دلالت داستان اصحاب کهف بر وجود معاد

فارسی 5269 نمایش |

از جمله آیات الهیه که دلالت بر معاد دارد، داستان اصحاب کهف و رقیم است. این داستان از مشهورات بین اهل ملل و نحل و تواریخ است و قرآن کریم شرحی از آن را به قدری که شاهد برای مسأله معاد است بیان کرده است. جمله این آیات از آیه 6 تا آیه 26 از سوره کهف آمده است. خداوند در ضمن بیان این قضیه که سیصد و نه سال تمام آنانرا به خواب عمیق فرو برد و سپس بیدار نمود صریحا میفرماید: «و کذ'لک أعثرنا علیهم لیعلموا أن وعد الله حق و أن الساعة لا ریب فیها؛ و اینچنین ما مردم را بر احوال آنان مطلع نمودیم تا بدانند که وعده خدا حق است، و حقا که در ساعت قیامت تردید و شکی نیست » (الکهف/ 21).
در ابتدا خدا میفرماید: «فلعلک بـ'خع نفسک علی '´ ءاثـ'رهم إن لم یؤمنوا بهـ'ذا الحدیث أسفا * إنا جعلنا ما علی الارض زینة لها لنبلوهم أیهم أحسن عملا * و إنا لجـ'علون ما علیها صعیدا جرزا؛ شاید که تو بواسطه أسف خوردن بر عدم ایمان این مردم میخواهی خود را به هلاکت در افکنی! ما آنچه در روی زمین آفریدیم زینتهائی است که بر آن قرار دادیم تا بیازمائیم که عمل کدامیک بهتر است. و ما بالاخره روی زمین را پاک و خالی و چون سنگ صاف بی محتوی و بی نقوش و صور خواهیم کرد» (الکهف/ 6-8).
و از اینجا شروع میفرماید به متن قصه اصحاب کهف: «أم حسبت أن أصحـ'ب الکهف و الرقیم کانوا من ءایـ'تنا عجبا؛ آیا تو چنین می پنداری که قصه اصحاب کهف و رقیم، از آیات عجیبه ما بوده است ؟» (کهف/ 9). و سپس شروع میفرماید به شرح این داستان:
اصحاب کهف و رقیم جوانمردانی بودند که در یک مجتمع وثنی که عبادت اوثان و اصنام در آن رائج و دارج بوده است نشو و نما یافته، و چون دین توحید در آن مجتمع راه پیدا کرد، ایمان آورده و تنها خداوند خالق زمین و آسمان را پرستیده، و از عبادت ارباب انواع تجبری سر باز زدند. و سپس مردم با آنها معامله سخت نموده و با شدت و تضییق و عذاب، آنها را وادار به عبادت اوثان و ترک دین توحید و آئین یگانه پرستی نمودند، بطوریکه هر که از آنها بر مخالفت خود اصرار می ورزید به سخت ترین وجهی او را می کشتند. این جوانمردان از روی بصیرت، ایمان به خدا آوردند و خداوند بر هدایت آنها افزود، و درهای علم و معرفت را به روی آنان گشود و از انوار الهیه به قدری که آنانرا صاحب یقین گرداند بر آنها مکشوف ساخت و دل های آنها را به خود مرتبط گردانید، بطوریکه غیر از خدا از هیچ موجودی ترس و هراس نداشتند، و ناگواری های سخت و حوادث ناپسند آنانرا به وحشت نمی انداخت.
آنان میدانستند که اگر در چنین اجتماعی زیست کنند ـاین اجتماع جاهلی مستکبرـ هیچ چاره ندارند به جز آنکه طبق سیره آنان رفتار کنند، و به کلمه و گفتار حق سخن نگویند و به شریعت حق رفتار ننمایند. و چون راه توحید و ترک شرک را یافته بودند، دانستند که فقط یگانه راه نجات آنان اعتزال و کناره گیری از مجتمع جاهلی است. بنابراین، از هم آهنگی با مجتمع شرک و جاهلی امتناع نموده، و با دلی محکم و ایمانی مستحکم بدون هیچ پروائی برای إعلان توحید حق تعالی و تقدس قیام نمودند، و ردا علی القوم جهارا اعلان کردند: «ربنا رب السمـ'و'ت و الارض لن ندعوا من دونه إلـ'ها لقد قلنآ إذا شططا * هـ'ؤلاء قومنا اتخذوا من دونه ءالهة لو لا یأتون علیهم بسلطـ'ن بین فمن أظلم ممن افتری ' علی الله کذبا؛ پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است. ما غیر از او هیچ خدائی را نمی خوانیم و عبادت نمی کنیم؛ و در غیر اینصورت گفتار ما یاوه و بدون معنی خواهد بود. این جماعت اقوام ما، کسانی هستند که غیر از خدا برای تدبیر امور خویش مؤثری قائل می باشند. آنان چرا برای آلهه و ارباب خود که به پرستش آنها قیام می کنند، دلیل روشن و حجت واضحی اقامه نمی کنند؟ پس چه کسانی ظلم و ستم آنها از اینها افزون است که بر خدای خود افتراء و دروغ می بندند؟» (کهف/ 14-15).
و سپس با خود گفتند: «و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلا الله فأوا إلی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیی لکم من أمرکم مرفقا؛ و چون شما از این جماعت وثنی مذهب، و از اربابانشان و آلهه و خدایانشان کناره گرفتید، پس بسوی کهف پناه برید و آنجا را مأوای خود قرار دهید؛ تا آنکه خداوند از رحمت خود بر شما افاضه کند، و برای شما در امر خودتان سهولت و مرافقتی مقدر فرماید» (کهف/ 16).
پس از آن داخل کهف رفتند، و در مکان واسعی در داخل آن جای گرفتند و سگ آنان نیز دو دست خود را در دهانه کهف دراز نموده بود و چون میدانستند که اگر قوم از مکان آنان اطلاع پیدا کنند، آنانرا می کشند و به شکنجه و عذاب میگیرند، لذا در مقام دعا نسبت به خدای خود چنین خواستند: «فقالوا ربنآ ءاتنا من لدنک رحمة و هیی لنا من أمرنا رشدا؛ پس گفتند: ای پروردگار ما! از نزد خودت رحمتی بر ما ارزانی دار! و در امر ما رشد و موفقیت و وصول به مطلوب را مقدر و مهیا فرما!» (کهف/ 10)، «فضربنا علی '´ ءاذانهم فی الکهف سنین عددا؛ و ما بنا بر دعا و درخواست آنان، سالیانی بر گوشهای آنان زدیم که بخفتند و به راحتی فرو رفتند» (کهف/ 11)، و سگ آنان هم با خودشان به خواب رفت، و مدت سیصد و نه سال قمری که سیصد سال شمسی می شود به خواب رفتند: (ثلـ'ث مائة سنین و ازدادوا تسعا، کهف/ 25).
تا آنکه میفرماید: «و کذ'لک بعثنـ'هم لیتسآءلوا بینهم قال قآئل منهم کم لبثتم قالوا لبثنا یوما أو بعض یوم قالوا ربکم أعلم بما لبثتم؛ و اینچنین ما آنها را برانگیختیم و بیدار کردیم برای آنکه در میان خود به گفتگو و مکالمه پردازند. یک نفر از آنان به دیگران گفت: شما چقدر درنگ کرده اید؟ آنان در پاسخ گفتند: یک روز یا مقداری از یک روز! چند نفر دیگر از آنان در پاسخ گفتند: خداوند و پروردگار شما داناتر است به مقدار درنگ شما!» (کهف/ 19). و نیز مطلب را قرآن کریم ادامه میدهد تا آنکه میفرماید: «و کذ'لک أعثرنا علیهم لیعلموا أن وعد الله حق و أن الساعة لا ریب فیها؛ و اینچنین ما مردم را و اهل مدینه و شهر را بر احوال آنها آگاه کردیم تا بدانند که وعده خداوند حق است، و آمدن ساعت قیامت و فرا رسیدن موعد معهود جای شک و تردید نیست» (کهف/ 21).
و از اینجا به دست می آید که داستان اصحاب کهف، و پنهان شدن آنها در مغاره و خوابیدن سیصد و نه سال و برانگیختن آنانرا پس از این مدت طولانی، و آمدن به شهر برای خرید طعام، و اطلاع مردم بر این داستان؛ همه و همه برای اعلام و اعلان قضیه معاد و کیفیت آن، و عدم استبعاد آن بوده است .

منـابـع

علامه سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 5- صفحه 318-313

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد