اخلاق در نظریه برتراند راسل
فارسی 4822 نمایش | نظریه ای هست که امثال "برتراند راسل" این نظریه را تعقیب می کنند. این ها چون مادی مسلک هستند و هم درباره جهان، مادی فکر می کنند و هم انسان را یک موجود مادی می دانند، می گویند: این حرف ها که غایت فعل، غیره باشد، احساسات غیر دوستانه، این ها دروغ است، تعارف است هیچ وقت آدم احساسات غیر دوستانه ندارد، هر کسی فقط خودش را می خواهد. هیچ وقت نمی شود که انسان غایتش از فعل، کس دیگر باشد و بخواهد و هدف را خیر کس دیگر قرار بدهد.
"کانت" گفته است: وجدان اخلاقی. ما اصلا وجدان اخلاقی نداریم. یا گفته است احساس تکلیف. احساس تکلیفی وجود ندارد. اصلا وجدان دروغ است. آن دیگری گفته: زیبائی فعل. ما زیبائی و نا زیبائی در فعل نمی فهمیم. آن یکی گفته: زیبائی روح. ما روح زیبا و نا زیبا سرمان نمی شود. آن یکی گفته: عقل مجرد و روح مجرد. اصلا به روح مجرد قائل نیستیم. می گوئیم پس آیا به اخلاق قائل هستی یا نه؟ می گوید: بله، من به اخلاق هم قائل هستم (چون نمی شود کسی منکر اخلاق بشود).
می گوئیم پس اخلاق را بر چه اساسی توجیه می کنی؟ و اتفاقا خودش از علمدار های اخلاق است و عده ای گول حرف هایش را خورده اند و او را آدم انسان دوستی می دانند و من مکرر گفته ام این آدم فلسفه اش بر خلاف شعار هایش است. شعار انسان دوستی می دهد و در فلسفه خودش بر ضد انسان دوستی حرف می زند. اصلا انسان دوستی در فلسفه "راسل" دروغ محض است. می گوئیم اخلاق چیست؟ می گوید: اخلاق ترکیبی است از هوشیاری، و دور اندیشی با نفع طلبی.
تمام مکتب های اخلاقی، نفع طلبی را بر ضد اخلاق می دانند الا «مکتب اخلاقی» راسل که می گوید: اخلاق را باید از نفع طلبی درست کرد، منتها نفع طلبی هوشیارانه و دور اندیشانه.
این که انسان بخواهد منافع خودش را با دور اندیشی تأمین بکند، می شود اخلاق. چطور؟ می گوید: شک نیست که عقل در خدمت طبیعت انسان است، عقل یک چراغ است برای انسان. چراغ در اختیار آن کسی است که آن را در دست دارد. به هر طرف که بخواهد برود، فرمان می دهد، چراغ از آن طرف می رود و راهش را روشن می کند. انسان عقلش را در خدمت منفعت خودش قرار می دهد. عقل در خدمت منافع انسان است. می گوید ولی شعاع عقل انسان باید خیلی وسیع باشد و ضعیف نباشد که فقط جلوی پایش را ببیند. اگر بخواهد جلوی پایش را ببیند منفعت پرست می شود، فرد پرست می شود، خود پرست می شود. لزومی ندارد که ما با خود پرستی و منفعت پرستی مبارزه بکنیم. ما می گوئیم آقا منفعت پرست باش ولی دور اندیش هم باش، هوشیار باش، شعاع عقلت را طولانی تر کن، یعنی توجه به عکس العمل های کار خودت داشته باش. اگر شعاع دور اندیشی طویل باشد، آن وقت منفعت فردی یا منفعت اجتماعی و مصلحت اجتماعی تطبیق می کند و هماهنگ می شود، می شود اخلاق. یک مثال ذکر می کند.
می گوید: فرض کنید من می بینم همسایه ام یک گاو شیرده خوبی دارد. شک ندارد که در ابتدا منفعت جوئی من حکم می کند که گاو همسایه را بدزدم. این خیلی طبیعی است برای انسان. ولی عقل دارم، هوشیاری دارم، می دانم که این کار بدون عکس العمل نیست. من اگر گاو همسایه را بدزدم، همسایه هم فردا می آید گاو من را می دزدد و من که می خواستم به یک منفعتی برسم، می بینم اگر من به منافع دیگران تجاوز بکنم، دیگران هم به منافع من تجاوز می کنند، پس می گویم مصلحت این است که نه من و نه تو.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 313-311
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها