رابطه میان لذت های معنوی و فطرت
فارسی 4405 نمایش | انسان دو گونه لذت دارد: لذت های جسمانی و لذت های روحانی یا معنوی
لذات جسمانی یعنی لذاتی که انسان با روحش می برد از راه جسم و به عبارت دیگر لذات عضوی. لذات عضوی خاصیتش این است که اولا اختصاص دارد به یک عضو معین و ثانیا با یک محرک بیرونی ارتباط دارد، یعنی در وقتی است که یک تأثیر متقابلی است میان یک عامل بیرونی و عامل درونی. لذت های جسمانی به یکی از حواس انسان تعلق دارد که در اثر برقراری نوعی ارتباط میان عضوی از اعضاء یا یکی از مواد خارجی حاصل می شود به خاطر همین به آن لذت حسی هم می گویند مانند لذتی که چشم از راه دیدن و گوش از راه شنیدن و دهان از راه چشیدن می برد مثلا لذت انسان از یک آواز.
لذت های معنوی لذت هایی هستند که با عمق روح و وجدان آدمی مربوط است و به هیچ عضو خاصی مربوط نیست و تحت تأثیر برقراری رابطه با یک ماده بیرونی حاصل نمی شود مانند لذتی که انسان از احسان و خدمت و یا از محبوبیت و احترام و یا از موفقیت خود یا موفقیت فرزند خود می برد. لذت های معنوی از لذت های مادی هم قوی تر است و هم دیرپاتر. لذت عبادت و پرستش خدا برای مردم عارف حق پرست از این گونه لذت هاست. عابدان عارف که عبادتشان توأم با حضور و خضوع و استغراق است بالاترین لذت ها را از عبادت می برند در زبان دین از طعم ایمان و حلاوت ایمان یاد شده است. ایمان حلاوتی دارد فوق همه حلاوت ها. لذت معنوی آنگاه افزون می شود که کارهایی از قبیل دانش پژوهی، احسان، خدمت، موفقیت و پیروزی از حس دینی ناشی گردد و برای خدا انجام شود و در قلمرو عبادت قرار گیرد.
ابن سینا، در خاتمه کتاب اشارات بحثی باز کرده است تحت عنوان اینکه اشتباه است اگر ما لذت را منحصر به لذت حسی بدانیم. بعد مثال ها ذکر می کند برای لذت های معنوی غیر حسی و در روان شناسی امروز هم این یک موضوع خیلی مشخصی است که لذت برای انسان منحصر به لذت حسی نیست، لذت حسی لذتی است معمولا عضوی، مربوط به یک محرک خارجی؛ مثلا غذایی تماس پیدا می کند با سطح زبان انسان و اعصاب آن تأثر پیدا می کنند و لذتی پیدا می شود. یا لذت های دیگری که شامه یا لامسه یا سامعه درک می کنند. ولی یک سلسله لذت ها هست که مربوط به حواس نیست. مثل لذت قهرمانی. یک نفر قهرمان، بعد که احساس کرد که قهرمان است و بالا دست همه قرار گرفته، احساس لذت می کند ولی این لذت، موجب حسی خارجی ندارد یعنی از یک عامل خارجی نیست.
انسان از اینکه محبوب مردم باشد احساس لذت می کند. آن کس که احساس می کند جامعه او را دوست دارد و محبوب مردم است، از احساس محبوبیت، احساس لذت می کند. درباره خواجه نصیرالدین طوسی نوشته اند که وقتی مسائل برایش مشکل می شد، شروع می کرد به فکر کردن تا مسئله را حل می کرد. گاهی آن آخر شب، وقتی که مسئله برایش حل می شد چنان حالت وجدی به او دست می داد که می گفت: «این الملوک و ابناء الملوک من هذه اللذة»؛ «پادشاهان و شاهزادگان کجایند که بیایند و ببینند لذتی که الآن من حس می کنم بیشتر است یا لذت هایی که آن ها از امور حسی برده اند؟»
سید محمد باقر حجت الاسلام شب زفافش بود. تا موقعی که باید می رفت پیش عروس، مقداری فاصله بود. رفت پرداخت به مطالعه. چنان در مطالعه غرق شد که یادش رفت شب زفافش است. یک وقت صدای اذان را شنید (عروس بیچاره هم ناراحت شد، خیال کرد آقا او را نمی خواهد، دیده و نپسندیده) ناراحت شد و آمد و قسم خورد که والله من چنان غرق در مطالعه شدم که یادم رفت امشب شب عروسی ماست. این لذت، لذت علم است. اینها لذت حسی نیست.
بنابراین نمی شود مسئله لذت را از امور وجدانی جدا کرد. به هر حال وقتی انسان از چیزی لذت می برد دلیل بر این است که درونش می خواسته به چیزی برسد و به آن رسیده و ریشه در فطرت انسان دارد. همیشه لذت، از رسیدن پیدا می شود و الم و درد، از نرسیدن به کمالی که انسان باید برسد. بنابراین تفکیک کمال از لذت که کم کم در فلسفه اروپا یک سخن رایجی شده که آیا انسان باید طالب کمال باشد یا طالب سعادت و لذت، حرف درستی نیست. هر کمالی خواه ناخواه نوعی لذت به دنبال خود می آورد هر چند طالب کمال در وقتی که دنبال کمال می رود فکر نمی کند که دنبال لذت می رود و دنبال لذت هم نمی رود. او کمال را برای خود کمال جستجو می کند ولی رسیدن به کمال، خود به خود برای انسان لذت می آفریند.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 78-81
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 37-38
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها