وحدت وجود در آثار عرفا و شعرا
فارسی 3104 نمایش |در زمینه وحدت وجود عرفا خیلی حرفها زده اند به تعبیرات مختلف. مولوی در اوائل مثنوی می گوید:
ما عدمهاییم هستی ها نما *** تو وجود مطلق و هستی ما
ما که باشیم ای تو ما را جان جان *** تا که ما باشیم با تو در میان
صحبت ثانی، تو یکی ما یکی، تو یک شیء ما شیء دیگر، ما دوم تو باشیم، چنین چیزی نیست.
ما همه شیران ولی شیر علم *** حمله مان از باد باشد دم به دم
شیر علم یعنی شیر پرده که به شکل شیر است و باد از پشت سرش حمله می کند آدم خیال می کند از خودش است:
حمله مان پیدا و ناپیداست باد *** جان فدای آنکه ناپیداست باد
یاد ما و بود ما از داد توست *** هستی ما جمله از ایجاد توست
لذت هستی نمودی نیست را *** عاشق خود کرده بودی نیست را
یعنی ما باطل الذات هستیم. جمله ای نقل می کنند که لبیدبن ربیعه شاعر معروف عرب این شعر را گفت:
الا کل شی ماخلاالله باطل *** و کل نعیم لامحالة زائل
(بدانید که هر چیز جز خدا باطل است و هر نعمتی ناچار زوال پذیر است.)
این را در جاهلیت گفته بود، بعد هم خودش مسلمان شد، مسلمان صادق الایمانی. از رسول اکرم نقل کرده اند که ایشان فرمودند: «اصدق بیت قالته العرب؛ راست ترین شعری که عرب گفته همین بوده.» عرفا به همین جمله «الا کل شیء ماخلاالله باطل» چسبیده اند که غیر از حق هر چه هست باطل الذات است و موجود است به وجود او و ظاهر است به ظهور او. این ترجیع بند هاتف را همه شما شنیده اید:
ای فدای تو هم دل و هم جان *** وی نثار رهت همین و همان
تا می رسد به ترجیع بندش:
که یکی هست و هیچ نیست جز او *** وحده لا اله الا هو
دو مرتبه با یک قافیه دیگری:
یار بی پرده از در و دیوار *** در تجلی است یا اولی الابصار
و باز ترجیع بندش:
که یکی هست و هیچ نیست جز او *** وحده لا اله الا هو
از بهترین شعرهایی است که عرفا در باب وحدت وجود گفته اند.
منـابـع
مرتضی مطهری- عرفان حافظ- صفحه 94-96
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها