داستان حضرت موسی علیه السلام در دیدار با محبوب ترین خلق خدا
فارسی 5085 نمایش | مرحوم محدث قمی (رض) نقل می کند: حضرت موسی (ع) گفت: خدایا! می خواهم عابدترین و محبوب ترین خلق را ببینم. فرمودند: برو کنار دریاچه، آنجا قریه ای است. در آن قریه با این نشانی مردی هست، او را ببین. حضرت موسی (ع) رفت و در آن قریه با نشانی ای که داشت مرد بیچاره ای را دید که بیماری جذام و برص او را از پا در آورده و زمین گیرش کرده است و او در همان حالت تسبیح خدا می گوید! حضرت موسی (ع) گفت: خدایا! من دنبال اعبد و احب خلق می گردم. پیش خودم فکر می کردم مردی را خواهم دید صوام و قوام است. اینکه بینوای گوشه نشینی است که نه حال صیام دارد و نه حال قیام! نه حال رکوع دارد و نه حال سجود!
جبرئیل نازل شد و گفت که خدا می فرماید: آنکه دنبالش می گردی همین است. عابدترین و محبوبترین خلق من همین است، حال بنگر و بشنو که من چه می کنم و او چه می گوید. جبرئیل گفت: من از طرف خدا مأمورم چشمهایش را از او بگیرم. با این همه بلاهای فراوان که دارد نابینایش هم بکنم. اشاره به چشمان او کرد و چشم ها از حدقه بیرون آمد و به رخسارش غلتید و بیچاره تر شد ولی او دست به دعا برداشت و گفت: «رب متعتنی بهما حیث شئت و سلبتنی ایاهما حیث شئت لک الحمد و لک الشکر یا بار یا وصول؛ خدایا! تا خواسته بودی؛ بینا بودم. اکنون خواستی نابینا شدم. نعمت از تو و گرفتن نیز از توست. در هر حال شکرت می کنم، ای خداوند مهربان نعمت بخش»
حضرت موسی (ع) گفت: ای بنده ی خدا! من مستجاب الدعوه ام. دعایم مستجاب می شود. آیا دوست داری دعا کنم و از خدا بخواهم آنچه را که از تو گرفته به تو برگرداند و از تمام این بیماریها شفایت دهد؟ گفت: «لا ارید شیئا من ذلک اختیاره لی احب الی من اختیاری لنفسی؛ من هیچ کدام از اینها را که گفتی نمی خواهم! آنچه او برای من خواسته است در نظر من محبوب تر است از آنچه که من برای خودم می خواهم»
این سخنان نقلش آسان و شنیدنش نیز آسان است؛ اما مرد می خواهد که از عمق جانش بگوید: «اختیاره لی احب الی من اختیاری لنفسی» بعد حضرت موسی (ع) فرمود: ای عبد صالح پروردگار، شنیدم که می گفتی: «یا بار یا وصول؛ ای خدای مهربان و نعمت بخش» خدا به تو چه نعمتی داده و چه مهربانی ای درباره ات کرده است که این چنین او را می ستایی؟ گفت: در این قریه جز من نه کسی خداشناس است و نه خداپرست. در این آبادی تنها منم که خدا را می شناسم و عبادتش می کنم. بنابراین چه نعمتی از این بالاتر و چه عطایی از این والاتر که مرا شایسته ی معرفت و محبت خود دیده و شناخت و محبتش را در عمق جانم نشانده است.
منـابـع
سیدمحمد ضیاءآبادی- عطر گل محمدی 3- صفحه 54-56
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها