غضب، حسادت و چشم زخم کفار نسبت به پیامبر

فارسی 3590 نمایش |

در قرآن آخرین آیه سوره قلم آیه ای معروف است: «و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون؛ و نزدیک است که این کافران تو را با چشمهای خود بلغزانند، آن وقتی که آیات قرآن را می شنوند، و اینها می گویند که او (یعنی تو) یک دیوانه و جن زده است» (قلم/ 51). البته در اینجا مقصود این است که اگر یک جنبه های غیرعادی در این می بینید، اینها الهامات و القائاتی است که شیاطین به او می کنند، لهذا بعد می فرماید: «و ما هو الا ذکر للعالمین؛ و حال آن که (قرآن) جز تذکاری برای جهانیان نیست» (قلم/ 52) خیر، اینها جز ذکری و تذکری و تنبهی و القائی که از ناحیه پروردگار برای همه جهانیان است چیز دیگر نیست. این، ترجمه تحت اللفظی آیه بود. درباره مفاد این آیه کریمه، مفسرین دو جور تفسیر کرده اند.

تفسیر اول
بیشتر مفسرین که شاید قدما این طور بودند این آیه را فقط به این معنی گرفته اند که قرآن می خواهد بفرماید که این کافران یک عناد و غیظ و حسادتی با تو دارند. دشمن وقتی که در مقابل دشمن قرار می گیرد، اگر در برنامه خودش فاتح و پیروز بشود و اگر احساس شکست در طرف بکند از غیظ و خشمش کاسته می شود. از کلمات امام حسین (ع) است که: «القدره تذهب الحفیظه؛ قدرت و توانایی و نیرومندی، خشم و کینه و حقد را از بین می برد»، و لهذا انسانها به هر اندازه از نظر روحی قویتر باشند عقده کمتری دارند، و هر چه انسان از نظر روحی ضعیفتر باشد و در خودش در مقابل دیگران بیشتر احساس ضعف کند عقده بیشتری در روحش هست. آدم قوی، بی عقده است و آدم ضعیف است که دچار عقده های زیاد می شود. همچنین هر آدمی به هر اندازه عقده و غیظ و خشم داشته باشد، وقتی که در مقابل طرف قرار می گیرد، به هر اندازه که احساس پیروزی در خود و ضعف در طرف مقابل کند از عقده اش کاسته می شود، چون احساس قدرت در خودش می کند و احساس ضعف در طرف دیگر، و این از عقده می کاهد، و به هر اندازه که در خودش احساس ضعف کند و در طرف احساس پیروزی، مرتب بر عقده و خشمش افزوده می شود.
کفار در مقابل پیغمبر اکرم دچار چنین حالتی بودند. هر روز می دیدند نسبت به روز قبل یک چیزی اینها به اصطلاح باختند و پیغمبر برده است، یعنی می دیدند که مردم به سوی پیغمبر گرایش دارند و از گروه اینها دور می شوند. بعلاوه وقتی در مقابل یگانه ابزار پیغمبر اکرم که قرآن مجید بود قرار می گرفتند دنبال یک عیب و عیبجویی بودند، ببینند آیا می توانند جایی از آن را عیب بگیرند، بگویند فلان چیز اگر خیلی زیباست استثنایی است؟ می دیدند هر آیه ای که نازل می شود از آیه قبل جذابتر و شیرین تر و زیباتر است. این بود که وقتی آیات قرآن را می شنیدند، همان احساس لطافت و فصاحت و زیبایی و علو، مساوی بود با بالا رفتن درجه خشم آنها. در همان حالی که آیات قرآن را گوش می کردند و چشمهایشان به پیغمبر بود (گوشهایشان آواز پیغمبر را می شنید که آیات قرآن را می خواند و چشمهایشان به صورت پیغمبر نگاه می کرد) آنچنان خشم بر خشم اینها افزوده می شد که می خواستند با چشمهایشان پیغمبر را بکوبند، مثل اینکه می گوییم فلان کس با چشمهایش می خواهد من را تیر بزند.
اغلب مفسرین آیه را این طور تفسیر کرده اند، یعنی کنایه است: «و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر» یعنی اینها وقتی که چشمشان به صورت توست و گوشهایشان به آواز تو، و تو داری قرآن را می خوانی، آنچنان خشم بر خشمشان می افزاید که با چشمهایشان می خواهند تو را تیر بزنند. آن وقت مفاد آیه صرفا کنایه است از کمال و شدت خشمی که مخالفین دارند. انسان وقتی که چنین خشمی گرفت و هیچ توجیه و منطقی برای خودش پیدا نکرد، دست به یک تهمتهای احمقانه می زند که رهایش کنید، یک آدم جن زده و دیوانه است، آدمهای جن زده و دیوانه گاهی یک کارهای خارق العاده ای انجام می دهند: «و یقولون انه لمجنون».
حال جواب قرآن چیست؟ می گوید: کار جن و شیطان که نمی تواند اثرش بیداری جهان باشد. (جواب را ببینید، عجیب است.) قرآن نمی گوید: «و ما هو الا من رب العالمین» چون در این صورت صرفا یک مدعا بود، آنها می گفتند که آنچه این می گوید القا شیاطین است، قرآن ممکن بود جواب بدهد خیر، القا خداست. بلکه معیار را ذکر می کند، برای آن چیزی که از ناحیه خداست یا از ناحیه جن و شیطان باشد. آنچه که از ناحیه خداست آن چیزی است که در جهت خیر و صلاح و هدایت مردم و در جهت ذکر یعنی یادآوری و تنبه و بیداری مردم آنهم بیداری جهانیان است نه بیداری یک قوم خاص. تو می گویی از ناحیه شیطان و جن است. مگر می تواند یک چیزی از ناحیه جن و شیطان باشد ولی اثرش بیداری بشر و بیداری همه جهان باشد؟ پس به این «ما هو الا ذکر للعالمین» ضمنا برهان اقامه شده است بر اینکه ادعای شما چگونه باطل است.

تفسیر دوم
ولی بعضی دیگر از مفسرین که این نظر اخیرا خیلی رایج شده است گفته اند آیه کنایه نیست، بلکه یک جمله صریح است، کنایه از شدت خشم نیست، بلکه بیان یک واقعیت است و آن واقعیت این است که در میان آنها افرادی بودند که به اصطلاح شورچشم بودند و چشم زخم می زدند، و شخصی بود که در میان آنها به این جهت معروف بود که به اصطلاح چشمهایش شور است و هر چه را که ببیند و نگاه کند، بالخصوص اگر به نظر اعجاب نگاه کند، آفتی به آن شی ء یا شخص می رسد. اینها فکر کردند که بهترین راه مبارزه با پیغمبر این است که ما پیغمبر را از بین ببریم بدون آنکه مسئولیتی در مقابل بنی هاشم متوجه ما بشود، چون می دانستند بنی هاشم اعم از آنها که مسلمان بودند یا نبودند و به طور کلی عرب برای مساله خونخواهی قبیله ای به اعتبار وحدت قبیله اهمیت قائل است، یعنی اگر اینها می خواستند پیغمبر را بکشند، همان ابولهب که دشمن پیغمبر بود ممکن بود که بعد به خونخواهی برخیزد به اعتبار اینکه او فردی از قبیله است. گفتند: یک کار ما می توانیم درباره پیغمبر بکنیم، پیغمبر را از بین ببریم بدون اینکه قاتل شناخته بشود، و آن این است که از وجود آن شخص استفاده کنیم، غافل از اینکه یک پیغمبر خدا را که دیگر نمی شود با چنین کارها از بین برد. «و ان یکاد الذین کفروا» نزدیک بود که اینها چنین کاری بکنند، یعنی اگر نبود عنایت الهی، اینها با این وسیله تو را از بین برده بودند. حال اگر مقصود آیه این مطلب دوم باشد، آن وقت معنایش این است که قرآن تلویحا مساله چشم زخم را تایید کرده است، و این خود یک مساله ای است که آیا چشم زخم حقیقت است یا حقیقت نیست؟

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 8- صفحه 329-333

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد