جهان بینی حافظ مطابق ظاهر اشعار «حیرت»
فارسی 3629 نمایش | موضوع دیگر، که باز مربوط به جهان بینی حافظ می شود، مسئله حیرت است، نمی دانم، نمی فهمم، سر در نمی آورم، برای چه، از کجا آمدم و برای چه اینجا هستم و به کجا می روم:
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم *** دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
چو هر دری که گشودم رهی به حیرت داشت *** از این سپس من و رندی و وضع بی خبری
آن علاج و دوایش را هم پشت سرش گفته، هر راهی رفتم، حکمت و فلسفه و منطق و دیانت و ... هر جا که رفتم آخرش دیدم حیرت اندر حیرت است، گفتم همه را رها کن، عمر ارزش این حرف ها را ندارد، برویم در عالم بی خبری:
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود *** زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش *** زیب معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
یا در همان غزل «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را» یک شعرش این است:
حدیث از مطرب و می گوی و راز دهر کمتر جو *** که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب *** نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
وجود ما معمایی است حافظ *** که تحقیقش فسون است و فسانه
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان *** کدام محرم دل ره در این حرم دارد
در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست *** فهم ضعیف رای فضولی چرا کند
برو ای زاهد خودبین که زچشم من و تو *** راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
حدیث چون و چرا درد سر دهد ای دل *** پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی
گفتی زسر عهد ازل یک سخن بگو *** آنگه بگویمت که دو پیمانه درکشم
منـابـع
مرتضی مطهری- عرفان حافظ- صفحه 66-67
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها