پروفسور فلاطوری و مجله عروه الوثقی
فارسی 6100 نمایش |مجله «عروه الوثقی»، 18 شماره، در پاریس، به زبان عربی، در فاصله زمانی 8 ماه (سال 1301ق- 1884م) منتشر گشت. سپس این شماره ها به صورت کتاب جمع آوری گردید، و با مقدمه هایی، از جمله مقدمه حجه الاسلام، سیدهادی خسرو شاهی به چاپ رسید. آخرین چاپ آن، درسال 1375(1417ق)، همزمان با برگزاری «کنگره بین المللی سید جمال الدین اسدآبادی در تهران- همدان»، (به مناسبت یکصدمین سال رحلت او)، به وسیله کنگره یاد شده، و «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی»، انجام یافت.
22 سال پیش (1356ش)، در کتاب «بیدارگران اقالیم قبله»، در بخش مربوط به سید جمال الدین اسد آبادی»، مطالبی مهم و یادآوری هایی لازم، درباره مجله انقلابی«العروه الوثقی»، که با همت و همکاری سید جمال الدین و شیخ محمد عبده انتشار یافت، به قلم آوردم، و این کتاب را به عنوان مهمترین منبع استخراج افکار و پیشنهادها و آموزش های «سیاسی، دینی» و «سیاسی، اجتماعی» سید جمال الدین معرفی کردم و نوشتم: «این کتاب نباید تا این اندازه مغفول و مجهول ماند، کتابی که نوشته اند: «جهان خفته اسلام را بیدار کرد»؛ کتابی که آن را «مشعل آزادی خواهی، خوانده اند». و در همانجا گله گزاری کردم که چرا این عروه الثقای سیاسی مانند عروه الوثقای فقهی، مورد توجه و شرح نگاری و حاشیه نویسی فرار نگرفته است؟! و پیشنهاد کردم که این کتاب جزو کتب درسی جزوه ها قرار گیرد.
در «پیوست» هایی که برای کتاب «سیری در اندیشه سیاسی عرب»، تألیف مرحوم دکتر حمید عنایت، نگاشتم نیز نوشتم: «.... برای رهایی اسلام شناس مجاهد و پرشور، پرفسور فلاطوری که در جهاد فرهنگی و عظیم شناساندن صحیح در اروپا فعالیتی به سزا کرد، از جهاد سیاسی و مبارزات ضد استعماری نیز غافل نبود. او با توجه به اهمیت اینگونه مبارزات، برای آگاه سازی مردم و دل دادن به ملت، و معرفی هر چه بیشتر دشمنان دین و کشور، و شگردهای گوناگون استعمارگران، به سوی «عروه الوثقی» رفت، و درصدد برآمد تا این کتاب انقلابی و ضد استعماری را در ضمن چند رساله (جزوه)، ترجمه و تفسیر کند، و در دسترس ملت قرار دهد. شماره نخست این رساله، با نام «تشکیل جبهه آزاد» (جنبش سیاسی، نهضت دینی)، در 58 صفحه، به قطع وزیری در تاریخ مذکور در بالا منتشر گشت. این رساله، بعد دیگری از ابعاد تکلیف شناسی و رسالت گزاری فلاطوری را نشان می دهد، و روحیه ضد استعماری و ضد استبدادی و ضد ارتجاعی او را ترسیم می کند، و حساسیت ویژه وی را نسبت به نا آگاهی مردم از دسیسه های استعمارگران، و همچنین بی توجهی مسلمانان را به تعالیم قرآن بخوبی می نماید، و ارادات ویژه او را به پیامبر اکرم (ع) و خاندان آن حضرت به خاطر می آورد، و آگاهی ژرف او را از تکلیف باوری و تعهدگرایی شرح می دهد. در این رساله، با قلمی پرشور و حماسی، به معرفی سید و اهداف و مجاهدات او، و ارزشهای «عروه الوثقی»، و اهمیت ظهور سید جمال الدین در تاریخ شرق و اسلام می پردازد، و افتخار «حسینی» بودن او را نیز به یادها می آورد:
باری، روح آزادی و حریت را در مسلمین می دمید، و در هر کجا می رسید فجایع سلاطین مستبد و حکمرانان جائر را (که بزرگترین سد ترقی و مهمترین وسیله بردگی مسلمین بودند) خاطر نشان می ساخت. از این جهت پیوسته، دست ظالمانه ستمگران وی را از این شهر به آن شهر، و از این مملکت به آن مملکت می گردانید. ولی در هر حال دست از مبارزه علیه ظلم برنمی داشت. تملق و چاپلوسی در وجود وی نبود. و در تبلیغ مرام خود که «روح مرام اسلام» بود، طوری سرسختی می کرد که در تنگ ترین شرایط و با بدترین دشمنان هم اگر روبرو می شد، باز بدون اندکی ترس، حتی با تندی و خشم، عقیده خود را اظهار کرده، «آمرانه» آنان را از ظلم و ستم و استبداد باز می داشت...،گویا سلولهای جسم او در رحم «آزادی» و پشتیبانی از مظلوم و ستیز با ظالم پرورش یافته، و یا از این سرچشمه های رحمت کسب وجود نموده بود، و مسلما هم همین بود؛ چون وی از سلاله پاک پیشوای شهیدان و قافله سالار آزاد مردان، حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) پا به دنیا گذاشته، و همین معنی یکی از بزرگترین افتخارات وی به حساب می آمد... هرگز فخر نمی گرد مگر به اینکه می گفت، من هیچ مزیت و شرقی را برای خود، بالاتر از اینکه از اولاد پیغمبر اکرم (ص) هستم نمی دانم. تا آنجا که شاگردانش ظرفیت و گنجایش داشتند، از افکار و عقاید و دانش و علوم و حقایق مکنونه در سینه خود به آنها تلقین می نمود. از اینجاست که عبده (امام مصریین و نزدیکترین اشخاص و بزرگترین شاگردان دست پروردگان وی) می گوید: «پدرم، یک قسم حیاتی به من داد و یک نوع زندگانی به من بخشید، که درآن زندگانی تنها با دو برادر خود: «علی» و «محروس»، که هر دو زراعت پیشه بودند، شرکت داشتم .... ولی سید یک حیات درخشانی، که در پرتو نور آن با محمد (ص) و ابراهیم (ع) و موسی (ع) و عیسی (ع) توانستم شرکت کنم، به من عطا نمود، و به برگزیدگان و پاکان نزدیکم ساخت». سید می خواست در مقابل این گروهی که داشتند هر روز ملل ضعیف را به پرتگاه نیستی و زوال همیشگی نزدیک می نمودند، یک «جبهه اسلامی»، یک بلوک مستقل و متکی به نفس، یک جبهه آزاد تشکیل داده... در زیر سایه این جنبش درخشان و اتحاد نورانی، پیروان اسلام را در ردیف مترفی ترین دول عالم درآورد. بسیاری از عالمان و فاضلان از این امر مهم نباید غافل باشند که فلاطوری تأکید می کند بر اینکه سید جمال الدین همواره درصدد احیاء قرآن و عمل به قرآن و فهم درست «احادیث» بود. حقایق قرآنی را، که به عقیده وی تا آن روز پنهان و پوشیده و دست نخورده بود، آشکار می نمود... باید افکار و عقاید صحیح را به آنها (مسلمانان)، آموخت، و قرآن «احادیث» را، به همان معانی صحیحی که اسلام اراده نموده، و «خیر و صلاح جامعه» در «آن» است، در دسترس همه گذاشت. آنگاه فلاطوری، برای بیدارگری و استعمار شکنی، و رسوا سازی عوامل داخلی استعمار در کشورهای اسلامی، این سخنان بیدار گر، و باز هم بیدار گر را، از قول سید جمال الدین، در پاسخ شیخ عبدالقادر مغربی (یکی از علمای ترک، که پیشرفتهای غربزده «آستانه» را، در ترکیه، به رخ سید می کشد) نقل می کند:
اگر پیشرفت و تمدن ما، بر اساس دین و شالوده قرآن قرار نگیرد، اینچنان پیشرفتی به حال ما سودی نخواهدداشت، و انحطاط و پستی و عقب افتادگی گریبان ما را رها نخواهد کرد... در این تمدن ناقص خود، که از غرب تقلید کنیم، تمام و تمام، مقلد ملل اروپایی بوده... پس از مدت کوتاهی ذلیل آنان شده، باید ایشان را برخود مسلط، و شعار دین اسلام را، که سربلندی و تفوق بر اجانب است، به زیر دستی و سرشکستگی و کرنش و دریوزگی در مقابل آنها مبدل ببینیم. و سپس اشاره به اقدامات تشکیلاتی سید جمال الدین:
با تشکیل جمعیت «حزب الوطن»، عملا سیاست استعمارگران را تضعیف، و دنیای مصر را بی اندازه بر آنان تنگ کرد... چون مرامنامه این حزب، در حقیقت، «افسون نامه» مرگ انگلیسی، یعنی قرآن عزیز بود. و سرانجام باید گفت: خوشا به سعادت فلاطوری و امثال فلاطوری! .....عمری را با اندیشه و دانش و ایمان و تعهد بسر آوردن، و انسانها را به فهم درست حقایق فراخواندن، و «ایمان به حق» را که جوهر حیات است، پاس داشتن.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- سپیده باوران- صفحه 158-153
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها