ریشه های مسخ انسان در تمدن امروز
فارسی 3123 نمایش | بسا هست در بعضی یا بسیاری از قسمت ها جامعه های گذشته دویست سال پیش و سیصد سال پیش و هزار سال پیش خیلی بیشتر از جامعه های امروز از مواهب بهره مند بوده اند، یعنی محدودیت هایی که امروز از نظر اجتماعی به وجود آمده در گذشته نبوده است، مخصوصا مسئله آزادی فکری، این خودش یک مسئله خیلی مهمی است، آزادی انتخاب و آزادی فکری مقصودم این است که یکی از مواهب برای انسان این است که شرایط برایش فراهم باشد ولی هیچ چیز برای او تحمیلی نباشد. گاهی فکر هم برای انسان تحمیلی است، ذوق هم تحمیلی است، عاطفه هم تحمیلی است و این مصیبت تمدن جدید است.
شما ببینید امروز این وسایل ارتباط جمعی و به قول این ها رسانه های عمومی دارد انسان ها را مسخ می کند، یعنی انسان ها را آن طور می سازند که دل خودشان بخواهد نه آن طور که مصلحت واقعی آنهاست یا مطابق آنچه که انسان ها خودشان برای خودشان انتخاب کرده اند. یک چیزی را وقتی بخواهند، دائما به گوش آدم می خوانند، جلو چشم آدم می آورند، آنقدر می آورند که اصلا روح انسان را مسخ می کنند و انسان نمی تواند غیر از آن فکر کند.
این مسئله مسخ انسان که در تمدن امروز وجود دارد هیچ زمانی مشابهش وجود نداشته الان به شکلی است که هیچ کس در انتخاب هیچ چیزی نمی تواند آزادی داشته باشد با اینکه انسان امروز در یک حد بالاتری از دانش و معرفت قرار دارد مثلا انسان می خواهد یک لباس انتخاب کند هزار و یک لم و کلک و فن است که آن لباسی را که فلان کارخانه تولید کرده به تن او بپوشانند آنقدر تبلیغات می کنند، آنقدر تلویزیون نشان می دهد که وقتی شخص از کنار خیابان رد می شود، در حالی که مثلا یک مانکن با هزاران طنازی در یک فروشگاه هست، این بدبخت بی جهت کشیده می شود آنجا، نمی خواهد آن لباس را بخرد، روی این جهت اغفال می شود، می رود به خیال خودش دو سه کلمه با او حرف بزند، ده دقیقه حرف می زند، یکوقت به خود می آید، می بیند که چند تکه لباس هم زیر بغلش است و دارد خارج می شود. مجبور است آن را بپوشد، این است که این امر به او تحمیل می شود.
تازه اینها تحمیل های خیلی ساده است و الا همه جور فکر و ذوق و سلیقه و عاطفه و همه چیز به مردم به زور تحمیل می شود. این چه کمالی است برای انسان؟! همان چیزی است که خودشان اسمش را گذاشته اند "از خود بیگانگی" نهایت از خود بیگانگی در تمدن امروز وجود دارد، یعنی در عین اینکه انسان به طور کلی از اسارت طبیعت آزاد شده است ولی همین سبب اسارت انسان برای انسان شده به شکل دیگری و به نوعی بردگی منجر شده است به شکل دیگری.
این است که ما در این جهات نمی توانیم بگوییم (جامعه انسان ها تکامل یافته است) حتی اگر بگوییم کمال در برابری است، عملا (برابری) در هیچ جای دنیا وجود ندارد.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 241-242
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها