نقد و بررسی نظر مکاتب اقتصادی در باب نسبت مالکیت و ارث

فارسی 4141 نمایش |

حق ارث گذاردن، نتیجه منطقی حق مالکیت است. انسان مختار است آنچه را که مالک است از بین ببرد یا ببخشد، بنابراین می تواند دستور دهد که بعد از مرگ او، آن را به دیگران ببخشند، یعنی می تواند آن را به ارث بگذارد. با از بین رفتن کسی که شیء را تولید کرده است، شیء از بین نمی رود. بنابراین آن کس می تواند اشخاصی را که باید بعد از مرگ او شیء را صاحب شوند تعیین کند.
سوسیالیسم ها جواب دلیل اول طرفداران ارث را این طور می دهند:
" اگر چیزی را که ساخته می شود منحصرا محصول کار فردی بدانیم اشتباه کرده ایم زیرا آن چیز در عین حال نتیجه زحمات جامعه نیز محسوب می شود. فی الحقیقة شخصی که کار می کند در میان جامعه بسر می برد و از حمایت آن بهره مند می گردد و نیز از تمام کاری که آدمیان در گذشته و حال انجام داده اند و از تمام اکتشافات علوم و اختراعات فنون، استفاده می نماید. بنابراین چیزی که تولید می شود، هم محصول کار فرد است و هم محصول کار جامعه. ممکن است جامعه، در حیات فرد تولید کننده اشیاء، از حقی که بر آن اشیاء دارد، صرف نظر نماید، ولی بعد از مرگ آن فرد می تواند حق خود را مطالبه کند".
اما بررسی دلیل اول و پاسخ آن: سخن طرفداران ارث مبنی بر این که نتیجه منطقی مالکیت، حق ارث گذاشتن است، درست نیست. مدعای سوسیالیسم ها در این که اجتماع هم ذی حق است درست است، ولی دلیل سوسیالیسم ها و همچنین استنتاج آنها صحیح نیست. آنها می گویند به این دلیل اجتماع حق دارد که در ایجاد ثروت فرد شریک باشد، زیرا فرد در حمایت اجتماع زندگی کرده و از زحمات دیگران، گذشتگان و حاضرین، استفاده کرده تا توانسته است این ثروت را تولید کند، و جامعه در زمان حیات شخص فقط از حق خود صرف نظر می کند، نه در بعد از فوت او. این ایراد درست نیست، زیرا هر چند افراد از حمایت یکدیگر برخوردارند، ولی این حمایت متقابل است، و فرض این است که ما مالکیت فردی را پذیرفته ایم. اگر این حمایت متقابل را سبب مالکیت اشتراکی بدانیم که موضوعی برای ارث نیست، ولی اگر مالکیت فردی را برای خود شخص پذیرفتیم، قهرا برای او اولویت تصرف و اختیاراتی قائل هستیم. در این صورت باید گفت چه دلیلی هست که این اختیارات، محدود به زمان حیات است؟ خلاصه این که بنابر قبول حق مالکیت فردی، حق حمایت و حق تعاون غیر مستقیم افراد نسبت به یکدیگر، طرفینی است، همان طوری که این فرد از دیگران کمک گرفته است، کمک هم داده است، نتیجه این که محصول کار هر کس، مال خودش و تحت نظر خودش، حتی بعد از ممات.
ثانیا "جامعه از حق خود در زمان حیات شخص صرف نظر کرده" یعنی چه ؟! مثل این است که مالکیت فردی را نتیجه بخشش اجتماع بدانیم نه یک حق مشروع و اصیل.
ثالثا با چه مقیاسی کشف می کنیم که در زمان حیات، بخشیده و با چه مقیاسی کشف می کنیم که برای بعد از فوت، به حق خود رجوع کرده است؟
به نظر ما دلیل اول به شکلی که بیان شد باطل است، در عین این که ارث را به شکل خاص اسلامی قبول داریم. ما می گوییم نتیجه مالکیت، اختیار تام مالک نیست، ارث نیز از نظر اسلام لازمه مالکیت و اختیار تام مالک نیست، بلکه جهت دیگر دارد. به نظر ما علت این که مالک، اختیار مطلق ندارد که در غیر مصالح خود یا اجتماع، مال را مصرف کند، مثل این که معدوم کند یا استفاده نامشروع ببرد، این است که ماده ثروت را طبیعت برای همه آفریده است، و کار فقط او را مفید و دارای ارزش کرده است (به عبارت بهتر اگر فرد کار کرده تا ثروت مورد نظر را تولید کرده است، خلقت و عوامل طبیعت صد برابر بلکه هزار برابر او در تولید این ثروت دخیل است. در تولید یک میوه، حداکثر این است که بشر 1000/1 دخالت داشته باشد، باقی دخالت ها از ابر و باد و مه و خورشید و فلک است، و به عبارت دیگر، کار، فقط ثروت بالقوه را بالفعل کرده است). مالکیت فرد نسبت به ثروت، به مقداری است که روی آن، کار صورت داده است، و اما معدوم کردن یا استفاده نامشروع کردن، تضییع ماده است بدون مجوز.
در ورقه های "اسلام، سرمایه داری، سوسیالیسم" این چنین گفته ایم:
مواد خام اولی قبل از انجام کار، به همه تعلق داشته است، بعد از انجام کار تعلقش به دیگران سلب نمی شود، کار سبب می شود که شخص نسبت به دیگران اولویتی نسبت به آن شیء پیدا کند. اثر این اولویت این است که حق دارد استفاده مشروع، یعنی استفاده ای که با هدف های طبیعت و فطرت هماهنگ باشد، ببرد اما حق ندارد آن را معدوم کند و از بین ببرد یا استفاده نامشروع از آن ببرد، چون در عین حال این مال به جامعه تعلق دارد. اسراف و تبذیر و هر گونه استفاده نامشروع، از آن جهت جایز نیست که تصرف در حق غیر است بدون مجوز. بلی، اگر انسان قادر بود حتی ماده را با کار ایجاد و خلق کند جای این بود که مالکیت، مطلق باشد؛ بلکه اگر خالق و آفریننده محصول می بود باز هم حق تضییع و اسراف نداشت، زیرا خودش محصول اجتماع است، او خودش واجب الوجود بالذات نیست، فردی است قائم به اجتماع، اجتماع در نیروهای علمی و دماغی و بدنی او دخیل است، آن قوا تنها مال خودش نیست، اجتماع در آنها ذی حق است، و لهذا خودکشی از جنبه حقوق اجتماعی قطع نظر از تکلیف الهی که حتی با تجویز اجتماع نیز جایز نمی شود نیز جایز نیست، زیرا فرد محصول اجتماع و مدیون اجتماع است.
از این بیان نتیجه می شود که انسان حق تضییع ندارد، اما حق بخشش و هبه و وقف و صلح و ابراء و همچنین حق مجانا خدمت کردن، مادامی که به اجتماع صدمه نزند، از او سلب نمی شود، حق وصیت و توریث اگر بتوان آن را حق مورث دانست از او سلب نمی شود، اما این که لازمه دخالت اجتماع این است که حق تصرف منحصر باشد به زمان حیات، دلیل ندارد.
پس دلیل اول طرفداران ارث صحیح نیست، و جواب سوسیالیسم ها هم صحیح نیست. آن دلیل، برای ارث به طرز غربی است که از حقوق و از توابع مالکیت است، و اما ارث اسلامی به کیفیتی که دارد که خارج از اختیار مورث است، بر پایه حق مالکیت نیست.

منـابـع

مرتضی مطهری- کتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام- صفحه 164-162

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد