پیوستن مؤمنان و منکران حق به مبادی خود از نظر امام باقر علیه السلام
فارسی 4540 نمایش |در کتاب «علل الشرایع» از ابواسحق ابراهیم لیثی روایت مفصلی را نقل میکند از حضرت ابی جعفر محمد الباقر (ع) راجع به طینت مؤمن و منافق و أعمال مؤمنین و معاندین، تا آنکه آن حضرت میفرماید: «حضرت باقر (ع) فرمودند: ای إبراهیم بگو ببینم وقتیکه خورشید طلوع میکند و شعاع خود را در شهرها میفرستد و آن شعاع در آنجا ظاهر میشود، آیا آن شعاع از خورشید جداست؟ ابراهیم لیثی میگوید: عرض کردم: بله در حال طلوع، شعاع از خورشید جداست. حضرت فرمودند: مگر وقتیکه قرص خورشید در زیر افق پنهان شده و غروب میکند، آن شعاع به آن متصل نمی شود؟ و آن شعاع با او نمیرود؟ إبراهیم گوید: عرض کردم: بله. حضرت فرمودند: همینطور و بر این اساس هر موجودی به سنخ خود و جوهر خود و اصل خود بر میگردد؛ و چون قیامت برپا گردد، خداوند سنخیت شخص ناصب و معاند و طینت او را با جمیع گناهان و بارهای گرانش از مؤمن بیرون کشیده و همه را به شخص ناصب و معاند می پیوندد و به او ملحق میکند؛ و سنخیت و طینت شخص مؤمن را با جمیع حسنات و کارهای ستوده او و تمام ابواب خیراتی که داشته و اجتهادی که نموده، از شخص ناصب و معاند بیرون کشیده و همه را به شخص مؤمن میرساند. ای إبراهیم! آیا تو در این کار ظلم و ستمی می بینی؟ إبراهیم گوید: عرض کردم: نه، ای فرزند رسول خدا! حضرت فرمودند: سوگند به پروردگار که اینست حکم قاطع، و قضاء فاصل، و عدل روشن و آشکارا؛ خداوند فعلش حق است و عیبی در آن نیست که مورد مؤاخذه و سؤال واقع شود، به خلاف مردم که مورد سؤال و مؤاخذه واقع میگردند. ای إبراهیم! حق از جانب پروردگار به تو رسید؛ دیگر از شک کنندگان نباش، این حکم ملکوت است که بدین قسم اجرا میشود.
إبراهیم میگوید: عرض کردم: یابن رسول الله! حکم ملکوت چیست؟ حضرت فرمودند: حکم خدا و پیامبرانش، و داستان خضر و موسی علیهماالسلام در وقتیکه خضر با موسی مصاحبت نموده و به او گفت: ابدا تو تمکن مصاحبت با من را نداری و چگونه میتوانی شکیبائی بورزی، در امری که در آن خبرویت و اطلاع نداری؟ ای إبراهیم! خوب بفهم و فکر کن که چگونه موسی بر خضر ایراد کرد و کارهای او را به زشتی نسبت داد و ناروا گرفت، تا جائیکه حضرت خضر به او گفت: ای موسی! من از پیش خود دست به چنین کارهائی نزدم؛ و به امر پروردگار خود بجای آوردم. وای بر تو ای إبراهیم! این است قرآنی که تلاوت میشود و خبرهائی است که از جانب خدا آمده است؛ کسی که یک حرف از قرآن را رد کند، کافر شده و به خدای شرک آورده و او را رد کرده است.
إبراهیم می گوید: من چهل سال بود که این آیات قرآن را درباره حضرت موسی و خضر می خواندم، و گوئی که اصلا نفهمیده بودم مگر در آن روز که حضرت فرمود. عرض کردم: ای پسر رسول خدا! چه بسیار عجیب است این نیکی های دشمنان شما را میگیرند و به شیعیان شما می رسانند، و بدیها و زشتی های دوستان شما را بگیرند و به دشمنان شما برسانند؟! حضرت فرمودند: آری سوگند به آن خدائی که معبودی جز او نیست، آن خدائی که دانه را می شکافد و جان را می آفریند و آسمان ها و زمین را بوجود می آورد؛ من تو را آگاه نکردم مگر به اساس حق، و خبر ندادم به تو مگر به صدق و راستی، و خداوند ابدا ظلم نمی کند و نسبت به بندگان خود داعیه ستم ندارد. و این مطالبی که به تو خبر دادم تماما در قرآن موجود است. إبراهیم گوید: عرض کردم: آیا این مطلب نیز به عینه در قرآن آمده است؟ حضرت فرمودند: آری، در بیشتر از سی مورد در قرآن آمده است».
منـابـع
سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی 2- صفحه 122-120 و 117
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها