ترجمه مقدمه مؤلف البلدان
فارسی 5124 نمایش |مولف البلدان در کتاب خود مقدمه ای نگاشته ای است که در زیر می آوریم:
گفتار درباره فارس و کرمان و مکران و سیستان و زمین داور و شهرهای جبل (کوهستان) چونان کرمانشاهان و همدان و به ویژه سپاهان (اگرچه آن خود مستقل است) و گفتار درباره ری و قزوین و ابهر و زنجان (زنگان)، و شهرهای آذربایجان و ارمنستان و خوره های آن، و اخبار خزر و یأجوج و مأجوج (گلیم گوشان)، خبر سد و سازنده آن، و اخبار باب الابواب (دربند) و بنیاد نهنده آن. و گفتار در تاریخ خراسان و طبرستان و رویان، و ترک و تاریخ و نژاد آنان، و اخبار شاهان و حکمرانان ترک و شهرهای ایشان.
ما در آغاز کتاب، پوزش خواستیم. و علت دراز شدن کتاب را گفتیم. اکنون اگر در پیوند و نگارش آن، لغزشی روی داده است و چیزی نابجای آمده است، یا شهری و اقلیمی را در جای خویش نیاورده ایم، که هرکس در آن نگردد و آن را خواند، چون به لغزشی رسد یا از خطایی آگاه شود، بر ما ببخشاید که حکیمان گفته اند: «کسی که خواست به نویسندگی پردازد، یه به نگارش کتاب دست یازد، یا خویشتن به سرایش شعر بدارد، پس آنگاه خطبه ای فراهم کرد، یا رساله ای نگاشت، یا چکامه ای سرود، باید فریفته خویش و هنر خویش نشود و آن را به خود نسبت ندهد و از آن خویش نخواند، بلکه لازم است که آن اثر را در میان چند رساله یا شعر یا خطبه یا داستان جای دهد و نزدیک دانایان برد. آنگاه چون دید بدان گوش فرا دادند و پسندیدند و خواستار شدند و آفرین کردند، به خود نسبت دهد و از آن خویش بشناساند.»
و در چنین حالی، اگر دریافتی که کس بدان گوش فرا نداد و دلنشین نگشت، پیشه ای دگرگیر و رأی قطعی آنان را راهنمای راستین خود ساز. من کس دیده ام که بسیار دشوار پسند بوده است، لیکن به هنگام داوری درباره شعر یا کتاب خویش، سخت اندک مایه و بی تمیز نمودار شده است.
گویند: هرکس کتابی کرد، خویشتن آماج ساخت. اگر نیکو نوشت، نکو رأی در شمار آمد؛ اگر بد نوشت، بدگویی دید.
نیز گویند: کس تا کتابی ننوشته است یا شعری نسروده است، آسوده است. و زهیر بن ابی سلمی، یکی از سه شاعر برجسته (عرب) روزگار پیشین، چنان بود که بیشتر قصاید خود را «حولیات محککه» می نامید.
و حطیئه چنین می گفت: نیکوترین شعر، حولی منقح است؛ یعنی که سالی بر آن رفته باشد و در همه سال پیوسته پیراسته شده باشد.
و کتاب، خود گواه ارزش خویش است و شاهد قوت استدلال نویسنده است. کتاب، نویسنده را به آن کسان که او را ندیده اند، می شناساند، تا به ستایش او پردازند. و آنان که هرگز در یاد او نبوده اند، فراوان در وصفش سخن گویند. کتاب خوبیها و شایستگیهای نویسنده را، حتی در میان مردم دور و دوردست، پراکنده می کند.
جای کتاب دلهاست، و جولانگاهش گوشها. بدینگونه، هر چه سخن پیراسته تر و الفاظ شیرینتر و معنیها دلکشتر باشد، دلها به سوی آن کتاب بیشتر کشیده شود، و گوشها آزمند شنیدن و فراگرفتنش شود. از اینجاست که نویسندگان مقبول همگان شوند. صفایی که کتاب به دلها بخشد، فزونتر از خرمیی است که باران به گلستانهای نگارین دهد. و اگر کتابی سبک و بی ارج بود، هرگز به دلی راه نیابد، زیرا لفظ زیبا و نگارش استوار، موثرترین جادوها و افسونهاست.
کتاب آیینه خردهاست، که با آن، راه و آیین حکمت و دانایی روشن شود، و آزمونهای پیشینیان را باز شناسند. هنگامی که کتاب، پرداختی استوار و پیوندی زیبا و نگارشی نیکو داشت، و ابهام و پیچیدگی در آن نبود، در دلها نشیند و ذوقها را بیدار و آماده سازد. چه، کتاب گوهرها را به رشته کشد و مسائل همانند را در کنار یکدیگر نهد. و این زیبایی نگارش و استواری ترکیب است که رونق کتاب را فزون کند و از دسترس ابتذال و وقوع اعتراض به دورش دارد.
از همین روست که یکی از نویسندگان گوید: من سخنی ندیده ام که از سخنان احمد بن یوسف، در وصل زیباتر، و در فصل استوارتر، و در بیم دادن سخت تر و در پوزش خواهی قانع کننده تر، و در رفع اختلاف یا ایجاد آن، نافذتر باشد.
نویسنده دیگری گوید: سخن ابراهیم بن عباس (صولی) یکدست است. قریحه، تار آن را بسته است، و استعداد سرشار، پودش را کشیده است؛ آنسان که آغازش به انجامش پیوسته است، و در هر جای درآمدن به پایانش بسته است.
نیز احمد بن یوسف می گفت: در رسائل عبدالحمید (کاتب)، الفاظ سخته و تجربه های پخته است... اینک امید چنان دارم که این کتاب در بردارنده معانیی باشد که خواسته ایم، و جامع مسائل فنی گردد که در نظر گرفته ایم. انشاءالله.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- عقل سرخ- صفحه 256-259
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها