توبه حربن یزید ریاحی
فارسی 5936 نمایش | یک توبه مقبول، یک توبه بسیار بسیار جدی در کربلا توبه حربن یزید ریاحی است. حر، مرد شجاع و نیرومندی است. اولین بار که عبیدالله زیاد می خواهد هزار سوار برای مقابله با امام حسین (ع) بفرستد، او را انتخاب می کند. او به اهل بیت پیامبر اکرم (ص) ظلم و ستم کرده است. گفتم وقتی که جنایت بزرگ شد، وجدان انسان، اگر وجدان نیمه زنده ای هم باشد عکس العمل نشان می دهد. حالا ببینید عکس العمل نشان دادن مقامات عالی روح در مقابل مقامات دانی چگونه است؟ راوی می گوید حربن یزید را در لشگر عمربن سعد دیدم در حالی که مثل بید می لرزید. تعجب کردم، رفتم جلو گفتم حر! من ترا مرد بسیار شجاعی می دانستم و اگر از من می پرسیدند اشجع مردم کوفه کیست، من از تو نمی گذشتم، تو چطور ترسیده ای؟ لرزه به اندامت افتاده است. گفت اشتباه می کنی، من از جنگ نمی ترسم. از چه می ترسی؟ من خودم را در سر دو راهی بهشت و جهنم می بینم، خودم را میان بهشت و جهنم مخیر می بینم، نمی دانم چه کنم، این راه را بگیرم یا آن راه را؟ اما عاقبت، راه بهشت را گرفت. آرام آرام اسب خودش را کنار زد بطوری که کسی نفهمید که چه مقصود و هدفی دارد. همینکه رسید به نقطه ای که دیگر نمی توانستند جلویش را بگیرند، یک مرتبه به اسب خودش شلاق زد، آمد بطرف خیمه حسین بن علی. نوشته اند سپر خودش را وارونه کرد به علامت اینکه من برای جنگ نیامده ام، برای امان آمده ام.
خودش را می رساند به آقا ابا عبدالله، سلام عرض می کند، اولین جمله اش این است: "هل تری لی من توبة؟" آیا توبه این سگ عاصی قبول است؟ فرمود: بله، البته قبول است. کرم حسینی را ببینید! نفرمود آقا این چه توبه ای است؟ حالا که ما را به این بدبختی نشانده ای، آمده ای توبه می کنی؟ ولی حسین اینجور فکر نمی کند، حسین، همه اش دنبال هدایت مردم است، اگر بعد از آنکه تمام جوانانش هم کشته شدند، لشگریان عمر سعد توبه می کردند، می گفت توبه همه تان را قبول می کنم، بدلیل اینکه یزیدبن معاویه بعد از حادثه کربلا به امام سجاد (ع) می گوید: آیا اگر من توبه کنم قبول می شود؟ فرمود: بله، تو اگر واقعا توبه کنی قبول می شود، ولی او توبه نکرد.
حر، به حسین (ع) گفت: آقا اجازه بده من بروم به میدان، جان خودم را فدای شما بکنم. فرمود تو مهمان ما هستی، از اسب بیا پائین، چند لحظه ای اینجا باش. عرض کرد: آقا! اگر اجازه بدهید من بروم بهتر است. این مرد خجالت می کشید، شرم داشت. چرا؟ چون با خودش زمزمه می کرد که خدایا من همان گنهکاری هستم که برای اولین بار دل اولیاء ترا لرزاندم، بچه های پیغمبر (ص) ترا مرعوب کردم. چرا این مرد حاضر نشد در کنار حسین بن علی بنشیند؟
چون اندیشید که در حالیکه من اینجا نشسته ام، نکند یکی از بچه های حسین بیاید و چشمش به من بیفتد و من غرق در شرمندگی و خجالت بشوم.
منـابـع
مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 61-60
برای اطلاعات بیشتر در این زمینه نگاه کنید به:
*((شرایط پیدایش توبه))
*((عکس العمل روح در برابر شدت معصیت «1»))
*((عکس ال
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها