شخصیت و روح مقاوم امام کاظم (ع) در برابر هارون
فارسی 6984 نمایش | زمانی هارون کسی را فرستاد در زندان و خواست از این راه از امام اعتراف بگیرد، باز از همین حرف ها که ما به شما علاقه مندیم، ما به شما ارادت داریم، مصالح ایجاب می کند که شما اینجا باشید و به مدینه نروید والا ما هم قصدمان این نیست که شما زندانی باشید، ما دستور دادیم که شما را در یک محل امنی در نزدیک خودم نگهداری کنند، و من آشپز مخصوص فرستادم چون ممکن است که شما به غذاهای ما عادت نداشته باشید، هر غذایی که مایلید، دستور بدهید برایتان تهیه کنند. مأمورش کیست؟ همین فضل بن ربیع که زمانی امام در زندانش بوده و از افسران عالی رتبه هارون است. فضل در حالی که لباس رسمی پوشیده و مسلح بود و شمشیرش را حمایل کرده بود، رفت زندان خدمت امام. امام نماز می خواند. متوجه شد که فضل بن ربیع آمده. حال ببینید قدرت روحی چیست فضل ایستاده و منتظر است که امام نماز را سلام بدهد و پیغام خلیفه را ابلاغ کند. امام تا نماز را سلام داد و گفت: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، مهلت نداد، گفت: الله اکبر و ایستاد به نماز. باز فضل ایستاد. بار دیگر نماز امام تمام شد. باز تا گفت: السلام علیکم، مهلت نداد و گفت: الله اکبر. چند بار این عمل تکرار شد. فضل دید نه، تعمد است. اول خیال می کرد که لابد امام یک نمازهایی دارد که باید چهار رکعت یا شش رکعت و یا هشت رکعت پشت سر هم باشد، بعد فهمید نه، حساب این نیست که نمازها باید پشت سر هم باشد، حساب این است که امام نمی خواهد به او اعتنا کند، نمی خواهد او را بپذیرد، به این شکل می خواهد نپذیرد.
دید بالاخره مأموریتش را باید انجام بدهد، اگر خیلی هم بماند، هارون سوءظن پیدا می کند که نکند رفته در زندان یک قول و قراری با امام موسی کاظم (ع) بگذارد. این دفعه آقا هنوز السلام علیکم را تمام نکرده بود، شروع کرد به حرف زدن. آقا هنوز می خواست بگوید السلام علیکم، او حرفش را شروع کرد. شاید اول هم سلام کرد. هر چه هارون گفته بود گفت.
هارون به او گفته بود مبادا آنجا که می روی، بگویی امیرالمؤمنین (ع) چنین گفته است، به عنوان امیرالمؤمنین (ع) نگو، بگو پسر عمویت هارون اینجور گفت. او هم با کمال تواضع و ادب گفت: هارون پسر عموی شما سلام رسانده و گفته است که بر ما ثابت است که شما تقصیری و گناهی ندارید، ولی مصالح ایجاب می کند که شما در همین جا باشید و فعلا به مدینه برنگردید تا موقعش برسد، و من مخصوصا دستور دادم که آشپز مخصوص بیاید، هر غذائی که شما می خواهید و دستور می دهید، همان را برایتان تهیه کند. نوشته اند امام در پاسخ این جمله را فرمود: «لا حاضر لی مال فینفعنی و ما خلقت سؤولا، الله اکبر» مال خودم اینجا نیست که اگر بخواهم خرج کنم از مال حلال خودم خرج کنم، آشپز بیاید و به او دستور بدهم، من هم آدمی نیستم که بگویم: جیره بنده چقدر است، جیره این ماه مرا بدهید، من هم مرد سؤال نیستم. این «ما خلقت سؤولا» همان و «الله اکبر» همان.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحه- 166-164
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها