زندگی نامه و شخصیت امام صادق علیه السلام
فارسی 5021 نمایش |جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع)، ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیرالمؤمنین (ع) کنیه او ابوعبدالله و لقب مشهورش «صادق» است. لقبهای دیگری نیز دارد. از آن جمله صابر، طاهر، وفاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده اند، حضرتش را به درستی حدیث و راستگویی درنقل روایت بدین لقب ستوده اند، لقب صادق شهرت یافته است وگرنه امامی را که منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست، راستگو گفتن آفتاب رابه روشن وصف کردن است.
ابن حجر عسقلانی او را چنین وصف می کند: «الهاشمی العلوی، ابو عبدالله المدنی الصادق.» و هم او نویسد «ابن جبان گوید در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل بیت بود.»
ولادت او ماه ربیع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ص)، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولی بعضی مورخان و تذکره نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته اند و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت به دیدار پروردگار شتافت. مدت زندگانی او شصت و پنج سال بوده است.
ابن قتیبه نویسد: «جعفربن محمد، کنیه او ابوعبدالله است و جعفر بدو منسوبند به سال یکصد و چهل و شش در مدینه درگذشت.»
از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار، ده تن از امویان به نامهای عبدالملک پسر مروان، ولید پسر عبدالملک (ولید اول)، سلیمان پسر عبدالملک، عمر پسر عبدالعزیز، یزید پسر عبدالملک (یزید دوم)، هشام پسر عبدالملک، ولید پسر یزید (ولید دوم)، یزید ولید (یزید سوم)، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسیان ابوالعباس، عبدالله پسر محمد معروف به سفاح و ابوجعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته اند. آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبدالملک و پایان آن، با دوازدهمین سال از حکومت ابوجعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است، آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده اند.»
نام مادر او فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد ابی بکر است و ام فروه کنیت داشته است.
مادر ام فروده اسماء دختر عبدالرحمان بن ابی بکر است.
امام صادق درباره مادرش فرموده است: «مادرم مؤمن، متقی و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.»
کلینی به اسناد خود از عبدالاعلی آورده است: «ام فروه را دیدم متنکر وار گرد کعبه طواف می کرد و حجرالاسود را به دست چپ سود. مردی از طواف کنندگان بدو گفت: در سنت خطا کردی. ام فروه پاسخ داد ما از دانش تو بی نیازیم و از این پاسخ می توان آشنایی او را به مسائل فقهی دریافت.»
چنانکه مشهور است که فرزندان آن حضرت ده تن بوده اند، هفت پسر به نامهای اسماعیل، عبدالله، موسی، اسحاق، محمد، عباس و علی و سه دختر به نامهای ام فروه، اسماء و فاطمه.
اسماعیل پسر بزرگتر است آن امام است و پدر، وی را دوست می داشت. بعضی از شیعیان را گمان بود اسماعیل بعد از پدرش به امامت خواهد رسید. اما او در روزگار زندگانی پدر درگذشت و امام وی را در گورستان بقیع به خاک سپرد و بر مردن او سخت گریان شد. پیش از به خاک سپردن، روی او را گشود تا مردم ببینند اسماعیل مرده است. ولی پس از مرگ اسماعیل گروهی مردن او را باور نکردند و پس از امام صادق او را امام دانستند. اسماعیلیان یا هفت امامیان که صدها سال بعد به دو فرقه نزاریه و مستعلویه تقسیم شدند بدین اسماعیل منسوبند. هفت امامیان هم اکنون در کشورهایی از جمله ایران، پاکستان و هندوستان به سر می برند.
امام صادق (ع) سی و یک سال و به روایتی سی و چهل سال در کنار پدرش امام باقر (ع) بوده است. در سفری که امام باقر به خواست هشام پسر عبدالملک به شام رفت همراه او بود. از او روایت شده است «چون به دمشق رسیدیم هشام سه روز ما را نپذیرفت و روز چهارم اجازه دیدار داد. چون به مجلس او در آمدیم بر تخت نشسته بود و فرهاندهان سپاه وی در دو صف ایستاده بودند. بزرگان خاندان او نیز حضور داشتند. پس پدرم را تکلیف تیراندازی کرد، او عذر خواست و سرانجام با اصرار هشام پذیرفت و نه تیر پی یکدیگر افکند و هر تیر بر تیر نخستین خورد. هشام را خوش نیامد و مدتی ما را ایستاده نگاه داشت. پدرم خشمگین گشت و هشام چون او را دید وی را بر سر تخت برد و دست در گردن او افکند بر دست راست خود نشاند. پس دست در گردن من در آورد و مرا بر دست راست پدرم جای داد.»
چنان که اشارت شد، امام صادق (ع) گذشته از منزلتی که نزد شیعیان دارد در دیده عامه مسلمانان نیز داری مقامی والاست. بزرگان اهل سنت و جماعت از روزگار وی تا امروز او را به کرامت خلق، دانش فراوان، بخشش بسیار و عبادت طولانی ستوده اند.
صدوق به اسناد خود از فقیه مدینه، مالک پسر انس روایت کند: «بر جعفربن محمد (ع) در می آمدم، برای من بالش می نهاد و مرا حرمت می داشت و می گفت: مالک تو را دوست می دارم، و من از گفته او خشنود می شدم و خدا را سپاس می گفتم. او همیشه در یکی از سه حالت بود: روزه دار، برپا ایستاده به نماز، ذکر گوینده. او از بزرگان عابدان و زاهدانی بود که از خدا می ترسند. بسیار حدیث، خوش محضر و بسیار فائدت بود. سالی با او به حج رفتم چون هنگام گفتن لبیک رسید، سخن در گلوی او برید و نزدیک بود از شتر بیفتد. گفتم: پسر رسول خدا می بایست لبیک بگویی! گفت: پسر ابی عامر! چگونه جرأت کنم و بگویم لبیک، اللهم لبیک، در حالی که می ترسم خدایم بگوید نه لبیک و نه سعد یک.»
علی بن عیسی اربلی مؤلف کشف الغمه از محمد بن طلحه درباره او آورده است: «شنیدن سخنانش موجب زهد دنیا می شد و اقتدای به او بهشت را در پی داشت. نور چهره اش گواهی می داد از سلاله نبوت است و پاکی کردارش آشکار می ساخت از ذریه رسالت است. بزرگانی چون یحیی بن سعید انصاری، ابن جریح، ماک بن انس، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابوحنیفه، و ایوب سختیانی از علم او بهره گرفتند، و آن بهره گیری را برای خود مباهات شمردند و بدان شرف یافتند و فضیلت کسب کردند.»
او از بزرگان اهل بیت و سادات آنان بود. علمی فراوان و عبادتی بسیار و اورادی پیوسته و زهدی آشکار داشت و بسیار تلاوت بود. معانی قرآن کریم را تتبع می کرد و گوهرهای آن را بیرون می آورد و از عجایب آن بهره می گرفت. اوقات خود را بر انواع طاعتها قسمت کرده بود که در آن حساب نفس خویش می نمود. دیدن او آخرت را به یاد می آورد.
ابن شهر آشوب از مالک بن انس روایت کند: «از جعفر بن محمد در فضل و علم و پارسایی برتر ندیدم. یا روزه بود، یا نماز می خواند، یا ذکر می گفت. از بزرگان و اکابر زاهدان بود و از آنان که از پروردگار می ترسند. بسیار حدیث، نیکو محضر و پرفایدت بود. چون قال رسول الله می گفت رنگش دگرگون می گشت.»
ابونعیم اصفهانی درباره او نوشته است: «امام ناطق، زمامدار سابق، ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق بر عبادت او خضوع روی آورد و عزلت و خشوع را برگزید و از مهتری و ریاست دوری جست.»
شهرستانی در ملل و نحل نویسد: «جعفربن محمد الصادق دارای علمی بسیار و ادبی کامل بود. زهد و پارسایی داشت. نه گرد مهتری گردید و نه بر سر خلافت با کسی به جنگ برخاست. آنکه در دریای معرفت شنا کند در شط نمی افتد و آنکه به اوج حقیقت رسد از فرود آمدن نمی ترسد.»
ابن خلکان درباره حضرتش نوشته است: «از سادات اهل بیت بود و به خاطر راستی در گفتار به صادق ملقب گشت. فضل او مشهور تر از آن است که گفته اند.»
و عطار از عارفان بزرگ سده هفتم درباره حضرتش چنین نوشته است: «آن سلطان مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن صدیق، آن عالم نحقیق، آن میوه دل اولیا، آن جگر گوشه انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، جعفر الصادق رضی الله عنه.»
عمروبن ابن مقدم گفته است: «هرگاه جعفر بن محمد را می دیدم می دانستم او سلاله پیمبران است. و ابوجعفر منصور او را از کسانی دانسته است که از خدا به آنان الهام می شود.» (محدث)
و خاقانی شروانی در منشآت نوشته است: «جعفرصادق عالم مطلق بود.»
و زید عموی او درباره وی گفته است: «در هر زمان مردی از ما اهل بیت است که خدا بدو بر خلق خود احتجاح می کند و حجت زمان ما برادرزاده ام جعفر است؛ آنکه او را پیروی کند گمراه نگردد و آنکه مخالف وی بود هدایت نشود.»
منـابـع
علامه محمدتقی جعفری- زندگانی امام صادق- صفحه 3- 10
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها