عیب جویی و طعنه زنی
فارسی 3426 نمایش | خداوند در آیه 11 سوره قلم درباره عده ای از کفار می گوید: «هماز مشاء بنمیم؛ که عیبجوست و برای خبرچینی به هر جا رونده است». این مردم هماز، هماز یعنی همز کن. در سوره همزه آیه 1 «ویل لکل همزه لمزه؛ وای بر هر بدگوی کننده ی عیبجوی» همز و لمزی که داریم، به معنی عیب گیری و طعن ه زنی است. در باب همز گفته اند نه هر گونه عیب گیری و طعن ه زنی است، بلکه عیب گیری و طعن ه زنی به نوع پست و حقیرش، آنهایی که دائما با چشم و اشاره و شکلک در آوردن از مردم عیب جویی می کنند، تقلید مردم را درمی آورند، با گوشه چشم به یک عیبی اشاره می کنند.
انسان وقتی بخواهد عیب جویی کند، یک وقت خیلی صریح و قاطع با زبان حرفش را می زند. یک وقت نه، در مقابل طرف که هست وقتی که او در چشمهایش نگاه می کند با تواضع با او حرف می زند که مخلص شما هستیم، حضرتعالی چنین و. .. تا او رویش را آن طرف می کند شکلک درمی آورد، تقلید او را می کند. این هم خودش از حقارت و پستی است. یک مرد و یک انسان که شخصیت داشته باشد چنین نمی کند. اولا خود غیبت کردن پشت سر مردم علامت بی شخصیتی است. روبروی او بگو. تو وقتی که او به طرف تو نگاه می کند مثل یک آدم در مقابلش ایستاده ای، رویش را که به آن طرف برمی گرداند با چشم و لب اشاره می کنی، عیبش را آشکار می کنی، زیرزبانی حرف می زنی.
عبدالله بن سعدبن ابی فرح به پیامبر اکرم (ص) فوق العاده آزار رسانده بود و از کسانی بود که پیغمبر اکرم خون او را هدر کرده بود. او کارهای بسیار بدی نسبت به پیامبر اکرم مرتکب شده بود، عیب جویی ها کرده بود، هجوها کرده بود، دروغها بسته بود که پیامبر فرموده بود او را در هر جا گیر آوردید ولو اینکه به پرده های کعبه چسبیده باشد بکشید، خون او هدر است. او پسرخاله یا برادر رضاعی عثمان بود. بعدها که دید کار اسلام پیش می رود و بعلاوه عرصه بر او تنگ شده و باید از اینجا به آنجا فرار کند، مخفیانه خودش را به عثمان رساند و از عثمان جوار خواست که عثمان او را نزد پیغمبر اکرم بیاورد و پیغمبر اکرم او را ببخشد.
یک وقت که پیغمبر اکرم نشسته بودند همراه عثمان به حضور ایشان آمد و عثمان گفت: یا رسول الله! این عبدالله بن سعد بن ابی سعد است و اظهار ندامت و پشیمانی می کند، می خواهد مسلمان شود (یا مسلمان شده)، از او بپذیرید و او را ببخشید. (گویا خودش هم اظهار پشیمانی و طلب بخشش کرد.) پیغمبر اکرم سکوت کرد. بار دوم حرفهایش را تکرار کرد. باز پیغمبر اکرم سکوت کرد. چند بار که تکرار کرد آنوقت پیغمبر اکرم فرمود: بسیار خوب، گذشتم. قضیه گذشت و پیغمبر اکرم به اصحاب فرمود چرا یک نفر بلند نشد که گردن او را همین جا بزند؟ گفتند: یا رسول الله! می خواستید آهسته اشاره کنید. فرمود شان یک پیغمبر نیست که آهسته اشاره کند. اصحاب دلشان می خواست «با اشاره پیغمبر این کار را بکنند» گو اینکه یک امر صددرصد مشروعی بود. پیغمبر می خواست عطف به گذشته کرده باشد، چون نسخ نکرده بود. فرموده بود او را هر جا پیدا کردید بدون استثنا بکشید. این فرمان به اعتبار خودش باقی است تا آن لحظه ای که پیغمبر اکرم از او بگذرد. وقتی که سکوت می کند اصحاب هشیار نبودند که علامت این است که نمی خواهد و راضی نیست که به او امان بدهد. اینها غفلت کردند، منتظر بودند که پیغمبر آهسته با گوشه چشم اشاره کند، یعنی من که نمی گویم ولی شما این کار را بکنید. فرمود شان یک پیغمبر نیست که با همز و اشاره مطلبی را بفهماند.
بنابراین، این کار، با ابرو و چشم و لب حرف زدن و اشاره کردن، مطلوب اسلام نیست، منفور است، حتی در یک کار راست و درست، تا چه رسد که زمینه اش هم زمینه عیب جویی باشد. می فرماید: این همازها، این پستهای عیبجو، این عیبجویان به پست ترین شکلها که با چشم و لب و ابرو از مردم عیب جویی می کنند.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 8- صفحه 265-267
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها