کوفه پس از شهادت امام علی (ع)
فارسی 6365 نمایش |پس از به خاک سپردن علی (ع) شیعیان وی در کوفه با فرزندش حسن (ع) بیعت کردند، ولی مسلم بود که امام حسن (ع) از نخستین روز خلافت با دشواری هایی رو به روست. او باید نخست کوفه را آرام کند، سپس، جز برای ایالت شام، که معاویه بر آن حکومت می کرد، برای ایالت های مصر و حجاز و منطقه شرقی (خراسان، آذربایجان، و دیگر نقاط ایران)، حاکمانی بگزیند. از همه این ها مهم تر باید کار شام را یکسره کند و معاویه را بردارد، و یا دست او را از عراق کوتاه کند. کار شام در زمان علی (ع) دشوار شده بود تا چه رسد به این روزها که معاویه خود را حاکم رسمی مسلمانان می دانست. مشکل دمشق مشکلی نبود که به آسانی حل شود. امام حسن (ع) با چه نیرویی می توانست با معاویه بجنگد؟ او دید پدرش در واپسین روزهای زندگانی هر چه بیشتر مردم عراق را برای رویارویی با معاویه می خواند کمتر به ندای وی پاسخ می دادند. از شام که بگذریم آن مأموریت های بزرگ را در آن ایالت های پهناور و دوردست چه کسانی عهده دار شوند؟ برای تصدی این شغل ها مسلمانان با ایمان، کاردان، دلیر و از این سه مهم تر بی طمع لازم است. بیشتر مردمی که گرد او را گرفته بودند از ایمان درست بهره نداشتند. بخشش های بی حساب معاویه به اطرافیان دیده های آنان را خیره کرده بود. اینان همان مردمی بودند که پدرش، علی (ع)، را آن چنان خون دل دادند. در این مدت کوتاه دسته بندی ها مشخص تر شده بود. از بصره و عثمانیان هم نباید انتظار داشته باشد، زیرا آنان معاویه را رها نخواهند کرد. خوارج نیز روی موافق بدو نشان نخواهند داد، چه اگر سال پیش سخنی ساده می گفتند و به گمان خود زدون منکری را می خواستند، اکنون خواهان حکومت و خلافت بودند. تنها پشتیبان وی کسانی هستند که دعوی شیعیگری دارند. اما بیشتر آنان هم شیعه نمایانند؛ همان ها که پدرش، علی، را از حجاز به عراق خواندند و سرانجام یا او را ترک گفتند و یا رو در روی او ایستادند و یا با او به دورویی رفتار کردند.
آیا می توان انتظار داشت چنین با پسر رفتاری بهتر از پدر داشته باشند؟ اما آن مردم پاکدل و شیعیان درست اعتقاد که یاوران حقیقی او و پدر او بودند، آنان نیز چون به دروغگویی و نفاق خو نگرفته بودند، گاهگاه فریب این مزدوران را می خوردند و شکار آنان می شدند، چه، نمی پنداشتند که ممکن است آن همه جنب و جوش و خروش برای دنیا باشد نه بخاطر رضای خدا. از سوی دیگر در چنین روزها معاویه بیکار ننشسته بود. مزدوران حاکم دمشق در حجاز، یمن، مصر، و حتی در داخل عراق به تحریک و توطئه مشغول بودند. دلجویی از سران قبیله ها و بزرگان خانواده ها، رشوت خوراندن و یا کشتن آنان، شایعه سازی، و دروغ پردازی و انتشار آن در سرزمین شایعه پذیر عراق، غارت بردن بر شهرهای مرزی و ترساندن ساکنان آن شهرها، افسانه سرایی درباره بذل و بخشش معاویه و زیرکی و کاردانی او در اداره حکومت، این ها همه وسیله هایی بود که راه را برای دست اندازی معاویه به عراق هموار می کرد. معاویه با لشکر خویش به عراق رسید و در مسکن موضع گرفت. علی (ع) در واپسین روزهای زندگانی، لشکری را برای حمله به شام آماده کرده بود. این سپاه باید کار خود را دنبال کند. اما چه کسی فرماندهی را عهده دار شود؟ قیس پسر سعد بن عباده یا عبیدالله پسر عباس؟ قیس برای رفتن به شام آماده شد و حسن (ع) به مدائن رفت. لیکن هر روز حادثه تازه ای در اردو پدیدار می شد. یکی از روزها خبر دادند قیس را کشته اند. با پخش این خبر شورش در لشکریان برخاست. مردم به خیمه امام خود ریختند و آنچه در خیمه بود به غارت بردند، تا آن جا که زیرانداز را از پای او کشیدند و چون به راه افتاد تا به پناه جایی رود در بین راه بدو حمله بردند و ران او را با کلنگی شکافتند. طبری نوشته است: روزی که خیمه حسن (ع) را غارت کردند وی به خانه سعد بن مسعود ثقفی رفت. سعد از جانب امام حکومت مدائن را داشت. مختار که در این هنگام جوان بود به سعد گفت:
- می خواهی ثروت و شرف نصیب تو گردد؟
- چگونه؟
- حسن را دستگیر کن و به معاویه بسپار و هر چه می خواهی بگیر!
- لعنت خدا بر تو! چه بد مردمی هستی! چگونه می توانم دختر زاده پیغمبر را به دشمن او بسپارم.
مختار همان است که بیست و پنج سال بعد در کوفه جنبش شیعیان را بر ضد امویان رهبری کرد. شاید داستان پردازان بعدی (هواخواهان پسر زبیر) این تهمت را به مختار زده باشند، هر چند درستی آن نیز ممکن است؛ ولی به هرحال از لابه لای این گزارش ها، یک چیز روشن می شود، حقیقتی که در کنار هر نهضتی و یا تحول و یا انقلابی بوده و هست. و آن این که آن روزها گروهی در کوفه به سر می بردند که در سود خود بیشتر می نگریستند تا در صلاح مسلمانان. امام حسن (ع) با دیدن چنین نافرمانی و بلکه گستاخی ها از مدعیان دوستی خود، مقاومت را بی فایده دید. مسلم بود که اگر در مخالفت با معاویه ایستادگی می کرد و به لشکر (اگر لشکری به گرد او می ماند) فرمان پیشروی می داد از مدائن نگذشته می گریختند، و حتی کاری را که مختار در اندیشه داشت و به عموی خود پیشنهاد کرد و او نپذیرفت عملی می کردند و او را به دشمنش می سپردند. سرانجام حسن (ع) با معاویه پیمان آشتی بست.
منـابـع
تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی، صفحه 168-171
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها