تمسخر و سحر خواندن قرآن از سوی ولیدبن مغیره و قریش
فارسی 5068 نمایش |قرآن کریم در آیات 11 تا 30 سوره مدثر، داستان سحر خواندن قرآن توسط ولیدبن مغیره و تمسخر قرآن توسط قریش را چنین حکایت می کند:
«ذرنی و من خلقت وحیدا* و جعلت له مالا ممدودا* و بنین شهودا* و مهدت له تمهیدا* ثم یطمع أن أزید* کلا إنه و کان لآیـاتنا عنیدا* سأرهقه و صعودا* إنه و فکر و قدر* فقتل کیف قدر* ثم قتل کیف قدر* ثم نظر* ثم عبس و بسر* ثم أدبر واستکبر* فقال إن هذآ إلا سحر یؤثر* إن هذآ إلا قول البش* سأصلیه سقر* و مآ أدریک ما سقر* لا تبقی و لا تذر* لواحه للبشر* علیها تسعه عشر؛ مرا واگذار با آن کس که او را تنها آفریدم، و به او مالی بسیار دادم، و پسرانی حاضر به خدمت دادم، و برایش بساط زندگی خوش گستردم، باز هم طمع دارد که زیاد کنم. حاشا! همانا او نسبت به آیات ما عناد دارد. زودا که او به بالا رفتن از گردنه عذاب وادار کنم. همانا او برای مبارزه با قرآن فکر کرد و سنجید. پس مرگ بر او، چگونه سنجید؟ (و تصمیم گرفت). باز هم مرگ بر او، چگونه سنجید؟ سپس نگاهی افکند. آن گاه رو ترش کرد و چهره درهم کشید. سپس رو گردانید و تکبر ورزید. و در آخر گفت: این قرآن جز سحری که از پیشینیان نقل می شود، هیچ نیست. این نیست مگر سخن آدمی. زودا که او را به «سقر» در آورم. و تو چه می دانی که «سقر» چیست؟ نه باقی می گذارد و نه رها می کند. پوست ها را سیاه می گرداند. بر آن دوزخ نوزده نگهبان است.»
او در آیات قرآن فکر کرد، و سپس بر اساس فکر خود تقدیر کرد. یعنی در نظم قرآن و معانی وارده در آن به تقدیم و تأخیر، وضع و رفع برای استنتاج غرض و مطلوب خود سنجش و اندازه گیری نمود؛ و بالاخره خواست از نتیجه تفکیر و تقدیر خود مطلبی به دست آورد که موجب رضای معاندین و منکرین قرآن بوده باشد؛ و به قول معروف بعد از سبک و سنگین کردن که آیا شعر است؟ یا کهانت است؟ یا أساطیر الاولین و افسانه های پیشینیان است؟ یا هذیان و سخنان لاطائل و بی فائده است؟ بالاخره تفکیر و تقدیرش به این نقطه استقرار یافت که سحر است که از کلام بشری برخاسته و اثر مغناطیس آن مانند سحر جادوگران که بر روی نفوس اثر می گذارد و بین زن و شوهرش و بین مرد و خانواده اش و فرزندانش افتراق می افکند، به همین نحو قرآن سحری است که در نفوس اثر می گذارد و آنان را به معانی و نکات وارده در خود مجذوب می کند؛ ولیکن سحر انتخاب شده و تعیین شده ای است.
قرآن می گوید: «ولید فکر کرد و سنجش نمود؛ پس نابود و کشته گردد ولید، چگونه سنجش نمود؟ و سپس باز نابود و کشته شود، چگونه سنجش کرد؟ و سپس نظری افکند و پس از آن صورت خود را عبوس و گرفته نمود، و در آن حالت، اکراه و ناپسندی خود را در چهره ظاهر ساخت، و سپس از معانی و حقائق قرآن یکباره اعراض نمود و به واقعیات آن پشت کرد و استکبار و خودپسندی خود را هویدا نمود و گفت: این قرآن نیست مگر سحر مشخص و معین و انتخاب شده ای؛ این قرآن نیست مگر گفتار بشر.» خداوند می فرماید:«من او را به سقر آتش می زنم. ای رسول ما! می دانی سقر چیست؟ آتشی است که دست رد بر سینه کسی نمی نهد و همه را در کام خود فرو می برد، و چیزی را باقی نمی گذارد و رها نمی کند، پوست بدن را سیاه و سوخته می کند. و بر آن آتش دوزخ نوزده فرشته عذاب مأموریت پاسداری و محافظت آن را دارند.»
از ابن عباس روایت است که چون این آیه نازل شد: "علیها تسعه عشر؛ پاسداران جهنم نوزده نفرند." ابوجهل از روی تمسخر به طائفه قریش گفت: مادرهایتان به عزایتان بنشینند! من شنیده ام که ابن أبی کبشه (منظور حضرت رسول الله است) می گوید: پاسداران و موکلان بر جهنم نوزده نفرند و شما جماعتی هستید؛ آیا هر ده نفر از شما نمی توانند مجتمعا حمله کنند بر یک نفر از خزانه جهنم هجوم آورند و او را با شدت بگیرند، و این جهنمی را که محمد می گوید، از این نوزده پاسبان آسوده کنند؟ أبوالاسد بن اسید بن کلده جمحی که مرد پهلوان و شجاعی بود گفت: من به تنهائی از عهده هفده تن از آنها بر می آیم، و شما نیز مرا از شر آن دو تن باقیمانده کفایت کنید. (المیزان/ ج20 ص170)
روح سرکشی که در بشر است او را از تسلیم و انقیاد در برابر حقائق باز می دارد؛ و تا این صفت علاج نپذیرد، انکار منکرین به جای خود باقی خواهد بود. ولید بن مغیره و أبوجهل و ابولهب و ابوسفیان و أمثالهم مردم عامی نبودند؛ مردم مطلع و دنیا دیده و سفر کرده و به امپراطوری های ایران و روم رفته، و از نقطه نظر امور اجتماعی و سیاسی از رؤسا و زمامداران و پیش قراولان و صاحب نظران عرب بودند؛ ولی تسلیم و تبعیت از رسول الله و سپردن امور سیاسی و اجتماعی و حکومت و ولایت بر مردم را به دست آن حضرت که از نتائج و متفرعات ایمان به خدا و توحید است، با روحیه مستکبرانه آنان سازش نداشت. این بود علت سرکشی و عدم انقیاد و برپا داشتن جنگها و تحریک احزاب و دستجات علیه رسول الله. می گفتند: چرا پیغمبر خدا از طائفه بشر است؟ یعنی باید فرشته ملکوتی باشد تا لیاقت آن را داشته باشد که ما افراد بشر در تحت اوامر و حکومت الهیه او درآئیم.
حالا با هزار برهان و منطق و معجزه و آیات بخواهید این روح مستکبر و این نفس خودپسند را رام کنید، مگر می شود؟ اگر رسول خدا از کلام توحیدی خود دست بر می داشت و طبق آراء و افکار آنان عمل می نمود، بدون شک همه تسلیم می شدند گرچه معجزه ای هم نمی آورد؛ و تا این روح استکبار در آنان است تسلیم حق نمی شوند گرچه رسول الله صدها برابر آنچه از معجزات آورده است بار دیگر بیاورد، و گرچه هر روز برای آنان شق القمر کند و شق الشمس نماید، و هر روز بر آب و آتش عبور کند و مرده زنده نماید و کور مادرزاد و شخص پیس و جذامی را شفا بخشد.
منـابـع
سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- جلد 5 صفحه 306-303
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها