نقض اصل تطابق جبری زیربنا و روبنا در اندیشه مارکسیستی

فارسی 3703 نمایش |

بنابر نظریه ماتریالیسم تاریخی، در جامعه‏ ها همواره باید نوعی تطابق‏ میان زیربنا و روبنا وجود داشته باشد تا آنجا که با شناخت روبنا می‏ توان‏ زیربنا را شناخت (به نحو برهان به اصطلاح "انی" که شناخت نیمه کامل‏ است) و با شناخت زیربنا روبنا را می‏ توان شناخت (به نحو برهان به‏ اصطلاح "لمی" که شناخت کامل است) و هر گاه زیربنا دگرگون شود و تطابق زیربنا و روبنا به هم بخورد، جبرا تعادل اجتماعی به هم می‏ خورد و بحران آغاز می‏ گردد و روبنا خواه ناخواه با سرعتی کم و بیش ویران می‏ گردد و تا زیربنا به حال اول باقی است، روبنا نیز جبرا ثابت و باقی است. رویدادهای تاریخی معاصر عملا خلاف این را ثابت کرده است.
مارکس و انگلس به دنبال یک سلسله بحران های اقتصادی از سال 1827 تا 1847 که یک سلسله انقلابهای سیاسی و اجتماعی همراه داشت، بر آن شدند که انقلابهای اجتماعی نتایج ضروری و لاینفک بحرانهای اقتصادی است. ولی‏ به قول نویسنده تجدیدنظر طلبی...: "شوخی تاریخ را بنگرید که از 1848 تاکنون در کشورهای صنعتی هیچ بحران اقتصادی را نمی‏ یابیم که با انقلاب همراه باشد. همان در زمان مارکس و پیش از مرگ او چهار بار نیروی مولده علیه روابط تولیدی طغیان می‏ کند بی ‏آنکه هیچ انقلابی از آن حاصل‏ شود... بعدها بعضی اقتصاددانان مانند "ج. شومپتر" تا بدانجا رفتند که این بحران ها را "ویرانی آفریننده" نامیدند و آنها را دریچه‏ اطمینانی برای بازگرداندن تعادل و رشد اقتصادی شمردند".
کشورهایی نظیر انگلستان، آلمان، فرانسه و آمریکا به پیشرفتهای عظیم‏ صنعتی نائل شده ‏اند و سرمایه‏ داری را به اوج خود رساندند و برخلاف پیش‏ بینی مارکس که این کشورها را نخستین کشورهایی می‏ دانست که در آنها انقلاب کارگری به پا خواهد شد و به کشورهای سوسیالیستی تبدیل می ‏شوند، از نظر نظام سیاسی، حقوقی، مذهبی و آنچه روبنایی نامیده می ‏شود، تغییری‏ نکرده ‏اند. کودکی که مارکس انتظار تولدش را داشت نه ماه را تمام کرد، از نه سال هم گذشت و به نود سال رسید و متولد نشد و دیگر امیدی هم به‏ تولدش نیست.
البته این رژیم ها دیر یا زود سرنگون خواهد شد، ولی انقلابی که در این‏ کشورها انتظار می‏رود قطعا انقلاب کارگری نخواهد بود و تئوری مارکسیستی‏ تاریخ تحقق نخواهد یافت، همچنانکه کشورهای به اصطلاح سوسیالیست امروز و رژیم های حاکم بر آنها نیز واژگون خواهد شد و به این حال باقی نخواهد ماند، اما رژیم آینده قطعا رژیم سرمایه‏ داری نخواهد بود. متقابلا کشورهایی در اروپای شرقی، آسیا و امریکای جنوبی به سوسیالیسم‏ رسیدند که هنوز موقع زادن آنها نرسیده است.
امروز کشورهایی را می‏ بینیم‏ که از نظر زیربنا همسان و مشابه یکدیگرند، اما از نظر روبنا با یکدیگر مختلف‏ اند. دو ابرقدرت، یعنی امریکا و شوروی، بهترین مثال است. امریکا و ژاپن نیز دارای رژیم اقتصادی یکسان‏اند (رژیم سرمایه ‏داری) اما با رژیم های سیاسی، مذهب، اخلاق، آداب و هنر متفاوت. متقابلا کشورهایی هستند با روبناهایی متشابه و یکسان از نظر رژیم سیاسی، مذهب و غیره با وضع اقتصادی کاملا متفاوت. همه اینها نشانه این است که "تطابق ضروری زیربنا و روبنا" آنچنانکه ماتریالیسم تاریخی ایجاب می ‏کند توهم محض است.

منـابـع

مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 163-161

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد