نقل کتابسوزی مصر در آثار عبداللطیف بغدادی

فارسی 7118 نمایش |

راجع به فتح اسکندریه بالاخص علاوه بر مورخین اسلامی، چند نفر مسیحی نیز فتح این شهر را به دست اعراب با تفصیل فراوان نقل کرده اند. در هیچیک از کتب اسلامی یا مسیحی یا یهودی و غیر اینها که قبل از جنگ های صلیبی تالیف شده نامی از کتابسوزی اسکندریه یا ایران در میان نیست.
تنها در اواخر قرن ششم هجری و اوایل قرن هفتم است که برای اولین بار عبداللطیف بغدادی که مردی مسیحی است در کتابی بنام "الافاده و الاعتبار فی الامور المشاهده و الحوادث المعاینه بارض مصر" که موضوع آن امور و حوادثی است که شخصا مشاهده کرده است و در حقیقت سفرنامه است آنجا که عمودی را به نام "عمود السوادی" در محل سابق کتابخانه اسکندریه توصیف می کرده گفته است: "و گفته می شود که این عمود یکی از عمودهایی است که بر روی آنها رواقی استوار بوده و ارسطو در این رواق تدریس می کرده و دارالعلم بوده و در اینجا کتابخانه ای بوده که عمرو عاص به اشاره خلیفه آن را سوخته است".
عبداللطیف بیش از این نمی خواسته بگوید که در افواه مردم (و لابد مسیحیان هم کیش او) چنین شایعه ای بر سر زبانها است بدون آنکه بخواهد آن را تایید کند، زیرا سخن خود را با "و یذکر" (چنین گفته می شود، چنین بر سر زبانها است) آغاز کرده است.

انواع نقل قول ها در روایات تاریخی:
همه می دانیم که در نقل روایت تاریخی یا حدیثی، ناقل اگر سندی داشته باشد مطلب را با ذکر سند نقل می کند، آنچنانکه طبری از مورخین و همچنین غالب محدثین انجام می دهند. بهترین نوع نقل همین نوع است، خواننده را امکان می دهد که در صحت و سقم نقل تحقیق کند و اگر سند را صحیح یافت بپذیرد. و اگر ناقل بدون ذکر سند و ماخذ نقل کند، دوگونه است: گاهی به صورت ارسال مسلم نقل می کند مثلا می گوید در فلان سال فلان حادثه واقع شد، و گاه می گوید: گفته می شود، یا گفته شده است، یا چنین می گویند که در فلان سال فلان حادثه واقع شد.
اگر به صورت اول بیان شود نشانه این است که خود گوینده به آنچه نقل کرده اعتماد دارد ولی البته دیگران به اینگونه نقل ها که مدرک و ماخذ و سند نقل نشده اعتماد نمی کنند، علمای حدیث چنین احادیثی را معتبر نمی شمارند، محققین اروپائی نیز به نقل های تاریخی بدون مدرک و ماخذ اعتنائی نمی کنند و آن را غیر معتبر می شمارند. حداکثر این است که می گویند فلان شخص چنین نقلی در کتاب خود کرده اما ماخذ و مدرک نشان نداده، یعنی اعتبار تاریخی ندارد. اما اگر به صورت دوم بیان شود که خود ناقل به صورت "گویند" یا "چنین می گویند" یا "گفته شده است" و امثال اینها (به اصطلاح با صیغه فعل مجهول) بیان شود نشان این است که حتی خود گوینده نیز اعتباری برای این نقل قائل نیست. عده ای معتقدند که کلمه "قیل" (گفته شده است) در نقل ها تنها نشانه عدم اعتماد ناقل نیست، اشاره به بی اعتباری آن نیز است.
عبداللطیف این داستان را به صورت سوم نقل کرده که لااقل نشانه آن است خود او به آن اعتماد نداشته است. به علاوه بعید است که عبداللطیف این قدر بی اطلاع بوده که نمی دانسته است ارسطو پایش به مصر و اسکندریه نرسیده تا چه رسد که در آن رواق تدریس کرده باشد بلکه اساسا اسکندریه بعد از ارسطو تاسیس شده، زیرا اسکندریه بعد از حمله اسکندر به مصر تاسیس شد. طرح این شهر در زمان اسکندر ریخته شد و شاید هم در زمان او آغاز به ساختمان شد و تدریجا به صورت شهر در آمد. ارسطو معاصر اسکندر است.
پس خواه عبداللطیف شخصا به این نقل اعتماد داشته و خواه نداشته است این نقل ضعف مضمونی دارد یعنی مشتمل بر مطلبی است که از نظر تاریخی قطعا دروغ است و آن تدریس ارسطو در رواق است. اگر یک نقل و یک روایت مشتمل بر چند مطلب باشد که برخی از آنها قطعا دروغ باشد نشانه اینست که باقی هم از همین قبیل است، سوخته شدن کتابخانه اسکندریه به وسیله مسلمین از نظر اعتبار نظیر تدریس ارسطو در آن محل است. پس نقل عبداللطیف هم ضعف سند دارد، زیرا فاقد سند و مدرک است، و هم ضعف مضمونی دارد زیرا مشتمل بر یک دروغ واضح است، و هم ضعف بیانی دارد، زیرا به گونه ای بیان شده که نشان می دهد خود او هم به آن اعتماد ندارد. علاوه بر همه اینها، اگر عبداللطیف در عصر فتح اسکندریه می زیست، (قرن اول هجری) و یا لااقل در عصر مورخینی می زیست که فتوحات اسلامی از جمله فتح اسکندریه را بطریق روایت از دیگران در کتب خود گرد آورده اند (قرن دوم تا چهارم هجری) این احتمال می رفت که اتفاقا عبداللطیف با افرادی برخورده که بی واسطه یا مع الواسطه شاهد جریان بوده اند و برای عبداللطیف نقل کرده اند، و دیگران به چنین افرادی برنخورده اند ولی عبداللطیف کتاب خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم تالیف کرده است (در سال 603 از تالیف آن فارغ شده است شبلی نعمان، رساله "فتح اسکندریه" صفحه 28) یعنی با حادثه فتح اسکندریه که در حدود سالهای 17 و 18 هجری واقع شده نزدیک به ششصد سال فاصله دارد. و در همه این ششصد سال در هیچ کتاب تاریخی و از زبان هیچ مورخی اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی و غیره دیده و شنیده نشده، یک مرتبه بعد از این مدت طولانی در کتاب عبداللطیف دیده میشود. این جهت نقل عبداللطیف را از حد یک نقل بی سند (و به اصطلاح: خبر مرسل) هم پائین تر می برد و به صورت نقلی در می آورد که قرائن خارجی بر دروغ بودن آن هست.

منـابـع

مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران- صفحه 292-291

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد