نقد و بررسی تفسیر ماتریالیستی از قرآن کریم
فارسی 4576 نمایش |ماتریالیسم در ایران در سالهای اخیر به نیرنگ تازه ای بس خطرناک تر از "تحریف شخصیتها" دست یازیده است و آن تحریف آیات قرآن و تفسیر مادی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ است. این نیرنگ، نیرنگ جدیدی است و از عمر آن در ایران کمتر از دو سال می گذرد. مطالعه نوشته های به اصطلاح تفسیری ایشان تردیدی باقی نمی گذارد که توطئه عظیمی در کار است. در اینکه چنین توطئه ای از طرف ضد مذهبها برای کوبیدن مذهب در کار است، تردیدی نیست. آنچه فعلا برای ما مورد تردید است این است که آیا نویسندگان این جزوه ها، خود اغفال شده اند و نمی فهمند که چه می کنند، و یا خود اینها عالما و عامدا با توجه به اینکه با کتاب مقدس هفتصد میلیون مسلمان چه می کنند، دست به چنین تفسیرهای ماتریالیستی زده و می زنند؟ ما نظر به اینکه در این نوشته ها آثار و علائم خامی و بی سوادی را فراوان می بینیم (و به چند نمونه اشاره خواهیم کرد) ترجیح می دهیم که فعلا ماتریالیسمی را که به صورت تفسیر آیات قرآن در دهه های 50 و 70 میلادی در کشورهای مسلمان از جمله ایران تبلیغ می شود، "ماتریالیسم اغفال شده" بنامیم و اگر پس از این تذکرات، باز هم راه انحرافی خود را تعقیب کردند، ناچاریم آن ماتریالیسم را "ماتریالیسم منافق" اعلام نماییم.
استاد مطهری می گویند: از همه سروران و فضلا و دانشمندان با حسن نیت این کشور دعوت می کنم که در آنچه من اکنون می گویم با دیده دقت و بی طرفی بنگرند و اگر واقعا احساس می کنند که من اشتباه می کنم به من تذکر دهند و منطقا اشتباه مرا به من ثابت کنند. من خدا را گواه می گیرم که حاضرم صریحا به اشتباه خودم اعتراف کنم.
به این نکته توجه دارم که تدبر در قرآن مجید حق هر فرد مسلمانی است و در انحصار فرد یا گروهی نیست. و باز به این نکته توجه دارم که برداشتها هر اندازه بی غرضانه باشد، یک جور از آب در نمی آید. هر کسی ممکن است دیدگاه ویژه ای داشته باشد و حق دارد با توجه به درک مفاهیم لغات و وارد بودن به اسلوب زبان عربی و اسلوب خاص قرآن و با توجه به شأن نزول آیات و تاریخ صدر اسلام و با توجه به آنچه مسلم است که از ناحیه ائمه اطهار (ع) در تفسیر آیات رسیده است و با توجه به پیشرفتهای علوم، در آیات قرآن مجید تدبر نماید و برداشتهای خود را که لااقل خودش بینه و بین الله به آنها معتقد است، به عنوان تفسیر یا هر عنوان دیگری در اختیار دیگران بگذارد. اما می دانیم در طول تاریخ از طرف گروههایی از "باطنیه" و غیر باطنیه تفسیرهایی از آیات شده است که آنها را به حساب تفسیر و برداشت نمی توان گذاشت، مسخ و تحریف است نه برداشت و تفسیر. من ترجیح می دهم در مطالبی که می خواهم تذکر دهم، خود این نویسنده و یا نویسندگان را (که فرض ما فعلا بر این است که اغفال شده اند و قصد خیانتی در کار نیست) مخاطب قرار دهم.
عزیزان من! شما در مقدمه تفسیر خود از وضع تفاسیر و مفسرین گذشته مطالبی نوشته اید که تنها در خطابه و منبر که کسی از کسی مدرک و دلیل نمی خواهد باید به کار برده شود. کی و کجا وضع تفسیر و مفسر آنچنان بوده که شما نوشته اید؟ آیا تاریخ را با چشم به هم گذاشتن و خطابه سرایی می توان رقم زد؟ آیا اگر هزارها مفسر معروف و غیر معروفی که در تاریخ آمده و رفته اند به شما عرضه بدارند، می توانید با همان معیار طبقاتی خودتان آنها را توجیه کنید؟ من نمی خواهم بیش از این درباره این بررسی (که بسی طولانی است) با شما سخن بگویم.
تلقی مارکسیستی از اراده خداوند
شما در تفسیر خود، معیار را این قرار داده اید که کتاب هر مؤلف را از طریق آشنایی با خواست او و طرز تفکر او می توان تفسیر کرد و ما خواست خدا و طرز تفکر خدا را (برای اولین بار) به دست آورده ایم که: "اراده خداوند، «انقلابی» است و «طرز تفکر» خداوند بر این اساس استوار است که توده های ضعیف و محروم شدگان تاریخ بر قدرتمندان و اربابان و صاحبان زر و زور چیره شوند و غالب گردند و برای تحقق این اراده است که خداوند «تشکیل حزب» داده است، حزبی که همه نیروهای متکامل جهان را به همراهی قشر پیشتاز انقلابگر در پوشش خود فرو برده است، و در مقابل، قدرتمندان و طواغیت و شیاطینند که مانع تحقق اراده خداوند می گردند. تنها با دید انقلابی و براساس ایدئولوژی و طرز تفکر خداوند است که می توان به قرآن نگریست و حقایق آن را دریافت.»
از نظر شما قرآن جز "فلسفه مدون حزب خدا" نیست، فلسفه ای که تنها یک هدف دارد و آن پیروز گردانیدن محروم شدگان بر قدرتمندان است، تمام مسائل قرآن بر محور انقلاب و فلسفه انقلاب است، خداوند حزب تشکیل داده و حزب خدا همه نیروهای متکامل جهان (دارای هر عقیده و مذهب) می باشند و خداوند می خواسته است یک حزب تشکیل دهد و یک فلسفه انقلابی برای حزب بنویسد و همین کار را هم کرده است، برای فهم فلسفه انقلاب، انقلابی بودن کافی است و شرط دیگری ندارد و با انقلابی نبودن هیچ شرطی مفید نیست. لهذا آنجا که خواسته اید به مفسر بزرگ معاصر (که البته گناه بزرگش تألیف کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و نقد ماتریالیسم دیالکتیک است) اهانت کنید، گفته اید: "مفسر قرآن در نظام استعماری باید کوهی از سواد و فلسفه و منطق و حکمت و کلام و فقه و اصول و صرف و نحو... باشد که سنگینی آنها او را آزار داده و از میان "تن" ها به "تنهایی" بکشاند، زیرا به مفاد آیه کریمه هر کس وزنش سنگین تر باشد پیروز است."
بدون شک برنامه مبارزه با طواغیت جزء برنامه قرآن است و بدون شک اسلام یک دین انقلابی است، ولی آیا همه مسائلی که در قرآن مطرح شده در این جهت و برای این منظور است و قرآن برنامه دیگری جز این برنامه ندارد و در نتیجه همه آیات قرآن و روایاتی که درباره لوح و عرش و ملک و قیامت و نماز و روزه است، باید در این زمینه پیاده شود؟ آیا انقلاب قرآن و "حزب الله"، انقلاب شکم است و ریشه اقتصادی و طبقاتی دارد، یا انقلاب "سر" است و ریشه در فطرت آدمی دارد؟ شما می گویید منظور از اینکه امام باید تفسیر کند، این است که: "اندیشه مفسران به سان اندیشه امام باشد و بر مبنای آموزشها و اعمال او شکل گرفته باشد، یعنی تفسیرگو کسی باشد که در شرایط حساس و درگیریهای سخت و تضادهایی که امامان ما با آنها روبرو بوده اند، قرار بگیرد و از آگاهی و شناخت مخصوص امام برخوردار باشد تا از عهده حل این گونه تضادها برآید." خلاصه برای اینکه تفسیر، تفسیر امام باشد دنبال سخن امام رفتن ضرورتی ندارد، باید تفکر، تفکر امام باشد و تفکر آنگاه تفکر امام خواهد بود که فرد از نظر طبقاتی در طبقه امام (طبقه محرومان تاریخ) باشد و عملا درگیریهای طبقاتی او را داشته باشد تا مانند او تجربه کند و بیندیشد. آیا واقعا معنی رجوع به ائمه در تفسیر آیات همین است؟ آیا شما خودتان به این مطلب معتقدید، یا می خواهید بدین وسیله دیگران را اغفال کنید؟ شما از وجدان انقلابی و صداقت انقلابی دم می زنید، همان وجدان و صداقت انقلابی شما را به گواهی می طلبم. آیا واقعا شما نمی دانید تعبیراتی از این قبیل: اراده خدا انقلابی است، طرز تفکر خدا چنین است و خداوند برای تحقق خواست خودش حزب تشکیل داده است و قرآن جز یک فلسفه مدون حزب انقلابی محتوایی ندارد، صحیح نیست؟
منـابـع
مرتضی مطهری- علل گرایش به مادیگری- صفحه 29- 35
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها