اجل و سرآمد زندگی در قرآن کریم

English فارسی 3922 نمایش |

کمال انسان و کمال موجودات عالم طبع به این است که در همین زمان معلوم و اجل محدود که برای آنها مقدر شده است خود را کامل کنند. نمی توانند از دایره این زمان پا بیرون نهند و بر اجل خود پیشی گیرند و یا آن را تمدید نموده و به تأخیر اندازند. هیچ گاه موجودات مادی و طبعی که دارای ماده و طبع هستند نمی توانند از این قانون کلی خارج شده و زوال و فنا و محدودیت اجل و زمان زندگی خود را تبدیل به بقا و دوام و استمرار و ابدیت بنمایند. این حقیقت مستفاد از آیات صریحه قرآن است، و اما در خصوص انسان می فرماید: «و لکل أمة أجل فإذا جآء أجلهم لا یستأخرون ساعة و لایستقدمون؛ برای هر گروه و جمعیتی یک زمانی است، چون زمان آن ها برسد و اجل آنان را دریابد، نمی توانند آن اجل و مدت را به عقب ببرند یا به جلو بیاورند و در نتیجه یا خود زودتر از اجل بمیرند یا پس از اجل مرگ را دریابند.» (اعراف/ 34) و نظیر این آیه است: «ما تسبق من أمة أجلها و ما یستـخرون؛ هیچ امت و گروهی نمی توانند از اجل خود پیشی گیرند و نمی توانند اجل خود را به تأخیر اندازند.» (حجر/ 5)

انواع اجل
«اجل» دو معنی دارد: یکی به معنی مدت و زمان؛ اجل فلان کس پنجاه سال است یعنی مدت عمر او این مقدار است. «لکل أمة أجل» یعنی برای هر گروهی مهلت و زمان خاصی است، و دیگری به معنای رأس و سرآمد مدت؛ اجل دین یعنی نقطه سرآمد آن که باید در آن نقطه دین پرداخته شود. «فإذا جآء أجلهم» یعنی زمانی که رأس مدت زندگی آنها بیاید. در سوره سبأ آمده است: «قل لکم میعاد یوم لا تستاخرون عنه ساعة و لا تستقدمون؛ (در اینجا میعاد به معنی رأس المدت و زمان رسیدن وعده است) ای پیغمبر بگو: برای شما وعده روزی خواهد رسید که در آن سررسید نمی توانید ساعتی را تأخیر اندازید و نه آنکه ساعتی به جلو بیفتید.» (سبأ/ 30) آن روز که رسید، عمر سپری شده است و اجل رسیده است. معنی دو نوع اجل در قرآن مجید: اجل و اجل مسمی ولیکن در اینجا لطیفه ای است در قرآن مجید که بسیار شایان دقت و توجه است، در یکی از آیات قرآن می فرماید: «هو الذی خلقکم من طین ثم قضی أجلا و أجل مسمی عنده؛ پروردگار آن کسی است که شما را از گل آفرید، و سپس اجلی قرار داد ولیکن اجل مسمی در نزد خداست.» (انعام/ 2)
از اینجا معلوم می شود که دو اجل داریم. یک اجل، اجلی است که خدا برای ما معین فرموده و یک اجل، اجل مسمی که آن در نزد پروردگار است، و چون از طرفی طبق آیه کریمه «ما عندکم ینفد و ما عند الله باق؛ آنچه در نزد ماست فانی و خراب و آنچه در نزد پروردگار است باقی خواهد بود.» (نحل/ 96) بنابراین چون اجل مسمی در نزد خداست حتما از چیزهاییست که باقی بوده و دست خوش بوار و عدم و فنا قرار نخواهد گرفت؛ بنابراین مدت عمر ما که اجل ماست سپری می شود ولیکن اجل مسمی باقی می ماند. باید دید چگونه دو اجل داریم؟ فرقش چیست؟ چرا یکی از آن دو فانی و دیگری باقی است؟

اجل دنیوی
برای سنجش این موضوع می گوییم در سوره یونس آمده است: «إنما مثل الحیوة الدنیا کمآء أنزلناه من السمآء فاختلط به نبات الارض مما یأکل الناس و الانعام حتی إذآ أخذت الارض زخرفها و ازینت و ظن أهلهآ أنهم قادرون علیها أتناها أمرنا لیلا أو نهارا فجعلناها حصیدا کأن لم تغن بالامس کذالک نفصل الایات لقوم یتفکرون؛ همانا مثل زندگانی دنیا مانند آبی است که ما آن را از آسمان به پایین می فرستیم و گیاهان زمین از اقسام نباتاتی که خوراک انسان و چارپایان است با آن آب مخلوط شده، نباتات و گیاهان سرسبز و شاداب گشته، تا سرحدی که زمین بهره کافی خود را می برد و به انواع نبات و گیاه مزین می گردد، و صاحبان و ساکنان زمین چنین می پندارند که دیگر یکباره تمام قدرت و مکنت آنها بر زمین متمرکز شده و دیگر عاملی نیست که بتواند این بهره کافی و این وفور نعمت و خرمی و شادابی را از آنان بگیرد. ناگهان امر ما در شب یا روز بدان زمین می رسد و چنان آن ها را از بین می برد و همه را درو شده و از زمین جدا شده قرار می دهد که گویی اصلا دیروز در این زمین چیزی نروییده بود. این طور (ای پیامبر گرامی) ما آیات خود را مفصلا بیان می کنیم برای مردمی که تفکر کنند و بیندیشند» (یونس/ 24) در این آیه می فرماید زندگی و حیات انسان در دنیا هم همین طور است. یعنی نطفه های سرد در آتش گردان صلب پدر و سپس در رحم مادر قرار می گیرد و با کمال حرارت دوران تکامل خود را در رحم طی نموده و سپس به دنیا پا می گذارد و به دنبال علم و قدرت و جاه و مال و فرزند و انواع و اقسام تعینات و اعتباریات می رود تا از هرجهت دارای علم و تجربه و قوه تشخیص و ادراک و معرفت می گردد و به تمام اقسام فعالیت ها در زمین قادر می شود، و خلاصه آن که از نقطه نظر حیات دنیوی به نقطه اوج می رسد که ناگهان در عین آن که ابدا بر ذهنش خطور نمی کند که مرگ او می رسد، مرگ او را در می یابد؛ عزرائیل می آید و طومار حیات او را چنان در هم می پیچد و آثار و خصایص او را به باد فنا می دهد که «کأن لم تغن بالامس»، گویی اصلا چنین شخصی نبوده و به هیچ وجه در زمین اقامت نکرده و سکونت نداشته است. در این آیه مبارکه خدا می فرماید: «أتناها أمرنا لیلا أو نهارا؛ امر ما در شب یا روز می رسد و حیات را پایان می دهد.» پس معلوم می شود که پایان حیات در دنیا به امر خداست، و امر خدا مال خداست و در نزد خداست و همان اجل مسمی است. پس، از بین رفتن عمر و آمدن اجل، مترتب است بر اجل مسمی و امر الهی؛ او وقتی بیاید به این اجل خاتمه می دهد و برای انسان به هیچ وجه مهلتی نیست.
از اینجا کیفیت دو اجل واضح و روشن می شود: اجل دنیوی زمانی همین مدتی است که دوران عمر آدمی را تشکیل می دهد و با طی زمان طی می شود، و نحوه وجودش تدریجی و بالاخره از بین می رود و با فوت آدمی مهلتش سر می آید. اجل مسمی اجل عندالله و امر الهی است که در عالم زمان نیست و بوار و هلاک او را درنمی یابد، بلکه پیوسته در نزد خداست و ثابت است و بر اساس آن اجل این اجل دنیوی پی ریزی می شود. مثلا اول ظهر ما نماز گزاردیم و سپس دعا خواندیم، آن زمان ها سپری شد و ما را به این زمان فعلی تحویل داد که فعلا با دوستان عزیز به گفتگو اشتغال داریم. این زمان هم می گذرد و لحظه به لحظه در چرخ طی و تدریج زمان ما را به جلو می برد، ساعات، روزها، ماه ها، سال ها، تا به آخرین نقطه اجل می سپارد؛ آن همان روز میعاد و میقات است.

اجل مسمی
اما اجل مسمی و الهی که ثابت است و به طی زمان طی نمی گردد آن ضرب الاجل عمر انسان است از اول تا به آخر که در عالم معنی و ملکوت معین شده و گذشت و عبور در آن جا نیست، و بر آن اساس و ثبوت اصلی شالوده عمر زمانی و دنیوی پی ریزی می شود. آن اجل در عالمی فسیح و وسیع تر از نشأت دنیاست، و عالم ملکوت است که تمام موجودات این عالم ماده و طبع بر آن اساس و آن اصل در این عالم نزول نموده به وجود می آیند. آن عالم الگو و حقیقت است و این عالم مثال و نمونه و مجاز. همین گذشت عمری را که در اینجا از نقطه نظر تدریج ماده، زائل و منتهی به حدی می بینیم، اگر با فهم و ادراک عالی تر بنگریم یا بالحس و المشاهده ادراک عالم ملکوت را بنماییم، آن اجل ثابت و مسمی را در آنجا ثابت و موجود خواهیم یافت و ابدا قابل فنا و زوال نخواهیم یافت. شاهد بر این معنی آنکه می فرماید: «من کان یرجوا لقآء الله فإن أجل الله لات؛ کسی که امیدوار به ملاقات و دیدار خداست پس حقا اجل خدا خواهد آمد و به شرف لقای حضرت معبود مشرف خواهد شد.» (عنکبوت/ 5)
اجل خدا همان اجل مسمی است و همان امر الهی است. یعنی کسانی که امید لقای حضرت پروردگار را دارند باید به عالم ملکوت برسند و آن اجل مسمی و خصوصیات آن را از مبدأ تا منتهی دریابند، و یا به مرگ اختیاری و یا به مرگ اضطراری از اجل دنیوی عبور نموده و به عالم ملکوت برسند و لقای خدا بدون طی عالم ملکوت و ادراک ثابتات که از جمله اجل مسمی است، از مستحیلات است.
به عبارت دیگر می توان گفت: اجل مسمی و اجل دنیوی یک حقیقت و امر واحدی است، غایة الامر به دو نظر و به دو وجهه نگریسته می شود: یک وجهه و طرف آن، عالم طبع و ماده است که عمر گذران است، و وجهه و طرف دیگر آن، عالم ملکوت و ثابت است، که آن راه عبور به اسماء و صفات حضرت رب ودود و بالاخره فنا در ذات مقدس ربوبی است، و اجل مسمی که در عالم ملکوت است از منازل راه وصول به آن امید که همان لقای خدا باشد خواهد بود.

منـابـع

سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی 1- صفحه 53-52 و 63-58

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد