دلائل پذیرش حکومت توسط امام علی علیه السلام
فارسی 5513 نمایش |امام علی (ع) می فرماید: «مجتمعین حولى کربیضة الغنم فلما نهضت بالامر نکثت طائفة و مرقت اخرى و قسط آخرون؛ مردم همچون گوسفندانی گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند مرا در میان گرفتند اما هنگامی که به پا خاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم جمعی پیمان خود را شکستند، گروهی سر از اطاعتم باز زدند و از دین بیرون رفتند و دسته ای دیگر برای ریاست و مقام از اطاعت حق سرپیچیدند و جنگ صفین را به راه انداختند.» (نهج البلاغه/ خطبه 3 معروف به خطبه شقشقیه)
پس از کشته شدن عثمان، مسلمین در مسجد پیغمبر (ص) جمع شده و درباره تعیین خلیفه به گفتگو پرداختند، اعمال و رفتار دوازده ساله عثمان آنها را کاملا بیدار کرده بود پیش خود گفتند که امور خلافت را باید به دست کسى سپرد که حقیقتا از عهده انجام آن بر آید. در آن میان عمار یاسر و مالک اشتر و رفاعة بن رافع و چند نفر دیگر که بیش از سایرین شیفته خلافت على (ع) بودند صحبت نموده و مردم را براى بیعت آن حضرت آماده ساختند.
این چند نفر با خطابه هاى دلنشین و سخنان مستدل اعمال خلفاى سابق را تجزیه و تحلیل کرده و نتیجه سرپیچى آنها را از دستورات رسول اکرم (ص) در مورد خلافت على (ع) به مسلمین تذکر داده و سبقت و مجاهدت آن حضرت را در اسلام و قرابتش را نسبت به رسول اکرم بدانها یادآور شدند و بالاخره اذهان و افکار عمومى را بر یک سلسله حقایق و واقعیات روشن ساختند به طوری که در پایان سخن آنها همه مسلمین اعم از مهاجر و انصار یکدل و یکزبان براى بیعت على (ع) آماده گردیدند، آنگاه از مسجد خارج شده و رو به خانه آن جناب آورده و اظهار کردند یا على عثمان را کشتند و اکنون جامعه مسلمین بدون خلیفه می باشد دست خود بگشاى تا با تو بیعت کنیم که سزاوارتر از تو کسى براى این امر مهم وجود ندارد و عموم مسلمین نیز از صمیم قلب حاضرند که طوق بیعت تو را در گردن خود اندازند.
على (ع) فرمود دست از من بردارید و دیگرى را براى این کار انتخاب کنید من نیز مثل یکى از شما به او اطاعت می کنم و در هر حال من براى شما وزیر باشم بهتر است که امیر باشم. مسلمین گفتند اصحاب رسول خدا (ص) از تو تقاضا دارند که دعوت آنها را اجابت فرمایى. على (ع) فرمود شما را طاقت حمل خلافت من نباشد و دیر یا زود از من رو گردان می شوید زیرا موضوع خلافت یک مسأله ساده و عادى نیست بلکه بار سنگینى است که دوش کشنده اش را خرد می کند و آرامش و آسایش را از او باز ستاند، من کسى نیستم که پا از دایره حقیقت بیرون نهم و به خاطر عناوین موهوم طبقاتى حق مردم را پایمال کنم و یا تحت تأثیر سفارش و توصیه اشراف قرار گیرم، من تا داد مظلوم را از ظالم نستانم وجدانم آرام نمی گیرد و تا بینى گردنکشان را بر خاک سرد و تیره نمالم خود را راضى نمى توانم نمود.
على (ع) هر چه از این سخنان می گفت مسلمین رنجیده و ستمکش بیشتر فریاد زده و اظهار اطاعت می کردند، مالک اشتر نزدیک شد و گفت یا ابا الحسن برخیز که مردم جز تو کسى را نمی خواهند و به خدا سوگند اگر در این کار تأنى کنى و خود را کنار کشى براى مرتبه چهارم نیز از حق مشروع خود باز خواهى ماند. آنگاه مسلمین ازدحام نموده و گفتند: «ما نحن بمفارقیک حتى نبایعک؛ از تو جدا نشویم تا با تو بیعت کنیم.»
على (ع) فرمود: «ان کان و لابد من ذلک ففى المسجد فان بیعتى لایکون خفیا و لایکون الا عن رضاء المسلمین و فى ملاء و جماعة؛ یعنى حالا که اصرار دارید و چاره اى جز این نیست در مسجد جمع شوید که بیعت با من مخفى و پوشیده نباشد و باید با رضاى مسلمین و در ملاء عام صورت گیرد. مسلمین در مسجد پیغمبر (ص) جمع شده و عموما با میل و رغبت به آن حضرت بیعت نمودند.
بنابراین پس از آشفتگی خلافت اسلامی در زمان عثمان و برقراری نظام طبقاتی جاهلی و شورش مردم و کشته شدن عثمان، مردم برای بیعت به علی (ع) هجوم آوردند. علی ناگزیر پذیرفت. اگر چه شخصا از قبول خلافت کراهت داشت، اما مسؤولیت شرعی او را وادار به پذیرش کرد. علی (ع) کراهت شخصی و مسؤولیت شرعی خود را این طور بیان می کند: «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها ولسقیت اخرها بکاس اولها؛ اگر گرد آمدن مردم نبود، و اگر نبود که با اعلام نصرت مردم، بر من اتمام حجت شد، و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته که آنجا که مردم به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی پرخور که از بس خورده اند "ترش" کرده اند و گروهی گرسنه و محروم، اگر اینها نبود من افسار مرکب خلافت را روی شانه اش می انداختم و رهایش می کردم و کاری به کارش نداشتم.» (نهج البلاغه/ خطبه 3)
در خطبه شقشقیه می فرماید: سوگند به آن کس که دانه را در زمین شکافت، و آفریدگان را پدید آورد اگر ازدحام فراوان مردم نبود و خواست مردم براى من ایجاد مسئولیتى براى یارى آنها نمى کرد و اگر نه این بود که خداى از مردمان آگاه مى خواست که بر سیرى ستمگر و گرسنگى ستمدیده شکیبایى نورزند زمام مرکب خلافت را بر دوشش مى افکندم و رهایش مى کردم و نوشابه خلافت را با جام نخستینش مى نوشیدم (همچون بار نخست از خلافت بر کنار مى ماندم) و این را بدانید که دنیاى شما در نظر من از آب بینى بزى ماده بى ارجتر است.
یا آن گاه که مالک اشتر از طرف علی (ع) نامزد حکومت مصر شد، آن حضرت نامه ای برای مردم مصر نوشت در آن نامه جریان صدر اسلام را نقل می کند تا آنجا که می فرماید: «امسکت یدی حتی رایت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد (ص) فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله اری فیه ثلما او هدما تکون المصیبة به علی اعظم من فوت ولایتکم التی انما هی متاع ایام قلائل؛ من اول دستم را پس کشیدم تا آنکه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند؛ اهل رده) و مردم را به محو دین محمد دعوت می کنند، ترسیدم که اگر در این لحظات حساس اسلام و مسلمین را یاری نکنم خرابی یا شکافی در اساس اسلام خواهم دید که مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چند روزه خلافت بسی بیشتر است.» (نامه 62)
امیر مؤمنان در همان روز اولی که مردم به ایشان برای بیعت هجوم آوردند فرمودند: من سرپرستی و حکومت بر شما مردم را قبول می کنم به شرطی که «تا جایی که در توان دارم عدل را برقرار سازم و حکومت زمانی برای من ارزش دارد که در سایه عدالت و مساوات باشد. اگر به واسطه ی این حق که خدا در اختیار من قرار داده نتوانم ظلم ظالم را سرکوب و حق مظلوم را باز پس گیرم؛ این حکومت ارزش ندارد.» پس حکومتی برای علی بی ارزش بود که در سایه عدالت و مساوات نباشد. اما اگر حکومت در سایه عدالت، مساوات و برابری باشد آن موقع است که ارزش پیدا می کند.
منـابـع
نهج البلاغه- خطبه 3 و 15 و 16 و 126
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 183-179
محمدتقی سپهر کاشانی- ناسخ التواریخ حالات امیرالمؤمنین کتاب جمل صفحه 29
معین الدین نطنزی- منتخب التواریخ- صفحه 177
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها