انواع خواست های فطری انسان

فارسی 4770 نمایش |

آیا انسان در ناحیه خواست های خودش یک سلسله فطریات دارد یا ندارد؟ خواست های فطری یا غریزی انسان دو نوع است: جسمی و روحی، مقصود از خواست جسمی، تقاضایی است که صد در صد وابسته به جسم باشد، مثل غریزه گرسنگی یا خوردن، غذا خواستن، میل به غذا به دنبال گرسنگی. این یک امر بسیار مادی و جسمانی است ولی غریزی است یعنی مربوط به ساختمان بدنی انسان و هر حیوانی است. انسان بعد از اینکه به اصطلاح قدما نیاز به بدل ما یتحلل پیدا کرد، غذا هضم شد و احتیاج به غذای جدید پیدا شد یک سلسله ترشحات در معده او پیدا می شود، بعد اینها به صورت یک احساسی در شعور انسان منعکس می شود ولو انسانی که اصلا نداند. معده دارد، مثل بچه. بعد او برای اینکه این احساس خودش را خاموش کند شروع می کند به غذا خوردن، و وقتی غذا خورد دیگر احساس هم از بین می رود بلکه یک حالت نفرتی هم پیدا می کند و همین طور است غریزه جنسی.

غریزه جنسی تا آنجا که به شهوت مربوط است و تا آنجا که به هورمون های بدنی و ترشحات غده ها مربوط است، شک ندارد که یک امر غریزی است خواه اسمش را "فطری" بگذارید و خواه نگذارید، یعنی امری است که اکتسابی نیست و به ساختمان انسان مربوط است. همچنین "خواب"، ماهیت خواب هر چه می خواهد باشد، خستگی سلول ها یا مسموم شدن سلول ها در اثر کار زیاد و یا مصرف شدن انرژی که باز بدن باید انرژی بگیرد، هر چه هست، بالاخره مربوط به ساختمان جسمانی انسان است. اینها را معمولا می گویند: "امور غریزی".
ما فعلا به این امور غریزی یا فطری جسمانی کاری نداریم. اینها از بحث ما خارج است. یک سلسله غرایز یا فطریات است در ناحیه خواست ها و میل ها که حتی روان شناسی هم اینها را "امور روحی" می نامد و لذات ناشی از اینها را هم "لذات روحی" می نامد، مثل میل به فرزند داشتن. میل به فرزند داشتن غیر از غریزه جنسی است که آن مربوط به ارضای شهوت است. غیر از این، هر کسی مایل است فرزند داشته باشد و لذتی که انسان از داشتن فرزند می برد یک لذتی است که شبیه این لذت ها نیست یعنی لذت جسمانی نیست و به هیچ عضوی وابسته نمی باشد.
خود روان شناس ها میان لذات روحی و لذات جسمی فرق گذاشته اند. برتری طلبی، تفوق خواهی و قدرت طلبی نیز در انسان یک عطش روحی است. انسان هر مقدار قدرت داشته باشد باز می خواهد قدرت بیشتری داشته باشد. هر انسانی اگر بیفتد در مسیر قدرت طلبی و برتری طلبی و بسط سلطه خود، این امر نهایت ندارد. اگر تمام زمین هم تحت قدرت و تسلطش در آید باز اگر بشنود که در یک کره دیگر نیز انسان هایی هستند و تمدن هایی هست و سلطه ای هست، در فکر این است که به آنجا لشکر کشی کند و برود آنجا را هم بگیرد. همین طور است حقیقت خواهی، حقیقت جویی، مسئله علم، دانایی و کشف حقایق، هنر و زیبایی، خلاقیت و فنانیت و ابداع و آفرینندگی، و از همه بالاتر آنچه که ما آن را "عشق و پرستش" می نامیم.
نتیجه انکار فطریات انسان
با انکار دریافت های فطری در ناحیه علم و ادراک، ما به آن دره هولناک رسیدیم، دره هولناک شک مطلق، آن هم شکی که ما را به سوفسطایی گری، نفی علم و نفی درک حقیقت به طور کلی می کشاند. حال بیاییم ببینیم که در میان خواست ها آیا خواست های فطری داریم یا نداریم؟
آنجا هم همین طور بحث می کنیم. قبل از اینکه اثبات کنیم که خواست های فطری داریم یا نداریم، می خواهیم ببینیم اگر چنین خواست هایی داشته باشیم به کجا خواهیم رسید و چه در دست ما خواهد بود و اگر نداشته باشیم چه برایمان باقی می ماند؟
آیا همین طور که در ناحیه علم و دریافت، عده ای اصول اولیه تفکر را انکار کردند و در عین حال بی جهت چسبیده اند به شاخه، در اینجا هم با انکار این فطریات و این اصالت ها باز ما می رسیم به افرادی که می بینیم بن را قطع کرده و روی شاخه نشسته اند، محکم هم چسبیده اند و نمی دانند که خودشان ریشه اش را قطع کرده اند، یا نه؟

منـابـع

مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 59-62

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد