انواع تکامل جامعه بشری

فارسی 4413 نمایش |

تکامل در رابطه انسان با طبیعت
تکامل جامعه بشری چند گونه است. یک وقت ما می گوییم جامعه بشر متکامل است بدین معنی که در مسائل فنی یعنی در رابطه انسان با طبیعت پیشرفت داشته است. انسان با طبیعت رابطه دارد، در حال جنگ و جدل است و می خواهد بر طبیعت تسلط پیدا کند، قاهر بشود و طبیعت را استخدام کند. تکامل در این امر، خیلی خوب معنی دارد و بدون شک جامعه بشری در رابطه اش با طبیعت تکامل پیدا کرده، یعنی اگر ما در مجموع زمانها در نظر بگیریم، آنچه که تکنیک یا صنعت یا تصرف در طبیعت و یا تسلط در طبیعت نامیده می شود روز به روز پیشرفت نموده و افزایش پیدا کرده است.

تکامل در روابط ساختمانی اجتماع
مسأله دیگر، تکامل در روابط انسانها با یکدیگر است ولی مقصود روابط ساختمانی اجتماع است. یعنی چه؟ یعنی جامعه از نظر تشکیلات، حکم یک موجود زنده را دارد که هر چه ساده تر و بسیطتر است از ارگانیزم کمتری برخوردار است، حالت وحدت و بساطت بیشتری دارد، هر چه که تکامل پیدا می کند، از نظر اعضا و اجزا و ارگانها پیچیده تر می شود، تقسیم کار بیشتر می شود و گسترش این پیچیدگی بیشتر می گردد. از این نظر هم بدون شک جامعه بشری تکامل پیدا کرده. به عنوان مثال جامعه امروز ایران و جامعه پنجاه سال پیش ایران را در نظر می گیریم. شغلها را در نظر بگیرید، رشته های علمی را در نظر بگیرید، پستهای اداری را در نظر بگیرید. سابقا این جامعه مثل یک حیوان کوچک ابتدایی بود با اعضایی بسیار کم. می بینید روز به روز بر اعضای آن افزوده می شود. مثلا از نظر کسب، یعنی کاری که وسیله مبادله است، آنهایی که ابزارها را در اختیار افراد می گذارند.
سابقا اگر کسی انواع شغلها را در همین تهران در نظر می گرفت شاید در ده شغل خلاصه می شد، یعنی وضع جامعه بیش از این اقتضا نمی کرد. در دهات که می رفتید یک مغازه می دیدید که آن مغازه در آن واحد هم عطاری است، هم بقالی، هم قصابی و هم لوازم التحریر فروشی، هر چه می خواهید آنجا هست. ولی هر چه که جامعه گسترش پیدا می کند این شغلها تنوع پیدا می کند و اکنون شما می بینید که در اثر پیشرفت صنعت، شغلهایی اختراع شده است که در قدیم نبود چون موضوعش منتفی بود، مثل نوارفروشی، که کسی شغلش این باشد که نوارهای ضبط شده را بفروشد. تازه در میان نوارهای ضبط شده یک بخش آن نوارهای مذهبی است. شما می بینید مغازه به وجود آمده که کارش این است که فقط نوار مذهبی می فروشد. در کارهای اداری نیز همین طور است. مثلا وزارتخانه ها را در نظر می گیرید. (حال ممکن است یک مقدار هم مصنوعی و تصنعی باشد ولی یک مقدار هم واقعا ضرورت ساخت اجتماع اقتضا می کند).
اگر در زمان ناصرالدین شاه یکی دو تا وزیر بیشتر نبودند و اینها کارها را اداره می کرده اند اکنون از نظر واقع و نفس الامر هم اگر بخواهد کارهای وزارتخانه ها اداره شود، یک کار مثلا آب و برق برابر با تمام کارهای دوره ناصرالدین شاه است. از این نظر هم جوامع بشری متکامل شده است. از نظر پیچیدگی اجتماعها (و این هم مربوط به ایران نیست، همه دنیا این جور است) یعنی زیاد شدن کار و شغل و بعد تقسیم کار و شغل و افزایش تخصصها، که نتیجه اش خارج شدن افراد اجتماع از تشابه است و این از نظر جامعه شناسی اثر زیادی دارد، چون انسان شبیه کارش است و کارش شبیه انسان و کار انسان را می سازد. در آن دوره هایی که کارها چند قلم بیشتر نبود انسانها با یکدیگر شبیه تر بودند تا امروز که کارها اینقدر تنوع پیدا کرده و بین انواع کارها از زمین تا آسمان مباینت هست. قهرا بین انسانی که در عمرش دائما سر و کارش با فلان کار است و انسانی که سر و کارش با فلان کار دیگر است نهایت تباین هست و اصلا دو روح اند، و این مشکل بزرگی است که خواه ناخواه به وجود آمده است.
بنابراین در این جهت هم تکامل معنی دارد، یعنی آن دوره اول را می گوییم که افراد انسانها، حالت یک موجود زنده را به خود می گیرند، یعنی یک مجموعه تقسیم شده ای هستند که مجموعشان برای یک هدف واحد کار می کنند، در همین جهت، جامعه بشری دوره به دوره کمال یافته تر شده است، یعنی آنچه داشته، در دوره بعد دارد با اضافه، و آنچه در دوره بعد دارد در دوره دیگر همان را دارد با اضافه، یعنی در دوره های بعد همانها را در سطح بالاتر دارد. این است که تکامل مطلق تغییر نیست، تکامل، معیار می خواهد، یعنی آنچه را که در مرحله قبل داشته است که آن را هم ما نوعی کمال تلقی می کنیم در مرحله بعد به نحو بیشتر و کاملتر و افزونتر داشته باشد. به عبارت دیگر در تکامل، یک مقدار خاص و یک مسیر خاص با این شرایط باید وجود داشته باشد.

تکامل در انسانیت
حال، اگر ما اصول ارزشهای انسانی را فطری و ثابت بدانیم آن وقت است که تکامل معنی پیدا می کند. مثلا گفتیم مسأله حقیقت جویی یکی از ارزشهای انسان است. اگر در همین مسأله حقیقت جویی و حقیقت پویی و حقیقت خواهی، بشر اولیه هم حقیقت جو و حقیقت خواه بوده و در دوره بعد، در حقیقت خواهی پیشرفت کرده یعنی حقیقت خواه تر و حقیقت جوتر شده و بیشتر از گذشته وابسته به حقیقت شده است، پس تکامل پیدا کرده است. همین طور است زیبایی دوستی. اگر جمال و زیبایی و به عبارت دیگر زیبایی دوستی خودش یک معیار است و مفهوم معینی دارد، تکامل در این زمینه می تواند معنی داشته باشد.
بشر اولیه زیبایی دوست بود، بشر امروز هم زیبائی دوست است. آنچه را که بشر اولیه دوست می داشت بشر امروز همان را در سطح بالاتر دوست دارد، و همین طور است هنر که زیبایی آفرینی است، یعنی در آن مقوله ای که بشر اولیه زیبایی را می آفرید بشر امروز در همان مقوله پیشرفت کرده. چون همان هست پیشرفت معنی دارد. همین طور خیر و فضیلت اخلاقی و نیز عشق و پرستش. اما اگر از ابتدا تکامل را صرف تغییر بدانیم که حتی وحدت مسیر هم برایش قائل نباشیم، یعنی برایش معیار هم قائل نباشیم، بگوییم مثلا بشر گذشته در دوره های سابق حقیقت جویی را برای خود ارزش می دانست، ملاک انسانیت حقیقت جویی بود، ولی امروز این معیار تغییر کرده، دیگر حقیقت جویی نیست و یک چیز دیگر است، در این صورت چگونه اسم این را تکامل می گذارید؟
معیارهای ثابت غیر از این است که انسان ثابت است. این دو را با هم اشتباه می کنند. اینها خیال می کنند اگر معیارهای انسانیت را که همان مدار انسانیت و مسیر انسانیت است ثابت دانستیم پس ما انسان را ثابت دانسته ایم. این مثل آن است که اگر ما بگوییم که مدار زمین به دور خورشید یک مدار ثابت و معینی است، یعنی زمین در حرکت خودش به دور خورشید روی یک مدار بیضی شکل حرکت می کند و فاصله اش از خورشید از فلان مقدار کمتر نمی شود و از فلان مقدار بیشتر نمی شود، در بهار فاصله اینقدر است، در پاییز اینقدر، در زمستان اینقدر و در تابستان اینقدر، دیگری بگوید پس شما زمین را ثابت می دانید. نه، زمین متحرک است، ولی متحرک است در این مدار ثابت. زمین، ثابت باشد معنایش این است که زمین در یک منزل از این مدار درجا می زند.
اما زمین دو جور می تواند متحرک باشد، یکی اینکه در مدار معین حرکت کند حال می خواهد آن مدار خط مستقیم باشد یا خط منحنی، بیضی باشد یا دایره، هر چه می خواهد باشد و دیگر اینکه یک حرکتهای مضطربانه ای داشته باشد، گاهی به این طرف بپیچد گاهی به آن طرف، گاهی از آن طرف برود، گاهی برگردد به آن جایی که از آنجا آمده، باز هم همیشه حرکت کرده. البته در حرکتهای مکانی به یک علت خاص، تکامل فرض نمی شود. پس اینکه حرکت، مدارش ثابت باشد، مسیرش مشخص باشد غیر از این است که متحرک، متحرک نباشد و ثابت باشد. مثل این است که اگر برای آپولو یک مسیر معین کرده اند از اینجا تا کره ماه، و این مسیر که قبلا معین شده روی صفحه کاغذ آمده است و حتی مشخص است که مثلا در چهل و هشت ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه دیگر در کجای این خط قرار گرفته است و معلوم است که در کجای کره ماه خواهد نشست، بگوییم پس آپولو ثابت است. خیر، مسیرش مشخص است، مسیر، مشخص باشد غیر از این است که خود این شی ء، ساکن باشد. ساکن بودنش این است که در یک فاصله معین بایستد، نه بیاید به طرف زمین و نه برود به طرف ماه.

منـابـع

مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 144-136

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد