اصول مذهب خوارج

فارسی 4874 نمایش |

توصیف على (ع) از خوارج

در زمان پیامبر اکرم (ص) طبقه اى که پیغمبر اکرم به وجود آورد صرفا یک طبقه اى نبود که یک انقلاب به پا شود و عده اى در زیر یک پرچمى جمع بشوند پیغمبر یک طبقه اى را تعلیم داد متفقشان کرد قدم به قدم جلو آورد تعلیم و تربیت اسلامى را تدریجا در روح اینها نفوذ داد و هسته اصلى اسلام را به وجود مى آورد. تفاوتهاى میان وضع امام علی (ع) و وضع پیغمبر (ص) یکى این بود که پیغمبر با مردم کافر یعنى با کفر صریح با کفر مکشوف و بى پرده روبرو بود با کفارى که مى گفتند کافرم ولى على با کفر در زیر پرده یعنى با نفاق روبرو بود با قومى روبرو بود که هدفشان همان هدف کفار بود اما در زیر پرده اسلام در زیر پرده قدس و تقوا در زیر لواى قرآن کریم و ظاهر قرآن.
تفاوت دیگر این بود که در دوره خلفا مخصوصا در دوره عثمان آن مقدارى که باید و شاید دنبال تعلیم و تربیتى را که پیغمبر گرفته بود نگرفتند. در اثر غفلتى که در زمان خلفا صورت گرفت یکى از پدیده هاى اجتماعى که در دنیاى اسلامى رخ داد این بود که طبقه اى در اجتماع اسلامى پیدا شد که به اسلام علاقمند بود به اسلام مؤمن و معتقد بود اما فقط ظاهر اسلام را مى شناخت با روح اسلام آشنا نبود طبقه ا ى که هر چه فشار مى آورد فقط روى مثلا نماز خواندن بود نه روى معرفت نه روى شناسائى اهداف اسلامى.
یک طبقه مقدس ماب و متنسک و زاهد مسلک در دنیاى اسلام به وجود آمد که پیشانیهاى اینها از کثرت سجود پینه بسته بود کف دستها و سر زانوهاى اینها از بس که در روى زمینها (نه در روى فرشها) سرها را به سجده گذاشته بودند و دستها و زانوها را روى خاکها و شنها قرار داده بودند و سجده هاى بسیار طولانى (یک ساعته و دو ساعته و پنج ساعته) کرده بودند پینه بسته بود. وقتى که على (ع) ابن عباس را فرستاد سراغ اینها هنگامى که همینها علیه على (ع) طغیان و شورش کرده بودند وقتى که آمد خبر آورد اینجور توضیح داد: «لهم جباه قرحته لطول السجود؛ پیشانیهایشان از کثرت سجده مجروح شده است.» «واید کثفناتالابل؛ دستهایى که مثل زانوى شتر پینه بسته است.» «علیهم قمص مرحضة؛ لباسهاى کهنه زاهد مابانه به تن دارند.» «و هم مشمرون؛ از همه بالاتر قیافه مصمم و تصمیم قاطع اینهاست.»
یک چنین طبقه اى یعنى طبقه متنسک جاهل طبقه متعبد جاهل طبقه خشکه مقدس در دنیاى اسلام به وجود آمد که با تربیت اسلامى آشنا نیست ولى علاقمند به اسلام است با روح اسلام آشنا نیست ولى به پوست اسلام چسبیده است محکم هم چسبیده است. على این طبقه را اینجور توصیف مى کند: «جفاة طغام عبید اقزام جمعوا من کل اوب و تلقطوا من کل شوب ممن ینبغى ان یفقه و یودب و یعلم و یدرب... لیسوا من المهاجرین و الانصار و لا من الذین تبواوا الدار و الایمان؛ یک مردى خشن جفاة فظ غلیظ القلب ولى روحیه هایى پست مردمانى برده صفت روحشان آقا نیست در روح اینها آقایى وجود ندارد از اراذل مردم هستند معلوم نیست از کدام گوشه اى پیدا شده اند یکى از این گوشه آمده یکى از آن گوشه یک مردم بى بنه اى یک مردم بى بوته اى معلوم نیست از کجا آمده اند مردمى که تازه باید بیایند در کلاس اول اسلام بنشینند و درس اسلام را یاد بگیرند سواد ندارند معلومات ندارند قرآن را نمى دانند چیست معنى قرآن را نمى فهمند سنت پیغمبر را نمى فهمند اینها باید تعلیم بشوند تربیت بشوند اینها تعلیم وتربیت اسلامى پیدا نکرده اند اینها جزء مهاجرین وانصار که پیامبر آنها را تربیت کرد که نیستند یکى مردمى هستند که تربیت اسلامى ندارند.»
خوارج ممیزاتى داشتند. یکى از ممیزات اینها همان مسأله شجاعت و فداکارى زیاد اینها بود. چون روى عقیده کار مى کردند فداکار بودند و عجیب هم فداکار بودند. داستانهاى عجیبى از فداکاریهاى اینها هست. خاصیت دومشان این بود که اینها متنسک بودند یعنى متعبد بودند زیاد عبادت مى کردند و این آن چیزى بود که دیگران را زیاد به شک و شبهه مى انداخت که على فرمود: غیر از من کسى دیگر جرأت نمى کرد اینها را بکشد.
خاصیت سومى که اینها داشتند همان جهالت و نادانى زیاد اینها بود.از جمله على (ع) درباره خوارج اینطور مى فرماید: «ثم انتم شرار الناس؛ شما بدترین مردم هستید.» به این مقدس مابها مى گوید شما بدترین مردم هستید چرا؟ ما اگر باشیم مى گوییم: اى آقا بالاخره هر چه باشد آدمهاى بى ضررى هستند آدمهاى خوبى هستند. ما اینجور آدمها را مى گوئیم آدمهاى خوب. از نظر ما اینها آدمهاى خوب هستند. ولى آیا مى دانید چرا على مى گوید شما بدترین مردم هستید؟
جمله بعدش این است: «و من رمى به الشیطان مرامیه و ضرببه تیهه؛ شما به این دلیل بسیار مردم بدى هستید که شما تیرهایى هستید در دست شیطانها شیطان شما را به منزله تیر قرار مى دهد در کمان خودش مى گذارد و هدف خود را مى کوبد.» على (ع) مى گوید: شما ابزار بسیار قاطعى هستید در دست شیطانها.
این را هم توجه داشته باشید که در زمان على (ع) یک طبقه منافق امثال عمرو عاص و معاویه پیدا شده بودند که اینها عالم و دانا بودند و واقعیتها را مى دانستند والله على را از دیگران بهتر مى شناختند. این شهادت تاریخ است که معاویه به على ارادت داشت و با او مى جنگید. (دنیا طلبى حرص عقده روحى داشتن از اینها غافل نمانید) دلیلش این است که بعد از شهادت على (ع) هر کس از صحابه نزدیک على نزد او مى آمد به او مى گفت على را براى من توصیف کن.
وقتى توصیف مى کردند اشکهایش جارى مى شد و مى گفت: هیهات که دیگر روزگار مانند على انسانى را بیاورد. افرادى بودند مثل عمرو عاص و معاویه که على و حکومت على را مى شناختند هدفهاى على را مى دانستند اما دنیا طلبى اما نشان نمى داد این طبق زیرک منافق همیشه از این خشکه مقدسها به عنوان یک تیر براى زدن هدفهاى خودشان استفاده مى کردند و این جریان همیشه در دنیا ادامه دارد این مشکل بزرگ على همیشه در دنیا هست همیشه منافق هست. الانش هم والله معاویه و عمرو عاص هست در لباسهاى گوناگون و همیشه ابن ملجم ها و خشکه مقدسها و تیرهایى که ابزار دست شیطانها مى باشند هستند همیشه آماده ها براى گول خوردنها و تهمت زدنها هستند که مثل على را بگویند کافر شد مشرک شد.

اصول مذهب خوارج
خوارج کم کم دور هم جمع شدند، جمعیت و حزبى تشکیل دادند بلکه یک فرقه اى تشکیل دادند یک فرقه اسلامى و یک مذهبى در دنیاى اسلام ابداع کردند براى مذهب خودشان یک اصول و فروعى ساختند گفتند کسى از ماست که اولا معتقد باشد که هم عثمان کافر است هم على هم معاویه و هم کسانى که به حکمیت تسلیم شدند خود ما هم کافر شدیم ولى ما توبه کردیم و فقط هر کسى که توبه کند مسلمان است. همچنین گفتند امر به معروف و نهى از منکر شرط ندارد در مقابل هر امام جائر و هر پیشواى ظالمى در هر شرایطى باید قیام کرد ولو با یقین به اینکه قیام بى فایده است.
این هم یک چهره خشن عجیبى به اینها داد. اصل دیگرى که براى مذهب خودشان تأسیس کردند که باز حاکى از تنگ نظرى و جهالت اینها بود این بود که گفتند اساسا عمل جزء ایمان است و ایمان منفک از عمل نداریم. مسلمان به گفتن «اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله» مسلمان نیست. مسلمان اگر نمازش را خواند روزه اش را گرفت شراب نخورد قمار نکرد زنا نکرد دروغ نگفت و اگر از هر گناه کبیره اى پرهیز کرد تازه اول اسلامش است و اگر مسلمان یک دروغ بگوید اصلا او کافر است نجس است و مسلمان نیست. اگر یک بار غیبت بکند یا شراب بخورد از دین اسلام خارج است. مرتکب کبیره را از دین اسلام خارج دانستند.
چون یکى از اصول خوارج این بود که امر به معروف و نهى از منکر واجب است و هیچ شرطى هم ندارد و در مقابل هر امام جائرى باید قیام کرد و على (ع) را جزء کفار مى دانستند گفتند پس راهى نمانده غیر از اینکه ما باید علیه على قیام کنیم. ناگهان در بیرون شهر خیمه زدند و رسما یاغى شدند. در یاغى شدنشان هم یک اصول بسیار خشک و خشنى را پیروى مى کردند مى گفتند دیگران مسلمان نیستند چون دیگران مسلمان نیستند از آنها نمى توانیم زن بگیریم و به آنها نباید زن بدهیم ذبایح آنها حرام است از قصابى آنها نباید بخریم و بالاتر اینکه کشتن زنان و اطفال آنها جایز است.
چون همه مردم دیگر را جایز القتل مى دانستند شروع کردند به کشتار و غارت کردن. یکى از صحابه پیغمبر با زنش مى گذشت در حالى که آن زن حامله بود. از او خواستند که از على تبرى بجوید. این کار را نکرد. کشتندش شکم زنش را هم با نیزه دریدند گفتند شما کافرید. و همینها از کنار یک نخلستان مى گذشتند (نخلستان متعلق به کسى بوده که مال او را محترم مى دانستند) یکى از اینها دست برد و یک خرما به دهانش گذاشت. چنان به او نهیب زدند که خدا مى داند. گفتند به مال برادر مسلمانت تجاوز مى کنى؟!
 

منـابـع

مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحه 22 – 49

نهج البلاغه- خطبه 124 و خطبه 198 و خطبه 236

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد