معنای اصالت ایمان در اسلام

فارسی 2813 نمایش |

یک مطلب در باب ایمان این است که آیا ایمان و معرفت حال اعم از اینکه ایمان را همان معرفت بدانیم یا معرفت را جزئی از ایمان بدانیم، که گفتیم دومی درست است اصالت دارد یا مقدمه عمل است و اصالتی ندارد؟ مقصود از اینکه "ایمان اصالت دارد" چیست؟ یعنی، اینکه اسلام، ایمان را با همان خصوصیاتی که گفتیم به ما توصیه کرده است، آیا از این نظر است که ایمان، پایگاه اعتقادی عمل انسان است؟ یعنی از این باب است که چون انسان در دنیا باید تلاش و کوشش کند و همیشه در فعالیت باشد و این فعالیت باید بر اساس یک نقشه باشد و انسان باید هدف و برنامه و تاکتیک داشته باشد، (لذا) باید زیربنای اعتقادی داشته باشد؟ و به عبارت دیگر آیا چون انسان خواه ناخواه موجودی است که فعالیتش فکری است و اگر بخواهد یک برنامه عملی در زندگی داشته باشد و به هدفهای خود در زندگی برسد، بدون یک زیربنای فکری و اعتقادی امکان ندارد، پس به این دلیل باید یک زیربنای فکری و اعتقادی به او داد تا بتواند این روبناهای فکری را بر اساس آن زیربنا بسازد؟
درست مثل کسی که می خواهد یک ساختمان (خانه یا سالنی) بسازد، آن کسی که می خواهد سالن بسازد، چیزی که برای او هدف و مقصود است این است که این سالن دارای چهار دیوار و یک سقف و درها و غیره باشد، اما آن زیرسازیها و زیربناها و ته پایه هایی که معمولا زمین را می کنند و مقداری از هر پایه را در داخل زمین می گذارند، جزء هدف او نیست، بلکه برای اینکه این بنا محکم بایستد و نلغزد و نیفتد، باید آن زیربنا را احداث کرد. این، از آن جهت است که برای آنها ایمان به آن اصول فکری اصالت ندارد، آن اصول فکری فقط پایگاه اعتقادی و زیربنای فکری است. از آنجا که نمی شود یک ایدئولوژی، بدون جهان بینی باشد، این جهان بینی را در زیر این ساختمان قرار می دهند، برای اینکه بتوانند ایدئولوژی خود را بر روی این جهان بینی بگذارند. ولی اساس و هدف، ایدئولوژی است.
مثلا "کمونیسم" یک سلسله اصول فکری و اعتقادی دارد که آن اصول بر مبنای ماتریالیسم است، بر مبنای مادیگری است، و همچنین یک سلسله اصول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی دارد که از نظر سازمان فکری، آن اصول اعتقادی زیربنای فکری این اصول هستند. ولی برای یک کمونیست، آن اصول فکری، هدف نیست، واقعا برای یک کمونیست، ماتریالیسم هدف نیست و برایش اصالتی ندارد، ولی فکر می کند و فکرش هم غلط است که بدون ماتریالیسم، این اصول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را نمی شود به هیچ وجه توجیه کرد، پس برای اینکه بشود این اصول را توجیه کرد، آن اصول فکری را می پذیرد.
اخیرا بسیاری از کمونیستها در دنیا پیدا شده اند که ماتریالیسم را از کمونیسم تفکیک کرده اند، گفته اند نه تنها برای ما ماتریالیسم اصالت ندارد، بلکه هیچ ضرورتی ندارد که ما حتما ماتریالیسم را به صورت یک اصلی که نمی شود ردش کرد در نظر بگیریم، ما کمونیسم را می خواهیم ولو منهای ماتریالیسم باشد. مگر الان در گوشه و کنار دنیا از رهبران کمونیسم نیستند کسانی که کم کم مبارزه با مذهب را دارند تخفیف می دهند؟ این، از آن جهت است که برای آنها ایمان به آن اصول فکری اصالت ندارد، آن اصول فکری فقط پایگاه اعتقادی و زیربنای فکری است. از آنجا که نمی شود یک ایدئولوژی، بدون جهان بینی باشد، این جهان بینی را در زیر این ساختمان قرار می دهند، برای اینکه بتوانند ایدئولوژی خود را بر روی این جهان بینی بگذارند. ولی اساس و هدف، ایدئولوژی است.
در اسلام چطور؟ آیا اسلام ایمان اسلامی را ایمان به خدا، ایمان به ملائکه، ایمان به انبیاء و اولیاء، و ایمان به معاد را فقط برای این طرح کرده که یک زیربنای فکری و اعتقادی داده باشد؟ آیا به این دلیل اصول فکری را عرضه می دارد که می خواهد ایدئولوژی را روی یک اصول فکری بنا کند و هدف اصلی آن ایدئولوژی است، و الا خود این اصول فکری اصالتی ندارند؟ یا نه، خود این اصول فکری اصالت دارند؟ (جواب این است که) در عین اینکه این اصول فکری، زیربنای فکری و اعتقادی ایدئولوژی اسلام است اما ارزشش فقط ارزش زیربنائی نیست. در اسلام، ایمان اسلامی زیربنای فکری و اعتقادی است و ایدئولوژی اسلامی بر اساس این ایمان بنا شده است، ولی ایمان در عین داشتن ارزش زیربنائی، اصالت هم دارد یعنی هدف نیز شمرده می شود.
پس در این جهت حق با فلاسفه است که ایمان، خودش اصالت دارد نه اینکه ارزش ایمان، ارزش "مقدمه عمل بودن" است. اینطور نیست که هرچه هست عمل است و هرچه هست فعالیت و کوشش است، بلکه اگر ایمان را از عمل بگیریم، یک پایه را خراب کرده ایم همچنانکه اگر عمل را از ایمان بگیریم، یک پایه دیگر را خراب کرده ایم.
قرآن همیشه می گوید: «الذین امنوا و عملوا الصالحات؛ كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده ‏اند.» (کهف/ 30) اگر ایمان، منهای عمل باشد یک رکن سعادت وجود دارد ولی رکن دیگر آن موجود نیست و اگر عمل را بگیریم و ایمان را رها کنیم، باز هم درست نیست، خیمه سعادت روی یک پایه نمی ایستد. ایمان از نظر اسلامی ارزش ذاتی و اصالت دارد و واقعا کمال انسان در این دنیا و بالخصوص در دنیای دیگر به این است که "ایمان" داشته باشد، برای اینکه در اسلام، روح واقعا استقلال دارد و از خود کمالی دارد و بعد از مردن باقی است. اگر روح به کمالات خودش نرسد، ناقص و فاسد است و به سعادت خودش نائل نمی شود.

منـابـع

مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 137-139 و 142

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد