حس های ظاهری و باطنی انسان
فارسی 6321 نمایش | موجوداتی را که ما در خارج مشاهده می کنیم ظاهری دارند و باطنی. هر موجودی از موجودات طبیعی، جسمی دارد و روحی، ملکی دارد و ملکوتی. مثلا نمازی را که انسان می خواند، ظاهری دارد و باطنی، ظاهرش طهارت است و استقبال و قیام و رکوع و سجود و دعا و قرآن و تسبیح و غیر ذلک و باطن و ملکوتش، آن جان و روح این نماز است، که آیا از روی ریا و خود پسندی و عجب و مقاصد پایین خوانده است و یا از روی خلوص و اخلاص؟ انسان آن را با حالت پریشان و هجوم خواطر خوانده است یا با طمأنینه و سکینه خاطر و حضور قلب؟ درجات حضور باطنی او در چه حدود بوده است؟ و سیر معراجی او تا به کجا او را رسانده است؟ بقیه اعمال انسان نیز این چنین است. حتی اعمالی که به صورت زشت می باشند دارای ملکوت و باطن اند.
انسان خودش یک ظاهری دارد که با سایر افراد تفاوتی ندارد، قدی دارد، دست و پا و چشم و گوش و جوارح و اعضایی دارد ولی باطن ها یک شکل نیست، یکی مؤمن است و دیگری کافر، یکی عادل است و دیگری فاسق، یکی نیت خیر دارد و دیگری نیت شر و هکذا. بسیاری از افراد به پروردگار خود ربط دارند و اکثر افراد منعزل، بعضی ذهنشان آرام است و بسیاری پریشان، بسیاری دنبال هوی و هوس می روند و برخی گریزان، این، دنیا را سرای ابدی و جاودانی می پندارد و در باطن برای وصول به دنیا در تکاپو و حرکت است، آن، دنیا را فانی و آخرت را باقی میداند و بر این اساس و بر این اصل، امور زندگی خود را تنظیم کرده است. تمام افراد بشر از نقطه نظر باطن، ادراکاتشان، عقایدشان، آرامش و سکونشان، ملکاتشان، اخلاقشان و صفاتشان با یکدیگر متفاوت است در حالی که ما از نقطه نظر ظاهر و شهادت، اینها را ادراک نمی کنیم و اینها راجع به غیب و باطن است.
ما در این عالم طبیعت تا هنگامی که گرفتار هوی و هوس هستیم و چشممان به این عالم دوخته شده و نتوانسته ایم نظر خود را به باطن بیندازیم، همه موجودات را با همان صورت های ظاهریه می بینیم. مثلا کسی که نماز بخواند از روی ریا و یا از روی اخلاص، ما ادراک نمی کنیم، ما فقط ظاهر نماز را می بینم ولی باطن دو تاست و ما نمی فهمیم و در بعضی از مواقع، باطن ممکن است چند صورت و یا چندین صورت و یا چند هزار صورت داشته باشد و ما ادراک نمی نماییم. چون ما بسوی خداوند حرکت کنیم و از این حیطه ادراکات و مدرکات بگذریم، یعنی جایی برویم که آن حواس باطنی ما کار کند، نه حواس ظاهری، در آنجا ما به باطن اعمال اطلاع پیدا می کنیم.
و به عبارت دیگر: در این عالم شهادت و عالم ظاهر آنچه ما را به خارج می پیوندد، همین حواس ظاهری است، ما اگر چشم نداشتیم، این عالم ظاهر را نمی دیدیم. گوش ما، لمس ما، حس ذائقه و چشایی و حس شامه و بویایی ماست که با آنها به خارج متصل می شویم و ادراکاتی پیدا می کنیم، اگر اینها نبود به هیچ وجه ما از عالم خارج بهره ای نداشتیم و وجود و عدم خارج برای ما مساوی بود. وقتی از این دنیا می رویم، این حواس از ما گرفته می شود، دیگر چشم و بینایی نداریم، چشم در میان قبر تبدیل به خاک می گردد، گوش و دست و پا و جوارح و حواسی نیست ولی انسان یک نور باطن دارد که با آن، حقایق را ادراک می کند، آن متعلق به نفس است، متعلق به بدن نیست، متعلق به مشاعر نیست و آن با انسان هست و در آن عالم، انسان با آن احساس، ادراک بواطن می کند. بلکه همین حواس ظاهریه و مشاعر نیز به تبع آن و در پرتو نور وجود آن کار می کنند و ادراکات و علومی را به انسان می رسانند، چنان که حکیم سبزواری قدس الله نفسه می فرماید: از برای نفس در ذات خود گوشی است و چشمی و شامه ای و ذائقه ای و لامسه ای و غیر ذلک و قوایی که در بدن است، اثری و سایه ای از قوای نفس است و بواسطه همان قوای مدرکه نفسانیه، انسان در حال خواب و مستی و مرض و در مکاشفات صوریه محسوسات جزئیه را ادراک می کند و از همین باب است که مولوی عارف فرموده است:
پنج حسی هست جز این پنج حس *** آن چو زر سرخ و این حس همچو مس
صحت این حس ز معموری تن *** صحت آن حس ز ویرانی بدن
صحت این حس بجویید از طبیب *** صحت آن حس بجویید از حبیب
چون آن عالم، عالم تبلی السرآئر است، مخفیات آشکار می شود. نماز در آنجا هست ولی به شکل قیام و قعود نیست، این شکل قیام و قعود شکل ملکی آنست، در آنجا نماز به صورت ملکوتیش ظاهر می شود. حال، ملکوت نماز در اینجا چطور بوده؟ آیا از روی اخلاص بوده؟ از روی توجه به خدا بوده؟ غرق و محو جمال خدا بوده؟ در آنجا هم به همان صورت ملکوتی بارز و آشکار است، در آنجا نماز صورتی دارد که از افهام و عقول بالاتر است. یک وقت نماز که خوانده شده است برای وصول به بهشت و حورالعین و قرب به آنها بوده است، صورت ملکوتی اش همان بهشت و حورالعین است؛ دیگر در آنجا نماز به معنای واقعی آن نیست؛ حورالعین و بهشت و آن لذت های نفسانی است، به همان می رسد. در صورتی که نماز در اینجا از روی ریا و خودنمایی خوانده شود، در آنجا به صورت مار و عقرب و آتش است. چون برای غیر خدا بوده و عمل حرامی را انجام داده است و ریا در عبادت حرام است.
ظهور باطن و ملکوت امور در روز قیامت
اعمالی که انسان در دنیا انجام می دهد، در آنجا صورت ملکوتی خود را دارند، گناهان و معاصی کبیره به صورت آتش و سلسله است، به صورت زقوم و حمیم است، به صورت فلز گداخته است که در دهان ها می ریزند، مهل است که یشوی الوجوه، صورت ها را داغ میکند و چون گوشت به آتش رسیده وضعش دگرگون می گردد. چهره ها سیاه و تاریک می شود و بالاخره ظلمات است و گردنه هاست و مخوفات و وحشت هاست. همین صفات رذیله ای که انسان دارد و چون مار و اژدها پیوسته نفس ناطقه قدسیه او را می گزند و انسان خودش نمی فهمد (یعنی اجازه فهمیدن به خودش نمی دهد و در صدد فهمیدن بر نمی آید، آنوقت از مار و عقرب های خارجی فرار می کند و می ترسد، در حالی که باید از مارها و عقرب های نفس اماره خود بهراسد و مسکین چنین می پندارد که هیچ خبری نیست و نفسش آرام است)، در آنجا که آفتاب حقیقت می درخشد طلوع می کنند، بواطن انسان و ذاتش و صفاتش به خوبی طلوع می کنند، به صورت های واقعیه و ملکوتیه خود. در آنجا موجودات، به واقعیت خود در معرض قرار می گیرند، نه به مجاز. آنجا عالم حقیقت است، حساب با ظاهر نیست.
شما فرض کنید الآن هوا سرد است و شب است، خورشید طلوع نکرده است، ما در یک بیابان وسیعی قرار داریم که در آن انواع گل و ریحان و سمن و سوسن و نرگس و مریم موجود است و در یک طرف، از انواع قاذورات و کثافات و آلودگی ها نیز موجود است اما چون شب است و سرد است، برف و یخبندان است، تمام این موجودات در حال اندماج و خفا به سر می برند، مار ها و اژدهاها نیز در لانه های خود خزیده اند و شرایط مناسب برای ظهور و بروز نیست. اما چون شب به پایان رسد و سفیده صبح از افق سر به در آرد و آفتاب عالمتاب جهان را فرا گیرد و نور و گرمی خود را بواسطه لجه های اشراق و حرارت دائما به زمین بیفکند، یخ ها و برف ها آب میشود و کم کم آن گل ها و ریحان ها بوی عطرآگین خود را منتشر می کنند و بلبلان و قناریان بر شاخسار ها به ترنم و نغمه سرایی مشغول می شوند و آن آلودگی ها و قاذورات نیز بوی عفن خود را منتشر می سازند و مار ها و عقرب ها از لانه بیرون می خزند و هر موجودی در این بیابان وسیع و گرم و نورانی، حقیقت وجود خود را ظهور می دهد و کمالات خود را به عرصه نمایش می گذارد، این لازمه طلوع شمس حقیقت است.
آنگه که آفتاب حقیقت شود پدید *** شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
در قیامت که محل ظهور نور توحید و آفتاب درخشان حقیقت است، تمام اعمال ظهور و بروز دارند و آنچه از مثوبات و از عقوبات به انسان می رسد، نتیجه اعمال اوست، بلکه خود اعمال اوست و نفس کردار و رفتار اوست که در پرتو نور توحید، واقعیت خود را نشان می دهند.
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی جلد 6- صفحه 181-188
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها