تأثیر معاشرت با بدان در دل و استعدادهای انسان
فارسی 3733 نمایش | تنها عمل سیاه و سیاه کاری نیست که روح را سیاه می کند، عوامل دیگر هم هست که در تاریک کردن روح و تیره ساختن دل مؤثر است، از آن جمله است محیط ها و معاشرت ها. تأثیر معاشرت چه در جهت نیکی و چه در جهت بدی خیلی واضح و روشن است.
آدمی روح بسیار حساسی دارد، زود تحت تأثیر واقع می شود و ممکن است بعضی اشخاص خودشان را گول بزنند و خیال کنند محیط و معاشرت در آنها تأثیر ندارد، ولی اشتباه است، انسان با روحی بسیار حساس و قابل تغییر آفریده شده است. تغییرات روحی که در انسان پیدا می شود مگر خیلی زیاد باشد که خودش بفهمد و الا کمتر خود شخص متوجه تغییرات و تبدیلات روحی خود می شود.
انسان گاهی جسما لاغر می شود و چند کیلو سبک تر می گردد و چاق می شود چند کیلو سنگین تر می شود، تا خودش را وزن نکند متوجه نمی شود. تغییرات و کم و زیادهای روحی به درجاتی نامحسوس تر و دقیق تر است و به طریق اولی فهمیده نمی شود و متأسفانه همچو وسیله ای نیست که انسان هر روز یک بار یا هفته ای یک بار و یا ماهی یک بار و حداقل سالی یک بار خودش را وزن کند و ببیند چقدر از لحاظ روحیه سبک تر یا سنگین تر شده. صلاح و فساد بدون آنکه خود اشخاص بفهمند از فردی به فردی سرایت می کند:
می رود از سینه ها در سینه ها *** از ره پنهان صلاح و کینه ها
همنشین اهل معنا باش تا *** هم عطا یابی و هم باشی فتی
یک زمان هم صحبتی با اولیا *** بهتر از صد ساله طاعت بی ریا
گر تو سنگ خاره و مرمر بوی *** چون به صاحبدل رسی گوهر شوی
مهر پاکان در میان جان نشان *** دل مده الا به مهر دلخوشان
کوی نومیدی مرو امیدهاست *** سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
دل، تو را در کوی اهل دل کشد*** تن، تو را در حبس آب و گل کشد
همین غذای دل طلب از همدلی*** رو بجوی اقبال را از مقبلی
دست زن در ذیل صاحب دولتی*** تا ز افضالش بیابی رفعتی
صحبت صالح تو را صالح کند *** صحبت طالح تو را طالح کند
باز هم عوامل دیگری برای سیاه دلی هست. اصل مطلب این است که ما به این اصل تسلیم بشویم که تا قابلیت و استعداد نباشد هیچ کمالی صورت نمی گیرد. تهذیب و تصفیه نفس برای این است که قابلیت و استعداد ذاتی انسان برای ترقی ضایع نشود و بلکه بیشتر بشود: «قد افلح من زکیها * و قد خاب من دسیها؛ رستگار شد آن کس که روح خود را پاک و پاکیزه نگاه داشت، زیان برد آن کس که غشی و غلی در روح خود وارد ساخت.» (شمس/9 و 10)
سلب استعداد و قابلیت روح از آن نظر که روح جوهر زنده است نظیر سلب قابلیت حیات از یک دانه گندم است. دانه گندم استعداد دارد که کشت شود و رشد و نمو کند و به صورت ساقه و سنبله در آید، اما گاهی می میرد، دیگر قابل روئیدن و رشد نیست.
به همین جهت است که در قرآن کریم از استعداد روحی انسان به «حیوة» تعبیر می کند و در سوره یس آیه 70 می فرماید: «لینذر من کان حیا و یحق القول علی الکافرین؛ تا آن را که دلش زنده است بیم دهد و گفتار وعده جهنم بر کافران تحقق یابد.»
این قرآن شعر نیست، خیال نیست، ما به او شعر و خیال القاء نکردیم، شعر و تخیل شایسته او نیست، این ذکر و مایه بیداری و هوشیاری است، قرآنی است روشن کننده، که کسانی را که زنده هستند و مایه زندگی در روح آنها هست و نمرده اند آگاهی دهد و اعلام خطر کند و اما آنها که به کلی محجوب و بی خبرند امر حق درباره آنها جاری شود. قرآن که شعر و خیال نیست، حکمت است، مایه هوشیاری و بیداری است، عامل حیات است، و عامل رویانیدن است، برای چه کسانی مفید و نافع است؟ چه کسانی را رشد می دهد و می رویاند؟ آن هایی را که لااقل پرتوی از حیات و زندگی در دانه روح و قلبشان باقی است.
امام علی (ع) فرمود: «و اعلموا ان یسیر الریاء شرک و مجالسة اهل الهوی منساة للایمان»؛ «بدانید که ریای کم و کوچک هم شرک به خداست، همنشینی با هواپرستان، فراموش خانه ایمان است.» (خطبه 86 نهج البلاغه)
تعبیر بسیار رسا و کامل همین است که علی (ع) فرمود، فراموش خانه است، یعنی انسان آنقدر تحت تأثیر دوستان و معاشران بد هست که تا وقتی که با آنها هست مثل این است که او را در فراموش خانه برده اند، افکار و عقاید پاک خود را موقتا از یاد می برد، مثل این است که در آن وقت همچو افکار و عقایدی نداشته است.
معروف است که معاشرت بوی دارد، یعنی هر کسی بوی معاشرت را می گیرد، بوی خوی می آورد.
شاعر می گوید:
از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت *** من را بگذاشت جستجوی تو گرفت
دیگر ز منش هیچ نمی آید یاد *** بوی تو گرفته بود و خوی تو گرفت
منـابـع
مرتضی مطهری- حکمت ها و اندرزها- صفحه 280-283
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها