شایعه کتابسوزی اسکندریه
فارسی 5722 نمایش | خدا می داند این یهودی ها در درجه اول و بهایی ها که ابزار دست یهودی ها هستند چقدر از داستان ها جعل کردند. گاهی یک چیزی را یک یهودی یا یک مسیحی علیه مسلمین جعل کرده، آنقدر شایع شده که کم کم داخل کتابها آمده، بعد آنقدر مسلم فرض شده که خود مسلمین باورشان آمده است، مثل داستان کتابسوزی اسکندریه. بعد از آمدن اسکندر به مشرق زمین و فتح کردن مصر و ایران و هندوستان، شهری در آنجا ساختند که نام آن "اسکندریه" شد. گروهی مردم عالم به آنجا رفتند و کتابخانه ای تشکیل دادند و آن کتابخانه در واقع یک مدرسه بود و کتابهای بسیار زیادی در آنجا جمع شد. امروز تاریخ مسلمین و حتی مسیحیت این مطلب را روشن کرده است که قبل از آن که مسلمین اسکندریه را فتح کنند، در دو سه نوبت این کتابخانه غارت و آتش زده شد. بعد از آن که امپراطوری روم شرقی به مسیحیت گرایش پیدا کرد، چون فلسفه را ضد مسیحیت می دانست، حوزه اسکندریه را متلاشی کرد. شنیده اید که هفت نفر از فیلسوفان آمدند به ایران (به دربار انوشیروان) پناهنده شدند. کتابخانه ای باقی نماند.
امروز مورخین مسیحی مثل ویل دورانت و سایرین ثابت کرده اند که قبل از اینکه مسلمین اسکندریه را فتح کنند کتابخانه اسکندریه در چند نوبت آسیب دید که وقتی مسلمین رفتند، کتابخانه ای وجود نداشت. از طرف دیگر جزئیات وقایع فتوحات مسلمین را چه در ایران، چه در مصر و چه در جاهای دیگر، مورخین مسلمان و مسیحی نوشته اند، مخصوصا جزئیات وقایع فتح اسکندریه را مورخین مسیحی هم نوشته اند. بعدها در قرن دوم و سوم کتابهای بسیار عظیم مثل تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، و فتوح البلدان (بلاذری)، که اینها متعلق به همان قرون اول اسلامی است و سلسله اسنادشان هم منظم و مرتب است نوشته اند.
حتی یک نفر مورخ ننوشته است که کتابخانه ای در آن وقت در اسکندریه وجود داشته و مسلمین آتش زدند. ویل دورانت می نویسد: "یک کشیش، آن وقت ساکن اسکندریه بوده، تمام جزئیات وقایع فتح اسکندریه را کشیش معاصر آن زمان نوشته است، کتابش در دست است، هیچ اسمی از کتابسوزی نبرده".
یک مرتبه در اواخر قرن ششم هجری یعنی بعد از ششصد سال و در قرن هفتم یکی دو نفر که مورخ هم نیستند و مسیحی هستند، بدون اینکه مدرکی نشان بدهند، برای اینکه این تهمت را از مسیحیت رفع کنند، گفتند: وقتی که عمرو عاص به اسکندریه آمد، یک کتابخانه بسیار عظیمی را در آنجا دید، به خلیفه نامه نوشت که تکلیف ما با این کتابخانه چیست؟ خلیفه نوشت که یا آنچه در این کتابهاست موافق با قرآن است، پس قرآن ما را بس، و یا مخالف با قرآن است، چیزی که مخالف با قرآن باشد، بدرد ما نمی خورد، همه را آتش بزن. همه را یک جا آتش زد. بعدها در قرن هشتم و نهم، کم کم خود مسلمین هم از این کتابهای مجعول، همین داستان را نقل کردند بدون اینکه فکر کنند اگر چنین قضیه ای می بود مورخین قرون اول نقل می کردند. چندین قرینه دیگر در دروغ بودن این داستان هست. یک وقت من سه سخنرانی در موضوع "کتابسوزی اسکندریه" کردم و دروغ بودن آن را ثابت کردم.
شبلی نعمانی هم رساله ای در این موضوع نوشته است، و از نظر محققین، علما و مورخین این مطلب شک ندارد که دروغ است. اما دشمن آگاهانه، ابزارهای دست دشمن هم آگاهانه ولی دوستان نا آگاهانه اینها را نقل می کنند. کار به جایی رسیده که در کتاب فلسفه و منطق سال ششم دبیرستان ها وقتی می خواهند برای قضیه منفصله در منطق مثال بزنند می گویند نظیر آن چیزی که خلیفه مسلمانها راجع به کتابخانه اسکندریه گفت: "اگر موافق قرآن است، قرآن ما را بس، و اگر مخالف قرآن است، به درد ما نمی خورد، پس آتش بزنید".
در کتابهای دبیرستانی آورده اند که مسلمین کارشان کتاب آتش زدن بوده است. شبلی نعمان نیز می گوید: انگلیسی ها که آمدند هندوستان را اختلال کردند و بعد مدارسی تأسیس کردند که روی برنامه خودشان اداره می کردند، در کتابهای منطق وقتی می خواستند برای قضیه منفصله حقیقیه مثال بزنند، مخصوصا همین مطلب را به عنوان مثال ذکر می کردند، برای اینکه در مغز بچه های مسلمین و بچه های هندوها فرو کنند که شما ملتی هستید که از قدیم کتابها را آتش می زدید. (این را او می گوید، من بعد که در کتابهای دبیرستانی خودمان این مطلب را دیدم فهمیدم که حسابی هست).
بعد ما می بینیم در کتابهای دبیرستانی ایران هم همین ها را آورده اند، و ما بدون اینکه ببینیم مدرک دارد یا نه، زبان به زبان بازگو می کنیم به طوری که هر جا دروغ بدون آن را می گوییم یک عده می گویند: عجب! این قضیه دروغ است! ما خیال نمی کردیم دروغ باشد.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحه 37-34
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها