شیوع شرک در امور مردم و بازتاب آن در آخرت
فارسی 2839 نمایش |افراد بشر عمری را با باطل عشقبازی میکنند. بتهای متفرقی در نزد خود می چینند و در مقابل خدا شریک قرار می دهند؛ در همه کارهایشان: در زندگی، در کسب و تجارت، در مطالعه و علم، در ریاست و جاه، در محبت عیال و فرزند، عالم، تاجر، کاسب در همه کارهایشان، در هر نفسی که می کشند پهلوی خدا یک بت، یک شیشه روغن باطل، یک شریک قرار می دهند.
حضرت یوسف (ع) به دو رفیق زندانی خود گفت: «یاصاحبی السجن ءأرباب متفرقون خیر أم الله الواحد القهار؛ ای دو مصاحب و همنشین زندانی من! آیا رؤسا و حکامی که پیوسته به تفرقه دعوت میکنند بهترند که انسان از آنها اطاعت کند، یا خداوند واحد قهار؟» (یوسف/ 39)
غذائی که می خورد، قاشقی که بر می دارد، اینها را در مقابل خدا مؤثر می بیند. می خرد مؤثر می بیند؛ می فروشد مؤثر می بیند؛ می خوابد مؤثر می بیند؛ آفتابه مستراح را نیز که بر می دارد، در مقابل خدا مؤثر می داند تا چه رسد به سایر کارهای مهم دیگر. نماز که می خواند و خود را مستقلا موجودی دیده و در پیشگاه عظمت خدا به عبادت می ایستد، یک خودی در اینجا می کارد. اینها همه اش شرک است. نظر استقلالی به موجودات هر چه باشد و هر فعلی باشد بدون استثناء شرک است. اینها همه وجه خلقی هستند؛ و باید از بین برود و وجه خدا باقی بماند و بس.
«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق؛ آنچه در نزد شماست، دستخوش نیستی و نفاد واقع می شود؛ و آنچه در نزد خداست باقی می ماند.» (نحل/ 96)
اگر انسان در دنیا به نیروی تقوی و توکل و استقامت در طی طریق اخلاص، توانست این نظر استقلالی را از بین ببرد، قیامتش برپا شده و الا آن جنبه وجه اللهی طلوع خواهد کرد و مهر باطله به تمام این عالم می زند و انسان در آن هنگام این عالم را در عین نیستی از خود، هست به خدا می بیند. خورشید و ماه و کواکب از ثوابت و سیارات در عین هستی، نیستند و در عین نیستی، هستند.
مردم غیر موحد، هستی آنها را نمی بینند و نیستی آنها را به صورت هستی می بینند؛ و اهل توحید، نیستی آنها را نمی بینند بلکه مجرد هستی آنها را به حق، می نگرند.
هر چه انبیاء و ائمه فریاد برآرند که موجودات عالم فانی نیستند، کیست که قبول کند؟
وقتی جنبه وجه اللهی ظهور کند، بر انسان مشهود می شود که اینها نیستند به خود، و هستند به حق. در آن وقت یک سلسله چیزهائی را که انسان در دنیا برای خود ترتیب داده و به آنها اعتماد نموده (مال، عشیره، فرزند، قدرت،...) و تصور می کرد که به دردش می خورند، دستی از او می گیرند، درمانی از او می نمایند، حاجتی برآورده می کنند؛ ملاحظه می کند که هیچ از آنها ساخته نیست.
می برند انسان را به قیامت؛ مرد مجرم می گوید: «مآ أغنی عنی مالیه * هلک عنی سلطانیه؛ مال من چیزی از من دفع نکرد و قدرتم از دستم برفت.» (الحاقه/ 28- 29)
مال هائی را که به دست آوردم به درد من نخورد؛ با اینکه در نظام دنیا به دردش می خورد؛ اما آن نظام برچیده شد. این نظام، نظام دیگری است؛ یک نشأه جدائی است که از خصوصیات و آثارش این است که مال نمی تواند دستی از انسان بگیرد؛ و اگر چه اموال دنیا همگی متعلق به انسان باشد، کاری از آنها ساخته نیست. «ما أغنی عنی مالیه.» این وقت است که وجه اللهی ظهور کرده و چون آفتاب مشهود است که: «هلک عنی سلطانیه.»
سلطان من، قدرت من، همه هلاک شدند؛ آن قدرتهائی که در دنیا داشتم، و با آن نظام از آن استفادهها می بردم، در اینجا نیست و نابود شد؛ یعنی مهر بطلان محض به آنها خورده شد.
خداوند یا فرشتگانش به او خطاب می کنند: «خذوه فغلوه* ثم الجحیم صلوه* ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه* إنه کان لا یؤمن بالله العظیم* و لا یحض علی طعام المسکین* فلیس له الیوم ههنا حمیم* و لا طعـام إلا من غسـلین* لا یأکله إلا الخاطـئون؛ او را بگیرید و در زنجیر کنید. آن گاه به دوزخش درآورید. سپس او را در زنجیری که طول آن هفتاد ذراع است در بند کشید. چرا که او به خدای بزرگ ایمان نمی آورد. و به اطعام مسکین ترغیب نمی کرد. پس امروز او را در اینجا دوستی صمیمی نیست. و نه طعامی مگر از چرک و خون (دوزخیان). که آن را جز خطاکاران نمی خورند.» (الحاقه/ 30- 37)
بگیرید او را و در غل بیفکنید و زنجیرش کنید، و سپس در آتش دوزخ بسوزانید، و سپس در سلسله و زنجیری که در ازای آن هفتاد ذراع است او را ببندید. برای آنکه در دنیا از کسانی بود که ایمان به خدای بزرگ نمی آورد؛ تمام موجودات را مؤثر میدانست مگر خدا را. نماز نخواند؛ ربط با خدا پیدا نکرد. چون نماز انسان را با خدا ربط می دهد. نماز جنبه وجه اللهی را در انسان قوی می کند و جنبه مشاهده استقلال علل، و تأثیر اسباب را ضعیف می گرداند. یعنی نماز یک اثر مهمی که دارد مهر بطلان به سلسله علل و معلولات عالم خلق می زند و مهر حق و صحت و اعتبار به جنبه وجه اللهی می زند. نماز قربان هر مرد متقی، و نزدیک کننده هر فرد متعهد به خداست؛ این از فوائد نماز است.
و دیگر آنکه در طعام دادن به مسکین سعی و اهتمام نداشت. زکات دادن موجب طهارت مال و دل است. انفاق در راه خدا انسان را از خودپسندی و خودبینی بیرون می آورد. مال، مورد علاقه انسان است؛ چون مال را در راه خدا بدهد، علاقه را به خدا می دهد؛ به خدا نزدیک می شود. طعام به فقرا و مساکین نداد و در نتیجه به ما نزدیک نشد. امروز دوست و حمیم در اینجا ندارد. حمیم او امروز عمل صالح است، و با خود نیاورده است؛ پس دستگیری ندارد.
و اینک که اوان طلوع وجه الله است، آن اعمال نیکو که باید یار و أعوان او باشند، با خود نیاورده است؛ و بنابراین هنگام ظهور وجه الله که قدرت را همه در خدا جمع می یابد و تمام اشیاء را مندک در او می بیند، استعدادش ضعیف است؛ غذائی با خود نیاورده مگر حسرت و ندامت. غذای او از غسلین است: از چرک و خون توأم با بوی تعفن، از فلز گداخته، از آن غذائی که هیچ کس تاب و توان خوردن آن را ندارد مگر خاطئون؛ مردم بد عمل و زشت کردار.
«قل لعبادی الذین ءامنوا یقیموا الصلواة و ینفقوا مما رزقناهم سرا و علانیة من قبل أن یأتی یوم لا بیع فیه و لا خلال؛ بگو به بندگان من که ایمان آوردهاند: اقامه نماز کنند و از آنچه ما به آنها روزی دادهایم در پنهان و آشکارا انفاق نمایند قبل از آنکه روزی برسد که در آن روز هیچگونه مبایعه و داد و ستد، و یا طرح دوستی فائدهای ندارد.» (ابراهیم/ 31)
نماز و انفاق دو رکن اساسی است برای وصول به آسمان معرفت. نماز اتصال می دهد انسان را به خدا، و نور پروردگار و نور توحید را در دل تقویت می نماید؛ و زکات علاقه انسان را به خدا زیاد می کند، و از دنیا کم می کند. نماز، و زکات به معنای مطلق انفاق در راه خدا، دو جناح برای سیر در عالم تجرد و ملکوتند.
حب الدنیا رأس کل خطیئة؛ محبت دنیا سر منشأ تمام گناهان است.» (جامع الصغیر سیوطی، از بیهقی در کتاب شعب الایمان ص146 از رسول الله)
نماز خواندن و انفاق، این محبت را در انسان ضعیف می کند. در روز بازپسین نه بیع به درد می خورد و نه خلت؛ داد و ستد فائدهای ندارد، و طرح دوستی های دنیوی نیز مثمر فائده نیست. انسان هر چه دارد اگر بدهد که او را نجات دهند مفید ثمر نیست. اگر دنیا در مشت او باشد و بکوشد که در ازاء دادن آن، برات آزادی از آتش یا تخفیف را دریافت کند، فائده ندارد؛ خرید و فروش نیست ولا خلال دوستی هم به درد نمی خورد مگر بر اساس روابط ایمانی. تمام دوست های دنیا در آن روز با انسان دشمنند. دوستان خدا با دوستان خدا دوستند و بس. پس اگر انسان رابطه با خدا نداشته باشد، دوست در راه خدا هم ندارد؛ خلت در راه او ندارد و دستش خالی می ماند.
پس بنابراین تمام سلسله اسباب و مسببات، تمام یاران و اعوان و اقوام و سائر افرادی که در دنیا انسان به آنها اعتماد داشت و مالی که به آن تکیه می زد و به طور کلی اینها اصول زندگانی انسان در دنیا بودند در آنجا صفرند.
«لقد تقطع بینکم و ضل عنکم ما کنتم تزعمون؛ فرشتگان به انسان می گویند بین شما و آنها بریده شد و آنچه می پنداشتید که برای شما فائده دارد، از نزد شما گم شد.» (انعام/ 94)
نتیجه این بحث این شد که زمین و زمان و موجودات خارجی گناه ندارند. اگر شما از چیزی ناراحت هستید نگوئید لعنت به این روزگار؛ لعنت به این زمان؛ ای خورشید چنان؛ ای زمین چنان؛ ای آسمان چنان! در روایت وارد است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
«لا تسبوا الدهر! فإن الدهر هو الله؛ دهر و روزگار را سب و شتم نکنید! زیرا دهر و روزگار همان خداست.» (احیاء العلوم ج4 ص 345، بحار ج60 ص9)
روزگار یعنی چه؟ یعنی خورشید و ماه و ستارگان و زمین و غیر ذلک. اینها که بد نیستند، اینها همه خوبند؛ اصل وجود آنان وجه الله است؛ و آن عنوان بد که شما به آن می دهید عنوان زشتی است که از نظر دیدگاه شما و بالاخره از نفس شما به آنها داده می شود؛ بنابراین این موجودات را که بد می بینید، نفس بد می بیند و نفس گنهکار است.
پس چرا موجودات خارج را سب می کنید؟ خود را اصلاح کنید! اصلاح خود، انسان را بازسازی می کند، معالجه می نماید، پاک و مطهر می سازد؛ نه از بین رفتن موجودات خارجی.
منـابـع
سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- جلد 5 صفحه 91-84
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها