عدالت بشری و عدالت الهی
فارسی 3275 نمایش | ما افراد بشر، فردی از نوع خود را که نسبت به دیگران قصد سوئی ندارد، به حقوق آنها تجاوز نمی کند، هیچ گونه تبعیضی میان افراد قائل نمی گردد، در آنچه مربوط به حوزه حکومت و اراده اوست با نهایت بیطرفی به همه به یک چشم نگاه می کند، در مناقشات و اختلافات افراد دیگر، طرفدار مظلوم و دشمن ظالم است، دارای نوعی از کمال می دانیم و روش او را قابل "تحسین" می شماریم و خود او را "عادل" می دانیم. در مقابل، فردی را که نسبت به حقوق دیگران تجاوز می کند، در حوزه قدرت و اراده خود میان افراد تبعیض قائل می شود، طرفدار ستمگران و خصم ضعیفان و ناتوانان است و یا لااقل در مناقشات و کشمکش های ستمگران و ستمکشان "بی تفاوت" است، چنین کسی را دارای نوعی نقص به نام "ظلم" و ستمگری می دانیم و خود او را "ظالم" می خوانیم و روش او را لایق "تقبیح" می شماریم. خدای متعال چطور؟ آیا اولا به همان معنی که درباره بشر، عدالت، کمال است، و ظلم، نقص است، درباره ذات الهی نیز عدالت، کمال است و ظلم، نقص است؟ یا عدالت و ظلم به مفهوم رایج خود، مفاهیمی اخلاقی و مخصوص اجتماع بشری است و به اصطلاح، از مفاهیم قراردادی است و از شئون "حکمت عملی" شمرده می شود نه "حکمت نظری"، پس، از حدود حیات بشری و حوزه اعمال اختیاری وی پا فراتر نمی گذارند.
خداوند متعال، مالک الملک علی الاطلاق است، شریکی در ملک ندارد، به حقیقت و بدون شائبه مجاز در باره اش باید گفت: «له الملک و له الحمد؛ فرمانروایی از آن اوست و ستایش از آن اوست» (تغابن/ 1)، «و الیه یرجع الامر کله؛ و تمام کارها به او برگردانده می شود» (هود/ 123) بنابراین هر گونه تصرف خداوند در جهان، تصرف در چیزی است که از آن خود او است. هیچکس در برابر او حقی و مالکیتی و اولویتی ندارد، پس ظلم درباره خداوند منتفی است، نه از آن جهت که چون قبیح است خداوند نمی کند و نه از آن جهت که حسن و قبح در مورد خداوند معنی ندارد، بلکه از آن جهت که فرضا قبح ظلم، ذاتی ظلم باشد و حسن و قبح های ذاتی همچنان که بر اعمال بشر حاکم است بر فعل خداوند هم حاکم باشد، عملا در مورد خداوند مصداق پیدا نمی کند زیرا هیچکس نسبت به هیچ چیز خود، در مقابل خداوند مالکیتی ندارد تا عملا ظلم محقق شود.
بدون شک اگر عدل و ظلم را به مفهوم رایج بگیریم که مفهومی اخلاقی است و مبتنی بر حسن و قبح عقلی و افعال خداوند را نیز بر محور همین حسن و قبح ها توجیه کنیم و بخواهیم افعال حق را از نظر "رعایت حقوق غیر" بسنجیم، باید بگوئیم که خداوند به این مفهوم رایج، نه عادل است و نه ظالم، زیرا غیری که از او به چیزی اولویت داشته باشد فرض نمی شود تا رعایت اولویت های او، عدل، و عدم رعایت آن اولویت ها ظلم محسوب گردد. ثانیا اگر از مفهوم رایج عدل و ظلم صرف نظر کنیم و آن را مفهومی اعتباری و مخصوص حوزه عملیات اجتماعی بشری بدانیم، آیا مفهومی برتر از مفهوم رایج وجود دارد که عدل و ظلم را در ردیف مفاهیم حکمت نظری قرار دهد و از حوزه حکمت عملی که حوزه مفاهیم اعتباری و قراردادی است خارج سازد و بالنتیجه "عدل" صفتی ثبوتی و کمالی نظیر علم و قدرت و لااقل نظیر خالقیت و رازقیت شمرده شود و ظلم، صفتی منفی و سلبی نظیر ترکیب، جسمیت، محدودیت و غیره؟ و روی این مبنا آیا پدیده های جهان از نظر عدل و ظلم قابل توجیه است، یا این اصل را "تعبدا" باید پذیرفت؟ ثالثا از همه اینها گذشته، قرآن کریم روی مفهوم عدل و ظلم تکیه فراوان کرده است. برداشت قرآن از این دو مفهوم چه برداشتی است؟
اینها یک سلسله پرسش ها است که باید پاسخ دقیق و صحیح خویش را بیابند. آنچه مسلم و غیر قابل تردید است این است که شناخت خداوند به عنوان امر کننده به "عدل" و "بپا دارنده عدل" اساسی ترین معرفتی است که در ادیان آسمانی، رابطه بشر با خدا بر آن استوار شده است. فرضا خدای فلاسفه، مثلا "محرک اول" ارسطو، که تنها با نیروی عقل و اندیشه بشر سر و کار دارد و با دل و احساسات و عواطف او کاری ندارد. خدای پیامبران که علاوه بر جنبه منطقی و استدلالی و عقلانی، پیوند محکم و استواری با ضمیر و دل و احساسات دارد و انسان با او در حال داد و ستد و محبت ورزی است و ارتباط انسان با او از نوع ارتباط یک نیازمند با یک بی نیاز عالم قادر عطوف مهربان است، قطعا یکی از صفاتش، عدالت است. اکنون باید دید از آن عدالت چگونه باید تعبیر کرد؟ عدل به مفهوم اجتماعی، هدف "نبوت" و به مفهوم فلسفی مبنای "معاد" است. قرآن کریم در بیان هدف "نبوت" و "رسالت پیامبران می فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ همانا فرستادگانمان را با دلائل روشن فرستادیم و همراه ایشان کتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم به عدالت قیام کنند» (حدید/ 25)
در موضوع معاد و محاسبه رستاخیز و پاداش و کیفر اعمال می فرماید: «و نضع الموازین القسط لیوم القیامة فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین؛ ترازوهای عدالت را در روز رستاخیز می نهیم. به احدی هیچ ستمی نخواهد شد و اگر هموزن دانه خردل باشد آن را می آوریم. این بس که ما حسابگر هستیم» (انبیاء/ 47) در آیات بسیاری از قرآن، خداوند از ظلم و ستم تنزیه شده است. مثلا گفته شده است «فما کان الله لیظلمهم ولکن کانوا انفسهم یظلمون؛ و چنان نیست که خداوند به آنان ستم کند بلکه آنها چنین اند که بر خود ستم می کنند» (توبه/ 70) در بعضی آیات عادل بودن و قیام به عدل به عنوان یک صفت مثبت برای خداوند ذکر شده است یعنی در قرآن تنها به تنزیه از ظلم قناعت نشده است، به طور مثبت و مستقیم نیز صفت عدالت برای خداوند اثبات شده است، چنان که می فرماید: «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط؛ خداوند و فرشتگان و دارندگان دانش، گواهی می دهند که معبودی جز خدای یکتا، که بپادارنده عدل است، نیست» (آل عمران/ 18) به این ترتیب از نظر اسلام شکی نیست که عدل الهی، خود حقیقتی است و عدالت از صفاتی است که قطعا باید خداوند را به آنها موصوف بدانیم.
یکی از معانی عدل رعایت استحقاق ها است در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد. موجودات در نظام هستی از نظر قابلیت ها و امکان فیض گیری از مبدأ هستی با یکدیگر متفاوتند، هر موجودی در هر مرتبه ای هست از نظر قابلیت استفاضه، استحقاقی خاص به خود دارد. ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض علی الاطلاق است، به هر موجودی آنچه را که برای او ممکن است از وجود و کمال وجود، اعطا می کند و امساک نمی نماید. عدل الهی در نظام تکوین، طبق این نظریه، یعنی هر موجودی، هر درجه از وجود و کمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت می کند. ظلم یعنی منع فیض و امساک وجود از وجودی که استحقاق دارد. از نظر حکمای الهی، صفت عدل آنچنان که لایق ذات پروردگار است و به عنوان یک صفت کمال برای ذات احدیت اثبات می شود به این معنی است و صفت ظلم که نقص است و از او سلب می گردد نیز به همین معنی است که اشاره شد. حکما معتقدند که هیچ موجودی "بر خدا" حقی پیدا نمی کند که دادن آن حق "انجام وظیفه" و "اداء دین" شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود که به دقت تمام، وظایف خود را در برابر دیگران انجام می دهد. عدل خداوند عین فضل و عین وجود او است، یعنی عدل خداوند عبارت است از اینکه خداوند فضلش را از هیچ موجودی در هر حدی که امکان تفضل برای آن موجود باشد، دریغ نمی دارد و این است معنی سخن امام علی (ع) در خطبه 216 نهج البلاغه که می فرماید: «حق یک طرفی نیست. هر کسی که بر عهده دیگری حقی پیدا می کند، دیگری هم بر عهده او حقی پیدا می کند. تنها ذات احدیت است که بر موجودات حق پیدا می کند و موجودات در برابر او وظیفه و مسؤولیت پیدا می کنند اما هیچ موجودی "بر او" حق پیدا نمی کند.»
عدالت به معنای رعایت استحقاق ها متکی بر دو چیز می باشد: یکی حقوق و اولویت ها؛ یعنی افراد بشر نسبت به یکدیگر و مقایسه با یکدیگر، نوعی حقوق و اولویت پیدا می کنند. مثلا کسی که با کار خود محصولی تولید می کند، طبعا نوعی اولویت پیدا می کند و منشأ این اولویت، کار و فعالیت او می باشد. همچنین کودکی که از مادر متولد می شود نسبت به شیر مادر حق اولویت پیدا می کند و منشأ این اولویت، دستگاه هدفدار خلقت است که آن شیر را برای کودک به وجود آورده است و دیگری خصوصیت ذاتی بشر است که طوری آفریده شده است که در کارهای خود الزاما نوعی اندیشه ها که آنها را اندیشه اعتباری می گویند، استخدام می کند و با استفاده از آن اندیشه های اعتباری به عنوان آلت فعل، به مقاصد طبیعی خود نایل می آید. آن اندیشه ها یک سلسله اندیشه های انشایی است که با بایدها مشخص می شود مانند اینکه برای سعادت بهتر افراد جامعه باید حقوق و اولویت ها رعایت شود. این است مفهوم عدالت بشری که وجدان هر فرد آن را تأیید می کند و نقطه مقابلش را که ظلم باشد، محکوم می سازد.
منـابـع
مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 69 و صفحه 45-49
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها