مسأله رهبانیت در دین مسیح

فارسی 3674 نمایش |

خداوند در آیه 27 سوره حدید می فرماید: ما در دل پیروان حضرت عیسی (ع) رأفت و رحمت قرار دادیم، یک چیزی هم خودشان از پیش خود ساختند، بدعتی هم خودشان آوردند، بدعتی که قرآن کریم می گوید اگر همین بدعت را خوب عمل می کردند می توانست مطابق رضای خدا هم باشد ولی همان بدعت را هم خوب عمل نکردند. بدعتشان چه بود؟ رهبانیت، همین حالت به اصطلاح غارنشینی و صومعه نشینی، حالت گریز از خلق و نجات دادن خود، برای نجات دادن خود و دین خود فرار کردن از خلق. «رهبانیة ابتدعوها؛ ما دیگر رهبانیت را برای آنها فرض نکرده بودیم.» یعنی خیال نکنید که این ریاضت و رهبانیتی که در میان پیروان مسیح هست این هم جزو تعلیمات مسیح بوده، نه، این جزو تعلیمات مسیح نبوده، این را ابتداع کردند یعنی از خود ساختند، از خود به وجود آوردند. «ما کتبناها علیهم؛ بدعتی بود که خود ایجاد کردند و ما بر آنها این را ننوشته بودیم.» (این جمله) تأکید و توضیح همان «ابتدعوها» است: حال آنها چرا این کار را کردند، هدفشان در ابتدا چه بود؟ آیا از اول هدف بدی داشتند یا هدف خوبی داشتند؟ قرآن می گوید از اول هدفشان رضای خدا بود، این کار را برای رضای خدا کردند: «الا ابتغاء رضوان الله». استثناء است از یک امر مقدر، یعنی اینها این رهبانیت را ابتداع نکردند جز برای رضای حق، ولی همین بدعتی را هم که برای رضای حق ایجاد کردند آنچنان که باید رعایت نکردند، یعنی از مسیر چیزی که خودشان خلق کرده بودند و بدعتی که ایجاد کرده بودند نیز منحرف شدند.
روایتی هست از پیامبر اکرم (ص) که خیلی عجیب و عالی این آیه را تفسیر می کند. در حدیث است که یک وقتی (حضرت) با ابن مسعود بودند و ظاهرا سوار بودند. (ابن مسعود همان صحابی معروف است که از غلامان مکه و غلام ابوجهل بود و بعد مسلمان شد و جزو مسلمین خیلی جلیل القدر قرار گرفت و جزو محدثین خیلی بزرگوار و از صحابه جلیل و به اصطلاح موالی امیرالمؤمنین علی (ع) است. او از آن غلامهایی بود که در جاهلیت اصلا هیچ به حساب نمی آمد و در اثر تعلیمات اسلام مقام عالی پیدا کرد. ظاهرا یک وقتی پشت سر حضرت رسول سوار بود.) حضرت به او فرمود: «یابن ام عبد» (گویا به مادرش "ام عبد" می گفتند.) کنیه مادرش بوده. او را به نام مادرش خطاب کرد، فرمود: "یابن ام عبد" آیا می دانی که چگونه نصاری رهبانیت را از پیش خود اختراع کردند، منشأ رهبانیت چه بود و از کجا پیدا شد؟ او گفت "الله و رسوله اعلم" خدا و رسولش بهتر می دانند، شما بفرمایید. فرمود در میان اتباع عیسی فسق و فجور و کفر پیدا شد و مؤمنین امت عیسی علیه کفرها و فسق و فجورها قیام کردند و جنگیدند ولی چون نیروی طرف بیشتر بود اینها مکرر شکست خوردند به طوری که از اینها باقی نماند مگر عده کمی.
اینها دیدند که دیگر تاب مقاومت ندارند، گفتند اگر ما باز هم به مبارزه ادامه بدهیم همه ما کشته می شویم و کسی در روی زمین باقی نمی ماند که بخواهد دعوت به دین بکند، پس مصلحت این است که در بلاد متفرق و مخفی بشویم تا وقتی که پیغمبری که عیسی به ما وعده داده است که خواهد آمد (یعنی خاتم الانبیاء) ظهور کند و آن وقت اگر ما زنده باشیم در رکاب آن پیغمبر این مبارزه را ادامه بدهیم. این بود که اینها رفتند در دره ها و کوهها مخفی شدند. این کار، کاری بود که خدا بر آنها ننوشته بود ولی خلاف رضای خدا هم نبود، کار معقولی بود. این عمل را آنها نکردند مگر برای رضای خدا، یعنی این جور نبود که صرفا برای حفظ جانشان، برای طمع به مال دنیا، برای طمع به بقاء در زندگی دنیا ترک جهاد کنند، بلکه برای یک امر معقول این کار را کردند، یعنی وقتی که دیدند واقعا دیگر عملشان فایده ندارد و اگر اینها هم کشته شوند کسان دیگری نیستند که دعوت به این دین بکنند ناچار رفتند و متفرق شدند و فلسفه اعراضشان از خلق این شد که ما تنها می رویم در دامنه کوهها خدا را عبادت می کنیم تا وقتی که آن پیغمبری که خدای متعال به وسیله عیسی وعده داده است ظهور کند.
آنها که نمی دانستند در چه تاریخی ظهور می کند. ابتدای جدا شدن اینها از مردم ناشی از یک چنین هدف معقول و صحیح و درستی بود، (این دستور) از ناحیه عیسی نیامده بود از ناحیه خدا نیامده بود، دستوری بود که با فکر خودشان (اختراع) کردند ولی غلط هم نکردند اما بعد کم کم خود همین کار برای اینها اصالت پیدا کرد، کم کم خود رهبانیت و گوشه گیری و جدا شدن از خلق، مجرد از این فلسفه ای که در ابتدا آن پیشروان به وجود آوردند موضوعی برایشان شد، برایش تشریفات و آداب قرار دادند که همان امری را هم که اول خودشان اختراع کرده بودند رعایت نکردند یعنی آن را تبدیل به چیز دیگری کردند. بعد فرمود: «یابن ام عبد»! آیا می دانی که رهبانیت امت من چیست؟ باز ابن مسعود گفت: " الله و رسوله اعلم" خدا و پیامبرش داناترند. فرمود: «رهبانیة امتی الهجره و الجهاد و الصلوه و الصیام و الحج و العمره» (تفسیر مجمع البیان، ج5 ص243)؛ هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره رهبانیت امت من است، یعنی در امت من دیگر رهبانیت به هیچ معنا نیست، همینها به جای آن رهبانیتهاست، با اینکه تقریبا ضد آنهاست. «فاتینا الذی امنوا منهم اجرهم و کثیر منهم فاسقون؛ به همین دلیل ما به آنها که ایمان آوردند پاداش دادیم و بسیاری از آنها هم فاسق اند.» (حدید/ 27) پیروان عیسی هم قهرا به دو گروه تقسیم شدند: گروه مؤمن، و ما اجر گروه مؤمن را به آنها عنایت کردیم، و بسیاری از آنها هم فاسق و منحرف شدند.
اسلام با رهبانیت و زهد گرائی به مخالفت برخاسته آن را بدعتی از راهبان شمرده است. پیغمبر اکرم صریحا فرمود: «لا رهبانیه فی الاسلام». هنگامی که به آن حضرت اطلاع دادند که گروهی از صحابه پشت به زندگی کرده از همه چیز اعراض نموده اند و به عزلت و عبادت روی آورده اند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد، فرمود، من که پیامبر شمایم چنین نیستم. پیغمبر اکرم به این وسیله فهماند که اسلام دینی جامعه گرا و زندگی گرا است نه زهد گرا. به علاوه تعلیمات جامع و همه جانبه اسلامی در مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، اخلاقی بر اساس محترم شمردن زندگی و روی آوری به آن است نه پشت کردن به آن. گذشته از همه اینها، رهبانیت و اعراض از زندگی با جهان بینی و فلسفه خوشبینانه اسلام درباره هستی و خلقت ناسازگار است. اسلام هرگز مانند برخی کیشها و فلسفه ها با بدبینی به هستی و خلقت نمی نگرد و هم خلقت را به دو بخش زشت و زیبا، روشنائی و تاریکی، حق و باطل، درست و نادرست، بجا و نابجا تقسیم نمی کند.
زهد گرائی همان رهبانیت است که با اصول و مبانی اسلامی ناسازگار است، چه مبنا و چه فلسفه ای می تواند داشته باشد؟ چرا بشر محکوم به زهد شده است؟ چرا بشر باید به این دنیا بیاید و دریا دریا نعمتهای الهی را ببیند و بدون آنکه کف پایش تر شود از کنار آن بگذرد؟ بنابراین، آیا تعلیمات زهد گرایانه ای که در اسلام دیده می شود، بدعتهائی است که بعدها از مذاهب دیگر مانند مسیحی و بودائی وارد اسلام شده است؟ پس با نهج البلاغه چه کنیم؟ زندگی شخصی پیغمبر اکرم (ص) همچنین زندگی عملی علی (ع) را که جای شکی در آن نیست چگونه تفسیر و توجیه کنیم؟ حقیقت این است که زهد اسلامی غیر از رهبانیت است، رهبانیت، بریدن از مردم و رو آوردن به عبادت است. بر اساس این اندیشه که کار دنیا و آخرت از یکدیگر جدا است، دو نوع کار بیگانه از هم است، از دو کار یکی را باید انتخاب کرد، یا باید به عبادت و ریاضت پرداخت تا در آن جهان به کار آید و یا باید متوجه زندگی و معاش بود تا در این جهان به کار آید.
این است که رهبانیت بر ضد زندگی و بر ضد جامعه گرائی است، مستلزم کناره گیری از خلق و بریدن از مردم و سلب هر گونه مسؤولیت و تعهد از خود است.
اما زهد اسلامی در عین اینکه مستلزم انتخاب زندگی ساده و بی تکلف است و بر اساس پرهیز از تنعم و تجمل و لذت گرائی است، در متن زندگی و در بطن روابط اجتماعی قرار دارد و عین جامعه گرائی است، برای خوب از عهده مسئولیتها بر آمدن است و از مسؤولیتها و تعهدهای اجتماعی سرچشمه می گیرد. فلسفه زهد در اسلام آن چیزی نیست که رهبانیت را به وجود آورده است، در اسلام مساله جدا بودن حساب این جهان با آن جهان مطرح نیست. از نظر اسلام نه خود آن جهان و این جهان از یکدیگر جدا و بیگانه هستند و نه کار این جهان با کار آن جهان بیگانه است، ارتباط دو جهان با یکدیگر از قبیل ارتباط ظاهر و باطن شیء واحد است، از قبیل پیوستگی دو رویه یک پارچه است، از قبیل پیوند روح و بدن است که چیزی است حد وسط میان یگانگی و دوگانگی.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 6 صفحه 136-133

مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 218-216

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد