نقد و بررسی مطالب دایرة المعارف امریکانا

فارسی 3576 نمایش |

با توجه به مطالبی که در دایرة المعارف امریکانا بیان شده است، چند نکته قابل ذکر است:
1. این که می گوید: مفاهیم جانبی آن فرهنگ، به طور عمده به افراد تحصیل کرده و آداب دان، تحت عنوان فرد با فرهنگ دلالت دارد. تعبیر مفهوم جانبی در این مورد صحیح نیست، زیرا تحصیل علوم و آداب و کسب عناصر شایسته برای حیات که فرهنگ نامیده می شوند به هر انسانی که دارای این امور باشد تعلق می گیرد و ما او را انسان فرهنگی می خوانیم، مانند اصطلاح متمدن که برای انسان یا انسان هایی به کار می رود که از عناصر و نمودهای تمدن برخوردار هستند. همان گونه که اصطلاح و مفهوم متمدن، برای انسان دارنده تمدن جانبی نبوده اصطلاح و مفهوم فرهنگ هم جانبی نیست.
2. متاسفانه در این مبحث به قدیمی بودن و ریشه داشتن عناصر و پدیده های فرهنگی مانند علم، تربیت، فضیلت اخلاقی، و هنر اشاره نشده است.
3. می گوید: به هر صورت همه علمای رشته ی مردم شناسی بر این باورند که فرهنگ برخلاف الگوهای وراثت یا غریزه، متشکل از راه های فراگیری رفتاری و نحوه پذیرش آن است. از آن جهت که عناصر و فعالیت های فرهنگی مربوط به شئون شایسته حیات انسان ها است باید چنین گفت: استعدادهای فرهنگ گرایی در انسان ها ذاتی و به فعلیت رساندن آن ها مربوط به احساس نیاز و تلاش ارادی و اختیاری برای تحقق بخشیدن به آنها است. برای مثال: استعداد علم گرایی و اتصاف به اخلاق و فضیلت و هنر جویی در ذات انسانی وجود دارد و اختصاص به بعضی از جوامع و برخی از دوره ها ندارد، ولی به فعلیت رساندن و بهره برداری از آنها از راه های فراگیری و پذیرش و عمل عینی امکان پذیر است.
4. از نکات قابل توجه در عبارات نقل شده از این دائرة المعارف این است که می گوید: واژه فرهنگ برای اندیشمندان علوم اجتماعی از اهمیت والایی برخوردار است زیرا ساده ترین مفهوم را برای بیان رفتار و تاریخ انسان به دست می دهد. به عنوان مثال نسبت به واژه اجتماع که بنابر تعریف عبارت است از گروه افراد سازمان یافته وابسته به یکدیگر که در یک سیستم برای تولید و ادامه حیات خود فعالیت های لازم را انجام می دهند واژه فرهنگ از کاربرد وسیع تر برخوردار است. فرهنگ بر محتوای رفتاری جامعه دلالت دارد.
این که واژه فرهنگ از اهمیت والایی بخوردار است کاملا صحیح است ولی باید در نظر گرفت که دلیل اهمیت آن ناشی از آن نیست که ساده ترین مفهوم را برای بیان رفتار و تاریخ انسان به دست می دهد زیرا ساده ترین مفهوم انتزاعی عام یک کلمه مانند قانون، لذت و الم، جود، و واقعیت هرگز نمی تواند راه گشای کامل و مشروح واقعیت آن مفهوم بوده باشد. بنابراین، همان گونه که در مختصات معنای قانون و حقایقی که گفتیم، تحقیقات فراوانی صورت می گیرد، همان طور برای شناخت مفهوم واقعی فرهنگ نیز دایرة المعارف ها و کتاب های لغت دست به تحقیق زده اند؛ چنان که تنوع و تعدد فراوان تعاریف فرهنگ به حدود یکصد و شصت و چهار مورد رسیده است. این بهترین دلیل برای دشواری تعریف معنای واقعی فرهنگ است. این که دایرة المعارف می گوید: چرا تعاریف گوناگونی از فرهنگ ارائه شده است؟ دلیل آن این است که فرهنگ از یک مقوله ی متجانس نیست و بر یک واقعیت مفرد دلالت نمی کند بلکه تعداد زیادی از عناصر را در سطوح مختلف در بر می گیرد. از آن جمله اند: عقاید، عواطف، ارزش ها، هدف ها، کردارها، تمایلات و اندوخته ها. باید مورد تأمل قرار بگیرد، زیرا این عبارت که تعاریف گوناگونی که برای فرهنگ گفته شده از یک مقوله متجانس نیست درست است. این بهترین دلیل برای آن است که پیدا کردن یک واقعیت به عنوان جامع مشترک همه ی تعاریف یک صد و شصت و چهار گانه تاکنون مورد توجه دایرة المعارف ها، و کتاب های لغت قرار نگرفته است. حتی در مثال هایی مثل (عواطف، ارزش ها، هدف ها، کردارها، تمایلات، و اندوخته ها) نیز با نظر به تنوع عوامل درونی انسان ها اگر امکان پذیر نباشد لااقل بسیار دشوار است.
5. فرهنگ بر محتوای رفتاری جامعه دلالت دارد. این نظریه نمودهای معلولی فرهنگ ها را بیان می کند نه واقعیات علیه آنها را. به عبارت روشن تر این تعریف می گوید: فرهنگ یک جامعه را می توان از پدیده های رفتاری مردم آن جامعه به دست آورد؛ در صورتی که علل و عوامل قطب درونی فرهنگ، انواع اخلاق و زیبایابی ها را بیان نمی کند. این اعتراض با نظر به این قاعده که هیچ معلولی نمی تواند روشنگر کامل علت خود باشد بسیار با اهمیت است. به عنوان مثال در دوران ما کوششی برای زیبا نشان دادن کالاها مانند یک فرهنگ، در غرب و شرق جاری است. آیا علت این زیبا سازی خدمت به نوع بشر با نیت نوع دوستی است، یا برای ایجاد مصرف بیشتر است. کسانی که فرهنگ را از مقوله رفتاری محض می دانند باید برای این قبیل مشکلات پاسخ قانع کننده ای آماده کنند.
6. در این دایره المعارف تحت عنوان تکامل فرهگ سه نکته مطرح شده است:
نکته اول: اختصاص پدیده فرهنگ به نوع انسان است نه همه جانداران. این مطلب تا آن جا که معلومات ما درباره هویت و مختصات زیستی سایر جانداران اجازه می دهد کاملا صحیح به نظر می رسد.
نکته دوم: این شیوه و سلوک رفتاری، ناشی از اثرات علت و معلولی پرورش جسمی انسان است. این نکته احتیاج به یک تحلیل علمی تر دارد و آن این است که اگر منظور از پرورش جسمی انسان این معنی باشد که مقدار مهمی از آثار فرهنگ به عنوان معلولات علل درونی (فکری، احساساتی و غیر ذلک)، در جسم و پرورش آن نمودار می گردد، این یک قضیه قابل قبول است و اگر منظور منحصر ساختن نتایج و معلولات عوامل درونی فرهنگ در جسم و پرورش آن باشد، این مطلب صحیح نیست، زیرا تکامل روحی و روانی و شخصیتی آدمی به وسیله عوامل درونی فرهنگ مانند دین، احساس برین تکلیف و اخلاق و عشق و نوع دوستی با عظمت تر و پر بارتر از نمایش جسمانی تکامل فرهنگی در انسان می باشد.
نکته سوم: در نتیجه رشد جمعیت انسانی و بهره گیری از طبیعت محیط، هنجار فرهنگی با تاکید بر نشانه ها علایم و زبان، گنجینه ای از عقاید و دیدگاه ها را در طول قرون و اعصار محقق ساخته است. این نکته هم قابل پذیرش است، مشروط بر این که تفسیری هر چند اجمالی درباره هنجار فرهنگی ارائه شود. بنابراین چون در این گونه نوشته ها یک تعریف کاملا جامع برای فرهنگ ارائه نشده است، اصطلاح هنجار فرهنگی هم به ابهام خود باقی خواهد ماند.
7. می نویسد: از دیدگاه گستردگی فرهنگ چیزی نیست که انسان های اولیه به خاطر نیاز خود آن را ابداع کرده باشند، بلکه پدیده ای بود مبتنی بر هنجار، تا ارزش زیستی عظیمی را به موجوداتی که از آن برخوردارند اعطا نماید. در این نظریه دقت بیشتری لازم است زیرا جنبه های همزیستی مسالمت آمیز انسان ها با یکدیگر که تعاون و همیاری و همکاری جدی را تقاضا می کرد قطعا مورد نیاز بوده است یعنی انسان ها با احساس تدریجی ضرورت تعدیل نیروها و گذشت از تمایلات شخصی نامحدود که به تزاحم و تضاد تباه کننده منجر می گشت و قبول محدودیت تمایلات محدود برای امکان پذیر ساختن همزیستی مسالمت آمیز فرهنگ همزیستی با اراده ی آزاد، نه به جبر بقا، را برای انسان های گذشته معرفی نموده و لزوم پیروی از آن را برای آنان اثبات کرده است. سپس تصریح می کند: «بشری که می تواند ابزار بسازد و آن را برای انجام دادن کارها به کار ببرد، می تواند به چیزهای مختلف بیندیشد و آنها را با یکدیگر مرتبط ساخته، فکر تازه ای ارائه بدهد.» بدیهی است که نظیر همین نیاز که موجب ابداع ابزار مادی برای زندگی مادی بوده، برای حیات معنوی انسان ها نیز که اساسی ترین عوامل فرهنگ انسانی را تشکیل می دهند، وجود داشته است.
8. آمده است: فرهنگ به عنوان شیوه زیست، اساس متغیرهای فرهنگی، در خلاقیت و استعداد تجسم ذهنی انسان نهفته است. بشر تقریبا دارای قدرت درک هر گونه حالت رفتاری یا تعبیر حیات انسانی است. البته در راه ایجاد و حفظ اشکال متغیر مفاهیم و زندگی اجتماعی محدودیت هایی در رابطه با واقعیت های زیستی و اقتصادی وجود دارد. جنبه های اقتصادی و مادی حیات انسان ظاهرا در مراحل مختلف به عنوان توانایی تبدیل محیط طبیعی به دارایی و رفاه بیشتر گسترش یافته است. جنبه های هنری مطالعاتی و فلسفی فرهنگ در زمینه های مختلف افزایش یافته، اما معلوم نیست که این عوامل در مراحل مشخص گسترش یافته باشند. به هر حال تنوع مطلق فرهنگ ها در روی زمین ظاهرا محو می گردد. گسترش روش های جوامع صنعتی غربی در سطح جهان بسیاری از تفاوت های کم نظیر را به بهای جایگزینی اشکال شهرهای صنعتی تحت تاثیر خود قرار داده است. علمای رشته های مردم شناسی و تاریخ گمان کرده اند که احتمالا تنوع فرهنگی در قرن های چهارده و پانزده یعنی پیش از آن که اروپاییان به طور جدی در آیین های زیستی دیگر مردمان کشورهای جهان دخالت نمایند، به نقطه اوج خود رسیده بود.

در این عبارات مطالبی که قابل نقد و بررسی است به قرار زیر است:
الف. جمله اساس متغیرهای فرهنگی در خلاقیت و استعداد تجسم ذهنی نهفته است. یک مطلب صحیح و قابل درک و پذیرش عموم است، آنچه که برای طرح و بررسی اهمیت بیشتری دارد کشف ثابت های فرهنگی در درون آدمی و تفکیک آنها از مصادیق و موارد قابل دگرگونی فرهنگ است که متاسفانه در جملات فوق نه تنها مورد تحقیق قرار نگرفته است بلکه با بیان این پیش بینی که به هر حال تنوع مطلق فرهنگ ها در روی زمین ظاهرا محو می گردد مساله در ابهام شدید فرو رفته است.
ب. می گوید: بشر تقریبا دارای قدرت درک هر گونه حالت رفتاری یا تعبیر حیات انسانی است. معنای این جمله روشن نیست، زیرا اگر منظور نمودهای فیزیکی رفتار انسانی است، بدیهی است که از راه حواس و اندیشه و دیگر ابزار رفتار شناسی به مقدار فراوانی قابل درک و شناخت است. و اگر منظور مجموع هویت و علل و نتایج درونی و برونی رفتار آدمی است به آن جهت که بنابر اعتراف بیشتر صاحب نظران شرق و غرب نهادها و استعدادهای مجهول انسانی بیش از معلوم آنها است ادعای فوق با آن عمومیت که مطرح شده است قابل تجدید نظر می باشد. این اعتراض به جمله بعدی هم تعبیر حیات انسانی است وارد است ولی درباره حقیقت حیات و علل و عوامل آن در جریان وجودی هر جان دار معلومات ما بسیار اندک است. بنابراین آنچه که درباره حیات از ابعاد مزبور آمده سطحی و بسیار محدود است. در این جا نظریه زیست شناسی معروف روسی اپارین قابل طرح و بررسی است:
همه ی اشیای عالم را هم می توان زنده و هم غیر زنده یا جماد پنداشت و بالاخره با پذیرفتن این نظرگاه این سوال ها که طبیعت حیات چیست؟ یا چه چیزی زنده است و همه چیز غیر زنده و نیز این پرسش که حیات چگونه پیدا شد؟ بی معنی و بی اساس می نمایند، چنان که می دانیم هنوز هم در تعریف حیات اتفاق نظر نیست و عده ای از دانشمندان در آن فرو مانده اند. این متفکر پس از تحقیقات نسبتا مشروح درباره حیات و تکامل آن می نویسد:
فقط از راه چنین برداشت تکاملی است که امکان می یابیم نه فقط بفهمیم که در بدن موجودات زنده چه رخ می دهد و چرا رخ می دهد بلکه هم چنین خواهیم توانست به هفت میلیون چرایی پاسخ بدهیم که رای شناخت واقعی جوهر حیات در برابر ما قرار می گیرند.
البته با نظر به این که شناخت علت قرار گرفتن پدیده زیست در این مسیر خاص تکاملی آسان تر از شناخت سایر مشکلات این پدیده نیست، باید بگوییم: چرایی که درباره شناخت واقعی جوهر حیات وجود دارد هفت میلیون به علاوه ی یک است.
ج. سپس نتیجه می گیرد که: به هر حال تنوع مطلق فرهنگ ها در روی زمین ظاهرا محو می گردد. گسترش روش های جوامع صنعتی غربی در سطح جهان بسیاری از تفاوت های کم نظیر را به بهای جایگزینی اشکال شهرهای صنعتی تحت تاثیر خود قرار داده است.
دایرة المعارف در این مساله مهم تنها به پیشگویی قناعت کرده و متاسفانه به علل اصلی و یا نتایج خوب یا بد آن اشاره ای نمی کند. نخست باید این مساله مطرح گردد که تنوع مطلق فرهنگ در روی زمین خود به خود محو می گردد یا با عامل جبر قانونی یا به وسیله قدرتمندان سلطه گر برای خلع سلاح فرهنگی از جوامع انسان ها اساسی ترین آن اسلحه، احساس آزادی و استقلال و حیات شایسته و شرف و حیثیت انسانی است؟ سپس این سوال مطرح است که آیا گسترش روش های جوامع صنعتی غربی در سطح جهان فقط تفاوت های کم نظیر را به وسیله اشکال شهرهای صنعتی غرب از بین خواهد برد یا همه تنوعات فرهنگی را تحت تاثیر قرار خواهد داد و به دنبال آن خود ماهیت فرهنگ به طور کلی از بین خواهد رفت؟
جمله اول، «تنوع مطلق فرهنگ در روی زمین خود به خود محو می گردد» دلالت دارد به این که ماهیتی به نام فرهنگ در برابر اشکال صنعتی غرب باقی نخواهد ماند و احتمال این مطلب از دیگر احتمالات قوی تر است. و در این صورت است که ما در روی زمین موجودی به نام انسان با آن نیروها و استعدادها و آرمان ها و زیبایی ها نخواهیم دید. یعنی با تسلط کامل صنعت غربی بر روی زمین ما به جای انسان و انسانیتش دندانه های ماشینی نا آگاه خواهیم داشت. اگر چنین رویایی عملی شود یعنی انسان با فرهنگ و ایدئولوژی ها و آرمان های حیات بخش خود وداع بگوید یا نیروی محرک حیات باقی می ماند و یا از بین می رود؛ در صورت اخیر قطعی است که زمین مبدل به یک کارگاه صنعتی بزرگ می شود و تا مدتی به طور خودکار خودش را اداره می کند، سپس با پایان یافتن انرژی های روی زمین و منابع زیر زمین زندگی اش رو به نابودی می رود؛ البته اگر قدرتمندان خودکامه اجازه زندگی تا آن زمان را به انسان ها بدهند.
در صورتی که نیروی محرک حیات باقی بماند بار دیگر و بلکه بارها به جوشش در می آید و صنعت را با دست انسان ها مهار می کند و نمی گذارد حیات قربانی حیات نشناسان سلطه گر و کامکاران ضد ارزش قرار بگیرد. می توان گفت: محو فرهنگ از روی زمین که حیات انسانی را شایسته پذیرش کرده است مساوی یا مقدمه محو زندگی است.
9. بحثی که تحت عنوان عناصر فرهنگ در این دایرة المعارف آمده است درباره تعریف عناصر فرهنگی و اقسام و ارزش و ثبات و دگرگونی و انتقال آنها از نقطه ای به دیگر نقاط دنیا هیچ توضیح و تفسیری داده نشده است بنابراین نمی توان هیچ گونه اظهار نظری نمود.
10. در توضیح شیوه فرهنگی تعریفی برای فرهنگ داده شده ولی برای ماهیت فرهنگ یا ارکان اساسی آن توضیحی داده نشده است. اگر منظور نویسنده یا نویسندگان، این معنی است که: فرهنگ را می توان برای انجام دادن روش مشخص کارهایی در جامعه مورد بررسی قرار داد این هیچ مفهوم روشنی درباره ی تعریف فرهنگ نیست.
با ملاحظه مباحثی که در این دایرة المعارف درباره فرهنگ آمده و نقد و بررسی هایی که پیرامون آن مباحث اراده شده است با کمال اطمینان می توان گفت: چون بحث اصلی درباره انسان است بنابراین مادامی که ما اقوام و ملل مختلف دنیا درباره تعریف انسان و مختصات او به حقایق روشن و قابل پذیرش نرسیده ایم محال است در تفسیر عالی ترین مفاهیم انسانی که فرهنگ یکی از آنهاست به حقیقت یا حقیقت روشن و قابل قبول همه اقوام و ملل حتی پیشرفته ترین آنان در علم و صنعت نایل گردیم.

منـابـع

محمدتقی جعفری- فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو- صفحه 38-43 و 51-46

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد