تاثیر معارف عقلی اسلام در دیگر ادیان و نحله ها
فارسی 2301 نمایش |متفکران مسلمان، در جوانب گوناگونی به شناخت و تحلیل پرداخته اند، و چه حقایق گرانسنگی را در میان آثار و کتابهای خویش به میرات هشته اند. آری به هنگام مرور در کتابهای مسلمین، در باب معارف قرآنی و علوم عقلی و متون عمده فلسفی و کلامی و عرفانی، خوب دریافته می شود که شناخت جهان و هستی و کائنات، با این ژرفنگری و دقیقه یابی و عمق گرایی و غور رسی که در نظر مسلمین عملی شده است، در دیگر مکتبهای فلسفی یافت نمی شود (چه مکتبهای قدیم و چه مکتبهای جدید) و حدود کاربرد ذهن و عقل در اسلام، در دیگر مکاتب مشابهی ندارد. و عمل تفکر در قلمرو فرهنگ اسلامی با قواعدی که برای استوار داری آن به کار می رفته است و به کار می رود، کمتر در دیگر فرهنگها همسانی داشته است و دارد. و از اینجاست که باید بپذیریم که بسیاری از نهادهای تعقلی و مبانی فکری اقوام دیگر (پس از دوره اسلامی) از معارف و کتب مسلمین گرفته شده است، کتابهایی که ترجمه شده و کتابهایی که سالها بلکه قرنها کتاب مرجع متفکران غربی و کتاب درسی آنان و شاگران مدارس علمی و فلسفی آنان بوده است.
بدینگونه با توجه به «الهیات قرآنی» و وجوه معارف عقلی در نزد مسلمین می توانید دریابید که نشر و تدریس آزاد این علوم و این معارف در نزد مسلمین، تا چه اندازه می توانسته است و می توانید در عقلیات و اندیشه و تفکر اقوام مستعد دیگر اثر بگذارد و غنا ببخشد و نفوذ کند. در اینجا به این نفوذ اشاره می کنیم.
نفوذ معارف عقلی اسلام، در دیگر حوزه های فرهنگی از چند راه بود:
الف- مراجعه دیگر فاضلان و متفکران به کتابهای مسلمین و خواندن آنها گفتگو درباره آنها.
ب- نقل شدن مطالب یاد شده در کتابهای آنان، چه نقل به لفظ، چه نقل به معنی، چه با نام مأخذ و مدرک و ذکر کتاب اسلامی و عالم اسلامی، چه بدون ذکر مأخذ، چه بیان مسئله و نظریه و شناخت به صورتی که در فرهنگ اسلامی وجود دارد و چه بیان آن به صورتی دیگر.
ج- ترجمه برخی از متون عمده فلسفی و کلامی و عرفانی و معارفی اسلامی به زبانهای گوناگون.
د- عالمان دینی یهود و نصاری که خود با مشکل تطبیق دین و فلسفه دست به گریبان بودند و می کوشیدند تا از متفکران اسلامی که این راه را پیموده بودند، مانند فارابی و ابن سینا و ابن رشد، کمک بگیرند. اینان در تطبیق معارف دینی و معارف فلسفی از کوششهای مسلمین نتایج عمده ای گرفتند. مبانی دینی اسلام با اصول منطق و عقل تطبیق می کرد و در درون خود نوعی منطق «عقلی- فکری» نیرومند داشت. از این رو متفکرانی که در صدد تطبیق مبانی معقول اسلام با موازین فلسفی برآمدند، دچار اشکالهای فراوانی نبودند. بدینگونه، در ضمن نظامی خاص، این تطبیق را عرضه کردند. و همین نظام عرضه شده کمک بسیاری تا علمای دینی مسیحی مبانی درهم و برهم خویش را نیز سر و صورت دهند و ضمن یک دستگاه فلسفی عرضه دارند و فلسفه مسیحی را پدید آورند، چنانکه فلسفه ای را که کلیسا به عنوان فلسفه دینی پذیرفت مقتبس از فلاسفه اسلام بود.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- مقام عقل- صفحه 132-134
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها