سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها در هنگام بیماری

فارسی 3159 نمایش |

دختر پیغمبر نالان در بستر افتاد. در مدت بیماری او، از آن مردان جان بر کف، از آن مسلمانان آماده در صف، از آنان که هرچه داشتند از برکت پدر او بود، چند تند او را دلداری دادند و یا به دیدنش رفتند؟ هیچکس! جز یک دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان. اما هر چه باشد زنان عاطفه و احساسی رقیق تر از مردان دارند، بخصوص که در آن روزها، زنان بیرون صحنه سیاست بودند و در آنچه می گذشت دخالت مستقیم نداشتند.
صدوق به اسناد خود که به فاطمه دختر حسین بن علی (ع) می رسد نویسد: «زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.» اما در عبارت احمد بن ابی طاهر تنها (زنان) آمده است و از مهاجر و انصار نامی نمی برد. اگر هم از زنان مهاجران کسی در این دیدار شرکت داشته، مسلما وابسته به گروه ممتاز و دست در کار سیاست نبوده است. اما انصار موقعیت دیگری داشته اند. آنان از آغاز یعنی از همان روزها که پیغمبر را به شهر خود خواندند، پیوند خویش را با خویشاوندان او نیز برقرار و سپس استوار ساختند.
و بیشتر آنان این دوستی را با علی و فرزندان او، و خاندان او به سر بردند. به هرحال پاسخی را که دختر پیغمبر به پرسش آنان داده است، نشان دهنده روحیه رنگ پذیر مردم آن زمان است، که با دیگر زمانها یکسانست. دختر پیغمبر از رفتار مردان آنان گله مند است.
گفتار زهرا (ع) پاسخ احوال پرسی نیست. خطبه ای بلیغ است که اوضاع آن روز مدینه را روشن می سازد، و از آنچه پس از یک ربع قرن پیش آمد خبر می دهد. دیرینه ترین متن این گفتار را که نویسنده در دست دارد کتاب «بلاغات النساء» است. اما این گفتار در کتاب هایی چون امالی شیخ طوسی، کشف الغمه، احتجاج طبرسی و بحارالانوار مجلسی و دیگر کتاب ها آمده است.
در اینجا عبارت احمد بن ابی طاهر به فارسی برگردانده شده است:
- دختر پیغمبر چگونه ای؟ با بیماری چه می کنی؟
- به خدا دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما بیزارم!
درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم! چون تیغ زنگار خورده نابـــرا، و گاه پیش روی واپس گرا، و خداوندان اندیشه های تیره و نارسایند. خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند.
ناچار کار را بدانها واگذار، و ننگ عدالت کشی را برایشان بار کردم نفرین بر این مکاران و دور بــاد از رحمت حق این ستمکاران.
وای بر آنان. چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد؟ و خلافت بر پایه های نبوت استوار ماند؟
آنجا که فرود آمد نگاه جبرئیل امین است و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. به خدا علی را نپسندیدند، چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند که چگونه بر آنان می تازد و با دشمنان خدا نمی سازد.
به خدا سوگند، اگر پای در میان می نهادند، و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاده می گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می برد و حق هر یک را بدو می سپرد، چنانکه کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر می گشتند. اگر چنین می کردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان می گشود. اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود.
بیایید! و بشنوید!
شگفتا! روزگار چه ابوالعجب ها در پس پرده دارد و چه بازیچه ها یکی از پس دیگری برون می آرد. راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدار.
در حق دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند. نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند و تبهکاری خود را نیکوکاری می پندارند.
وای بر آنان. آیا آنکه مردم را براه راست می خواند، سزاوار پیروی است، یا آنکه خود راه را نمی داند؟ در این باره چگونه داوری می کنید؟
به خدایتان سوگند، آنچه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنه ها آغاز شد. حال لختی بپایند! تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خونها بریزد! شهد زندگی در کامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان ننگ گردد. آن روز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان به گناه رفتگان گرفتار و پای بست.
اکنون آماده باشید! که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته. شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان برآرد، آنگاه دریغ سودی ندارد.
جمع شما را بــپراکند و بیخ و بنتان را برکند. دریغا که دیده حقیقت بین ندارید. بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش می دارید.
این سخنان که در آن روز در دل و گله و شکوه بانوئی داغدیده و ستمدیده می نمود، به حقیقت اعلام خطری بود. خطری که نه تنها مهاجر و انصار، بلکه رژیم حکومت و آینده نظام اسلامی را تهدید می کرد.
دیری نگذشت که آنچه دختر پیغمبر در بستر بیماری و نیز روزهای پیش در جمع مسلمانان از آن خبر داد، و مردم را از پایان آن ترساند تحقق یافت. آن روز گفتند پیمبری و رهبری نباید در یک خاندان بماند، گفتند قریش، این تیره خودخواه و برتری جو، باید همچنان مهتری کند. آن روز پایان کار را نمی دیدند. ندانستند که مهتری از قریش به خاندان امیــه و سپس فرزندان ابوسفیان و تیره حکم بن عاص و مروانیان می رسد، ندانستند که تندباد این تصمیم عجولانه گردی را که بر روی اخگر سوزان دشمنی دیرینه عراقی و شامی انباشته است به یکسو خواهد زد. ندانستند که همچشمی قحطانی و عدنانی از نو آغاز می شود، دو گروه برابر هم خواهند ایستاد و خلیفه هائی جان خود را در این راه خواهند داد و سرانجام آتشی سر می زند که سراسر شرق و سپس حجاز و شام و مغرب اسلامی را فراگیرد که «ان الله لایغــیر ما بقــوم حتی یغــــیروا ما بأنفسهم؛ خدا آنچه را که مردمی دارند دگرگونی نمی سازد مگر آنکه آنان خود دگرگون شوند.» (الرعد/ 11)

منـابـع

سیدجعفر شهیدی- زندگانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها- صفحه 149-153

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها