انکار معاد از سوی عبدالرحمن بن ابی بکر

فارسی 34103 نمایش |

خداوند در قرآن کریم در سوره احقاف آیات 17 و 18 درباره سطحی بودن دلایل منکرین معاد مثالی را از تاریخ صدر اسلام می آورد که مصداق آن مورد بحث مفسرین مختلف قرار گرفته است: «و الذی قال لو لدیه أف لکمآ أتعداننی أن أخرج و قد خلت القرون من قبلی و هما یستغیثان الله ویلک ءامن إن وعد الله حق فیقول ما هـاذآ إلا´أسـاطیر الاولین أولـاءک الذین حق علیهم القول فی أمم قد خلت من قبلهم من الجن و الاءنس إنهم کانوا خـاسرین». «و آن فرزندی که چون پدر و مادرش او را دعوت به ایمان به خدا و رسول خدا و عالم معاد می کردند، گفت: اف باد بر شما! آیا شما دو تن مرا وعده می دهید که من پس از مرگ سر از قبر بیرون می آورم و زنده می شوم و محشور می گردم، در حالیکه چه بسیار از طائفه ها و امت ها قبل از من مردند و هیچکدام از قبرها خارج نشدند، و یا آنکه چه بسیار از امت ها قبل از من بمردند و آنان انکار معاد و بعث را می نمودند؟! و پدر و مادر به خداوند استغاثه نموده و برای نجات فرزند طلب کمک می کردند و به فرزند می گفتند: وای بر تو! ایمان بیاور به گفتار خدا و به گفتار رسول خدا و به بعث و نشر و حشر؛ زیرا وعده خدا حق است. و آن فرزند در پاسخ می گفت: این قرآن و آنچه شما مرا به آن دعوت می کنید، غیر از حکایات و افسانه ها و بافته های پیشینیان، چیز دیگری نیست». سپس قرآن می گوید: «اینان کسانی هستند که کلمه ضلال و عذاب خدا بر آنان ـ در زمره امت هائی که قبل از آنان از جن و انس آمدند و مردند زده شده، و بر گمراهی مهر شده اند وحقا از طائفة زیانکارانند» (احقاف/18-17). بعضی گفته اند که این فرزند، عبدالرحمن بن أبی بکر بود، که چون والدینش اصرار بر ایمان او داشتند چنین می گفت. از ابن عباس و أبی العالیه و سدی و مجاهد روایت است که عبدالرحمن می گفت: شما برای من عبدالله بن جدعان و مشایخ قریش را زنده کنید، تا من مطالبی را که شما میگوئید از آنها بپرسم! و حسن و قتاده و زجاج گفته اند: آیه عام است درباره هر کافری که عاق پدر و مادر شده باشد؛ و شاهدش این است که بعدا به عنوان عموم میگوید: «أولـاءک الذین حق علیهم القول».

علامه طباطبائی مدظله السامی در بحث روائی فرموده اند: در ‎ تفسیر «الدر المنثور» وارد است از ابن أبی حاتم و ابن مردویه از عبدالله که او گفت: من در مسجد بودم در وقتی که مروان بن حکم خطبه می خواند؛ و گفت: خداوند به أمیرالمؤمنین معاویه درباره فرزندش یزید، رأی خوبی را نشان داده است؛ و آن این است که او را خلیفه مسلمین بعد از خود قرار دهد؛ و این کار تازه ای نیست، أبوبکر و عمر هم بعد از خودشان خلیفه معین کرده اند. عبدالرحمن بن أبی بکر گفت: آیا حکومت مانند امپراطوران روم هرقلی شده است؟ سوگند بخدا که پدرم أبوبکر در میان أحدی از اولاد خود قرار نداد، و در میان احدی از اهل بیت و خویشاوندان خود نگذارد، اما معاویه فقط و فقط به جهت کرامت و احترام و ملاحظه فرزندان خود خلافت را در یزید قرار داده است. مروان گفت: ای عبدالرحمن آیا تو آن کسی نیستی که به پدر و مادرت گفتی: أف لکمآ «أتعداننی أن أخرج»؟! عبدالرحمن گفت: ای مروان آیا تو فرزند آن لعین نیستی که رسول خدا (ص) پدرت را لعن کرد؟ میگوید: و عایشه این کلام را شنید پس گفت: ای مروان! تو به برادر من عبدالرحمن چنین و چنان گفتی؟ دروغ گفتی! سوگند بخدا درباره عبدالرحمن این آیه نازل نشده است، و درباره فلان بن فلان نازل شده است.
و نیز در «الدر المنثور» وارد است که ابن جریر از ابن عباس تخریج کرده است که: «الذی قال لو'لدیه أف لکما» درباره فرزند أبوبکر فرود آمده است. علامه طباطبائی سپس میفرماید:‎ این تفسیر از قتاده و سدی نیز وارد شده است، و قصه روایت مروان و تکذیب عائشه مشهور است. و در «روح المعانی » بعد از رد روایت مروان گفته است: و بعضی از بزرگان مانند سهیلی در «أعلام»، با مروان در شأن نزول این آیه درباره عبدالرحمن بن أبی بکر موافقت کرده اند. و بر فرض تسلیم آنکه این قضیه درباره عبدالرحمن نازل شده است، وجهی برای عیب جوئی و سرزنش به نظر نمی رسد بخصوص از مثل مروان؛ چون این مرد (عبدالرحمن) اسلام آورد، و از افاضل و أبطال صحابه بود، و به اسلام در جنگ یمامه و غیره کمک کرد، «و الاءسلام یجب ما قبله؛ اسلام قطع می کند و می برد زشتی ها و سیئات ما قبل از اسلام را» و کافر در صورتی که اسلام بیاورد، دیگر سزاوار نیست او را به گفته های قبل از اسلامش تعییب و تعییر نمود تمام شد گفتار «روح المعانی». علامه طباطبائی به این گفتار اشکال دارند به اینکه: ‎ این روایات اگر صحیح باشد و نزول آیه «و الذی قال لو لدیه أف لکما» درباره عبدالرحمن بن أبی بکر ثابت باشد، هیچ چاره و مفری نیست از اینکه بگوئیم: آیه مبارکه، شهادت به کفر و عذاب و خسران عبدالرحمن نموده است. چون در آیه وارد است که: «أولـاءک الذین حق علیهم القول». تا آنکه می گوید: «إنهم کانوا خـاسرین» و این لحن خطاب قرآن قابل توجیه نیست؛ و آنچه را در «روح المعانی» به عنوان دفاع آورده است نافع و دافع نخواهد بود.

منـابـع

مرتضی مطهری- معاد شناسی 6- صفحه 56-52

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد