسندی کشیده شوند. تو به هنگام آفرینش اثر ادبی، یکی از سه مرحله را می گذارنی:
مرحله نخست: اینکه معنایی آشکار و روشن نزدیک به اذهان را با لفظی برازنده و خوش آهنگ و با فخامت و روان ادا می کنی. اگر برای خواص است در رعایت این اوصاف نظر خواص را ملاک قرار می دهی و اگر برای عموم است نظر عموم را.
معنی و مضمون تنها به اینکه از معانی متداول در میان خواص باشد اهمیت پیدا نمی کند و تنها به اینکه از معانی متداول درمیان عوام باشد بی اهمیت نمی شود، بلکه مدارا اهمیت و علوم معنی به درستی است و سودمندی و مطابق حال بودن و تناسب مقام را رعایت کردن. و همینگونه است لفظ. اگر بتوانی به نیروی بیان و بلاغت و ظرافت درتعبیر و توانمندی ذوق چنان سخن بگویی و بنویسی که مطالب خواص را به عوام بفهمانی، و واژه هایی به کار بری که نه توده از فهم آنها ناتوان باشد و نه در نظر اهل فضل دور ازموازین، اگر چنین کنی تو گوینده ای بلیغ و نویسنده ای کامل عیاری. اگر دیدی این مرحله تو را میسور نمی گردد و دست نمی دهد، یعنی در اولین گام و نخستین تلاش به مقصود نمی رسی، و می نگری که لفظ درجای خود قرار نمی گیرد و جا نمی افتد، یا قافیه به حد نصاب خود نمی رسد و درست نمی نشیند، در چنین حالی کلمه را (چه درنثر و چه درنظم) و اندازه تا جایی غصبی پیدا کند و در غیر محل خود نشیند. چرا؟ چون تو اگر شعر نگویی یا چیز ننویسی، هیچ کس بر تو خرده نمی گیرد که چرا نگفت و ننوشت، اما اگر به زور اثری پدید آوری، بی داشتن مهارت و قریحه و بی داشتن زبان و قلم پخته و بی اطلاع از خوب و بد کار، در اینجاست که کسانی بر تو عیب می گیرند و خویشتن را از تو فراتر می دانند، که کارخود آنان از تو عیبناک تر است.
مرحله دوم: حالا اگر چنان افتاد که به کردن چنین کاری مبتلا شدی، یعنی تکلف و صنعت پردازی، و دیدی که ذوق و استعداد در نخستین گام به یاریت نمی آیند و با اندیشه دراز کاری از پیش نمی برند، در این مرحله باز عجله مکن و دلتنگ مشو و مرنج، و آن کار را در آن روز یا در آن شب به کناری گذار، و باش تا آن هنگام که نشاطی بیابی و آسوده خاطر باشی. در این هنگام به تمام کردن آن کار بپرداز. اینجاست که اگر در واقع استعداد داشته باشی و در هنر خویش صاحب توان باشی به مقصود می رسی و کار را می پردازی.
مرحله سوم: اگر پس از این همه (و بی آنکه کار دیگری پیش آید یا فاصله ای زیاد افتد) نگریستی که کارسامان نمی رسد، در این صورت، از این فن دست بکش و به کاری دیگر، که دلخواهت هست و آسان تر، بپرداز زیرا نفوس بشری با ترغیب و واداشتن یا تهدید و ترس، استعدادها و نیروهای خویش را آنگونه آشکار نمی سازند که با میل و خواستن.....و این کار نیز چنین است. و می باید که متکلم، هم پایه معانی را بداند و هم پایه مستمعان را و هم پایه حال ها و مقام ها را. بدین گونه باید برای هر طبقه ای از مردم سخنی آورد و در هر حالی موضوعی را مطرح ساخت، تا هم لفظ و معنی همپایه باشند و هم معنی و مقام، مهم مستمع و حال های ویژه ای است که هست.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- ادبیات و تعهد در اسلام- صفحه 79- 82
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها