شرح حال قصی بن کلاب بن مرة بن کعب از اجداد پیامبر اکرم

فارسی 99568 نمایش |

در زمان حضرت ابراهیم (ع) قبیله «جرهم» از «هاجر» اجازه خواستند که در کنار او سکنا گزیده، از آب زمزم بهره مند شوند و هاجر نیز به آنها اجازه داد. بعد از اینکه سالها گذشت و پسرش «اسماعیل» جوانی برومند شد، دختر «مضاض جرهمی» را به ازدواج خود درآورد و از او دارای پسرانی شد.
پس از وفات اسماعیل، پسرش «ثابت» نواده مضاض جرهمی امور را به دست گرفت. پس از وفات او، جرهم بر امور مکه تسلط یافتند و سرکشی کرده، روی از حق برتافتند. «قبیله خزاعه» با آنها جنگید و بر ایشان پیروز شد و زمام حکومت مکه را به دست گرفته، تولیت بیت الله الحرام را عهده دار شدند و رفته رفته فرزندان اسماعیل نیز کوچ کردند و در شهرهای مختلف پراکنده شدند مگر برخی از آنان که از جوار خانه خدا دور نگشتند.
سران قبیله خزاعه سالها یکی پس از دیگری حکومت مکه و تولیت امور بیت الحرام را در دست داشتند تا آنگاه که «عمرو بن لحی» که ثروتی عظیم و شترانی بسیار داشت و مردمان بر سر خانه او اطعام می شدند به فرمانروایی نشست. او را نفوذی فراوان بود به طوری که گفتار و رفتارش همچون مقررات شرعی بر ایشان لازم الاجرا گردید.
عمرو بن لحی در سفری که به شهرهای شام داشت دیده بود که مردم آن سامان بت می پرستند و چون درباره آن از ایشان سوال کرده بود به وی پاسخ دادند: «اینها بتهایی هستند که ما آنها را می پرستیم، از آنها طلب باران می کنیم و آنها به ما باران می دهند و از ایشان یاری می جوییم و یاریمان می دهند.» عمرو به آنها گفت: «می شود که بتی هم به من بدهید که آن را با خود به سرزمین عرب ببرم، تا مردم آنجا را عبادت کنند؟» آنها هم بت «هبل» را به او داده بودند. عمرو این بت را به مکه آورد و فرمان داد تا مردم آن را بزرگ شمرده پرستش کنند. او حتی بتها را در تلبیه حج داخل کرده، چنین می گفت:
«لبیک اللهم لا شریک لک، إلا شریک هو لک تملکه و ما ملک؛ لبیک خدایا لبیک، تو را شریکی نیست مگر شریکی که از آن تو است، او و هر چه را که دارد از آن تو است.»
و منظور او از شریک خدا «بتها» بوده است – نعوذ بالله من ذلک – او همچنین آیین حنیفیه ابراهیم (ع) را تغییر داد، و خود مقررات دیگری وضع کرد.
مقررات «بحیره و سائبه» از کارهای او است. بحیره شتر ماده ای است که تحت شرایطی شیر او را به بتها و خدایان ساختگی خود تقدیم می کردند. سائبه نیز شتری بوده است که او را ویژه بتها قرار داده از او بارکشی نمی کردند و به کار نمی گرفتند.
بدین سان بت پرستی به سرزمین توحید راه یافت. البته در راستای این انحراف ناپسند تنها به هبل بسنده نشده بلکه مقدار این بتها رو به فزونی نهاد و آنها را بر دیواره کعبه نیز آویختند. عبادت و پرستش این بتها از مکه به دیگر سرزمینهای آباد جزیره العرب و قبایل مختلف منتقل شد. معالم توحید از میان مردم آن سامان پنهان گشت و رو به فراموشی نهاد و شریعت حنیفیه ابراهیم تحریف شد.

قصی بن کلاب بن مره بن کعب
قبیله خزاعه حکومت مکه و امر خانه خدا را همچنان در دست داشت تا آنگاه که قصی رشد کرد و نیرویی یافت. او قوم پراکنده اش را گرد آورد، و از برادر مادریش «دراج بن ربیعه عذری» نیز یاری خواست. دراج با گروهی از قضاعه که توانسته بود فراهم کند به یاریش آمد. سپس همه آنها به جنگ با خزاعه برخاستند و عده زیادی از هر دو طرف کشته شد، تا اینکه سرانجام به حکمیت «عمرو بن عوف کنانی» تن دادند.
عمرو بن عوف به قضاوت نشست و چنین حکم داد که قصی به امر مکه و تولیت خانه خدا بر خزاعه شایسته تر است.
قصی، قبیله خزاعه را از مکه بیرون کرد و حکومت و خدمت به خانه خدا را خود به دست گرفت و قبایل پراکنده قریش را از اطراف و اکناف، از سر کوهها و دره ها گرد آورد و دره های مکه و دیگر زمینهای آن را میان آنها قسمت کرد. به همین مناسبت او را «مجمع» (= گرد آوردنده) خواندند. شاعری در این مورد گفته است:
ابوکم قصی کان یدعی مجمعا *** به جمع الله القبائل من فهر
«پدر شما قصی است که به او مجمع می گفتند، خداوند به وسیله او قبایل فهر را گرد هم آورد.»
قصی برای قبایل قریش محلی به نام «دارالندوه» بنا کرد تا در آن گرد آمده در امور مربوط به خودشان با یکدیگر به رایزنی بپردازند. و همچنین خانه کعبه را نیز از بنیان به گونه ای بساخت که کسی پیش از او نساخته بود. قصی به شدت از پرستش بتها، نهی می نمود.

قصی و اهتمام او به شئون بیت الله الحرام و حاجیان
1- در طبقات ابن سعد آمده است:
قصی امر سقایت (= آب رسانی) و رفادت (= یاری رساندن به حاجیان) را بر عهده قریش نهاده گفت: «ای گروه قریش! شما همسایگان خدا، و اهل خانه و حرم او هستید و حجاج میهمانان خدا و زوار خانه اویند، و آنان در تکریم و احترام، سزاوارترین میهمانند. پس در ایام حج برایشان خوراک و آشامیدنی فراهم کنید تا آنگاه که از دیار شما به خانه های خود باز گردند.»
قریش نیز فرمان بردند و همه ساله مبلغی را برای مخارج حجاج کنار می گذاشتند و آن را به قصی می دادند. قصی با آن مبالغ، در ایام منی و مکه برای مردمان غذا تهیه می کرد و از چرم حوضهایی می ساخت و آن را پر از آب می کرد و در مکه و منی و عرفات، مردم را آب می داد. این یادگارهای قصی در دوره جاهلیت همچنان در قوم او (قریش) جاری بود تا آنگاه که اسلام آمد، و این سنت همچنان تا به امروز در اسلام باقی و جاری است.
2- در تاریخ یعقوبی آمده است:
قصی، افراد قبایل قریش را پیرامون خانه خدا گرد آورد و چون هنگام حج فرا رسید به قریش گفت: هنگام حج شده، و هیچ اکرام و احترامی را نزد عرب، برتر از اطعام نمی دانم. پس هر یک از شما مبلغی برای این منظور بپردازد.
آنان چنین کردند و مبالغی زیادی فراهم آمد. هنگامی که نخستین گروه حاجیان رسیدند، او بر سر هر راه از راههای مکه شتری بکشت و در مکه نیز شتری کشت، و موضعی ساخت و در آن خوراک نان و گوشت بگذاشت و آب و شیر به تشنگان نوشاند و به طرف خانه (کعبه) رفته و برای آن کلید و آستانه قرار داد.
و در انساب الاشراف آمده است: قصی گفت: «اگر ثروتم همه اینها را بسنده می کرد، بدون کمک شما به انجام آن می پرداختم.»
3- در سیره حلبیه به طور خلاصه چنین آمده است:
چون گاه حج فرا رسید، قصی به قریشیان گفت: هنگام حج فرا رسیده است و عرب آنچه را که انجام داده اید شنیده است، و آنان برای شما احترامی قائلند، و من هیچ اکرام و احترامی را نزد عرب برتر از اطعام نمی دانم. پس هر کدام از شما برای این مبلغی بپردازد.
آنان چنین کردند و مبالغ زیادی فراهم شد، هنگامی که نخستین گروه حاجیان رسیدند، او بر سر هر راه از راههای مکه شتری بکشت و در مکه نیز شتری کشت و آبگوشت آماده کرد و آب شیرین شده به آب میوه، و شیر به حاجیان نوشاند.
قصی نخستین کسی است که در «مزدلفه» آتش افروخت تا شب هنگام مردمان به گاه خروج از عرفه آن را ببینند. او تمام مفاخر مکه را در اختیار خود گرفت و سقایت، کمک به حجاج، کلید داری کعبه مجلس شورا یا دارالندوه، پرچمداری و فرماندهی را از آن خود کرد.
«عبدالدار» بزرگترین اولاد قصی بود، و «عبد مناف» شریف ترین آنها. او شرافت را در همان زمان پدرش (قصی) از آن خود کرده بود و آوازه شرافت او همه جا پیچیده بود، رتبه برادرش «مطلب» نیز در علو مقام بعد از او بود و مردم به آن دو برادر «بدران» می گفتند. قریش عبدمناف را به خاطر کثرت جود و بخشندگیش فیاض لقب داده بودند.
قصی به پسرش عبدالدار گفت:
«پسرم! به خدا سوگند که تو را همپایه برادرانت عبدمناف و مطلب قرار خواهم داد، اگر چه از نظر علو رتبت و مقام بر تو برتری دارند.
هیچ مردی داخل کعبه نمی شود مگر اینکه تو آن را برایش باز کنی، تو پرده دار کعبه خواهی بود.
هیچ پرچمی برای جنگ کردن قریشیان بسته نمی شود مگر اینکه تو اجازه دهی، تو پرچمدار قریشی.
هیچ مردی در مکه آبی نمی آشامد مگر اینکه تواش بنوشانی، منصب سقایت از آن توست.
هیچ کس در ایام حج چیزی نمی خورد مگر از اطعام تو، تو میزبان حاجیانی.
هیچ کاری را قریش به قطعیت نمی رساند مگر در خانه تو، تو مسوول دارالندوه هستی.
هیچ کس به فرماندهی این قوم نمی رسد مگر تو، تو رهبر این قوم هستی.»
و همه این افتخارات از آن قصی بوه است.

منـابـع

علامه سیدمرتضی عسگری- عقاید اسلام در قرآن- صفحه 852-857

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد