مقایسه جهان بینی مولوی با مکتب بودائیسم

فارسی 2949 نمایش |

در مقایسه جهان بینی مولانا با مکتب بوداییسم به نکات جالبی برمی خوریم، از جمله:

الف. بودا و نروانا
«من از همه بالاتر، و دانای کل، و در میان چیزها بی پلیدی ام، ترک همه گفته ام و با رهایی از تشنگی آزادم. من که خود به شناسایی رسیده ام، چه کسی را باید ارجمند بدارم؟ استادی ندارم، هیچ کس جز من نیست. من در این جهان ارهنتم، استادی بی همتایم. تنها بودای والا و آرامش یافته نروانه ام: در این جهان تاریک طبل بی مرگی خواهم بود.»
مولانا پایان تکامل بشری را ورود به عدم ارغنون هستی که رجوع به بارگاه الهی است، توصیف می نماید:
از جـمادی مـردم و نــامـی شــدم *** از نــما مــردم بـه حـیـوان سـر زدم
مــردم از حــیوانــی و آدم شــدم *** پس چه ترسم کی زمردن کم شدم
حـــمله دیـگــر بـــمیرم از بــشـــر *** تــا بــرآرم از مـــلائک بــال و پــر
و زمــلک هـم بـایـدم جستن ز جو *** کــــل شیء هــــالک الا وجـــهه
بـــار دیگــر از مــلک پــــران شوم *** آن چه آن در و هــم نـاید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون *** ارغنون گـــویدم انالیه راجــــعون

ب. آزادی واقعی از دیدگاه بودا
«شهوت بدترین بیماری است، تمایلات پنهان بدترین رنجند، و نروانه به راستی برترین نیک بختی است. خودپرستی را برانداز، همان گونه که نیلوفر خزانی را. به راستی رهرو راه آرامش، نروانه که خوش رفته آن را نشان داده می باش. آنان که بنده رنگ اند در نهر (تشنگی) می روند، چون عنکبوتی که دام خود را تنیده باشد، دانایان هنگامی که از این نهر بگذرند، از غم آزادند و رنج ها را پس پشت افکنده اند.»
مولانا مضامین فوق را در مثنوی و دیوان شمس با اشکال مختلف می آورد. از آن جمله:
بــنـده شــهوت بـتـر نـزدیــک حــــق *** از غـلام و بــندگان مســـترق
کاین به یک لفظی شود از خواجه حر *** وان زید شیرین و میرد سخت مر
بـنده شـهوت نــدارد خــود خــلاص *** جـز به فـضل ایـزد و انـعام خاص
در چهــی افـتاد کآن را غـور نـیست *** وان گناه اوست جبر و جور نیست
درچهـــی انداخت او خود را که من *** درخور قــعرش نــمی یـابم رســن
ج. در مکتب بودا سه قسم آلودگی مطرح است:
یکم- آلودگی کام
مولانا:
آرزو می خواه لیک اندازه خواه *** برنتابد کوه را یک برگ کاه
****
آرزو بگذار تا رحم آیــدش *** آزمودی کاین چنین می بایدش
دوم – آلودگی هستی
مولانا:
می رود هر روز در حجره برین *** تا ببیند چارقی با پوستین
زان که هستی سخت مستی آورد *** عقل از سر شرم از دل می برد
سوم- آلودگی نادانی. (ندانستن این که کام ها و منی رنجند)
مولانا:
عاشق رنج است نادان تا ابد *** خیز لا اقسم بخوان تا فی کبد

منـابـع

محمدتقی جعفری- مولوی و جهان بینی ها- صفحه 62-65

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها