ویژگی های شکرگزاران واقعی از نظر آیات و روایات

فارسی 6291 نمایش |

شکر بیشتر از مقوله عمل است و باید آن را در لابلاى اعمال انسان ارائه داد و شاید به همین دلیل قرآن کریم تعداد شکرگزاران واقعى را اندک شمرده است. خداوند در آیه 23 سوره ملک بعد از آنکه نعمتهاى بزرگى همچون آفرینش گوش و چشم و دل را بر مى شمرد اضافه مى کند: «قلیلا ما تشکرون؛ کمتر شکر او را بجا مى آورید» و در آیه 73 نمل نیز آمده «و لکن اکثر هم لا یشکرون؛ بیشتر آنها شکرگزارى نمى کنند». سپس می فرماید: اما عده کمى از بندگان من شکرگزارند!: «و قلیل من عبادى الشکور؛ و از بندگان من اندکی شکرگزارند» (سبا/ 13).
بدیهى است اگر منظور از شکرگزارى تنها شکر با زبان باشد مساله مشکلى نیست تا عاملان به آن قلیل بوده باشند، بلکه منظور شکر در عمل است، یعنى استفاده از مواهب در مسیر همان اهدافى که بخاطر آن آفریده و اعطا شده اند و مسلم است کسانى که مواهب الهى را عموما در جاى خود به کار گیرند اندکى بیش نیستند. خداوند در سوره سبا آیات 10-19 می فرماید: «و لقد آتینا داود منا فضلا یا جبال أوبی معه و الطیر و ألنا له الحدید(10) أن اعمل سابغات و قدر فی السرد و اعملوا صالحا إنی بما تعملون بصیر(11) و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر و أسلنا له عین القطر و من الجن من یعمل بین یدیه بإذن ربه و من یزغ منهم عن أمرنا نذقه من عذاب السعیر(12) یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل و جفان کالجواب و قدور راسیات اعملوا آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور(13) فلما قضینا علیه الموت ما دلهم على موته إلا دابة الأرض تأکل منسأته فلما خر تبینت الجن أن لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین(14)لقد کان لسبإ فی مسکنهم آیة جنتان عن یمین و شمال کلوا من رزق ربکم و اشکروا له بلدة طیبة و رب غفور(15) فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدلناهم بجنتیهم جنتین ذواتی أکل خمط و أثل و شی ء من سدر قلیل(16) ذلک جزیناهم بما کفروا و هل نجازی إلا الکفور(17) و جعلنا بینهم و بین القرى التی بارکنا فیها قرى ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و أیاما آمنین(18) فقالوا ربنا باعد بین أسفارنا و ظلموا أنفسهم فجعلناهم أحادیث و مزقناهم کل ممزق إن فی ذلک لآیات لکل صبار شکور(19)؛ و به تحقیق داوود را از ناحیه خود فضلى دادیم، (و آن این بود که به کوه ها و مرغان گفتیم:) اى کوه ها و اى مرغان! با او همصدا شوید! و آهن را هم برایش نرم کردیم(10) (و بدو گفتیم با این آهن نرم) زره بباف، و سیم هاى آن را به یک اندازه ببر، و عمل صالح کن، که من به آنچه می کنید بینایم(11) و براى سلیمان باد را مسخر کردیم، که صبح مسافت یک ماه راه را میرفت، و عصر هم همین مسافت را طى می کرد، و چشمه مس را برایش جارى کردیم و از جن کسانى به دستور و به اذن خدا برایش کار میکردند، و هر یک از امر ما منحرف میشد از عذابى سوزان به وى می چشاندیم(12) براى او هر چه مى خواست از محرابها، و تمثالها، و کاسه هایى چون حوض، و دیگهاى ثابت در زمین، درست میکردند، گفتیم: اى آل داوود! شکر بگزارید، و بندگان شکرگزار من اندکند(13) بعد از آنکه قضاى مرگ بر او راندیم، کسى جنیان را از مرگ وى خبر نداد، مگر موریانه زمین، که عصایش را خورد و او به زمین افتاد، همین که افتاد جنیان فهمیدند: که اگر از مرگ او خبر میداشتند (در این مدت طولانى) در عذابى خوار کننده به سر نمیبردند(14) براى قوم سبا در شهرشان آیتى بود، و آن دو باغستان از راست و چپ محل بود، که گفتیم رزق پروردگارتان را بخورید، و شکر بر او بگزارید شهرى پاکیزه، و پروردگارى آمرزنده(15) ولى روى بگرداندند، پس سیل عرم (ویرانگر) را به سویشان سرازیر کردیم، و دو باغستانشان را مبدل به دو زمین خشک کردیم، که جز خوراکى تلخ، و اثل (شور گز) و مختصرى سدر نمیرویانید(16) این کیفر را بدان جهت به آنان دادیم که کفران کردند، و آیا جز ناسپاس را مجازات مى کنیم(17) و ما بین آنان و دهکده هاى پر برکت قریه ها قرار دادیم که یکدیگر را میدیدند و مسافت بین آنها را به اندازه هم کرده بودیم، گفتیم: در بین این شهرها شبها و روزها سیر کنید، در حالى که ایمن باشید(18) ولی (این مردم ناسپاس) گفتند: پروردگارا! میان سفرهایمان دوری افکن (تا درویش و غنی متمایز شوند)، و بر خویشتن ستم کردند پس آنها را افسانه هایی (عبرت آموز) گردانیدیم، و سخت تار و مارشان کردیم. قطعا در این (ماجرا) برای هر صبر پیشه ی سپاسگزاری عبرت هاست(19)».
این آیات به پاره اى از داستانهاى داوود و سلیمان و نعمت هایى که به ایشان موهبت فرموده بود، اشاره می کند و می فرماید: چگونه کوه ها و مرغان را براى داوود مسخر کردیم، و آهن را در دستش نرم ساختیم، و چگونه باد را در فرمان سلیمان در آوردیم، که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود و عصرگاهان نیز مسیر یک ماه را و جن را برایش مسخر کردیم که هر چه او میخواست از محرابها و تمثالها و غیر آن برایش می ساختند. آن گاه داوود و سلیمان را دستور می دهد به اینکه به شکرانه این مواهب عمل صالح کنند و آن دو بندگانى شکور بودند.
سپس به داستان سبأ اشاره میکند، که خدا به آنان دو تا بهشت در طرف راست و چپ شهر داده بود، تا با عواید آنها زندگى مرفهى داشته باشند، ولى به جاى شکر خدا، نعمت او را کفران نموده از اداى شکرش سر باز زدند و خداوند سیل عرم را به سویشان گسیل داشت و در نتیجه دو قسمت باغستانهاى راست و چپ محل از بین رفتند و در نتیجه مایه آبادى محلشان از بین رفت و خود مردم آن چنان متفرق شدند، که اثرى از ایشان نماند، تنها قصه هایى از آنان به جاى ماند. همه اینها به خاطر کفران نعمت و اعراضشان از شکر بود و خداوند جز مردم کفران گر را کیفر نمیکند.
و وجه اتصال این داستانها به آیات قبل، که درباره معاد بحث میکرد، این است که خدا مدبر امور بندگان خویش است، ولى از آنجایى که بندگان او در دنیا فرو رفته در انواع نعمتهاى مادى هستند، به همین جهت معلوم نمی شود که کدام یک شکر منعم خود را بجا آوردند و کدام یک کفران نمودند و چون در نشاه دنیا امتیازى بین این دو طائفه نیست، پس باید حتما نشاه دیگر باشد، تا در آنجا کفور از شکور ممتاز گردد.
«اعملوا آل داود شکرا»، این جمله خطاب به سلیمان و سایر افراد دودمان داوود است که با سلیمان بودند، به ایشان میفرماید خدا را بندگى کنند، تا شکر او را به جاى آورده باشند. «و قلیل من عبادی الشکور» این جمله یا می خواهد مقام شاکران را بالا ببرد، و بفرماید کسانى که خدا را همواره شکر بگویند، اندکند تنها افراد انگشت شمار و معدودى از آنان چنینند و یا میخواهد حکم قبلى را تعلیل کند و بفرماید: این که به شما آل داوود گفتیم شکر بگزارید، براى این است که خواستیم عده شکرگزاران زیاد شوند، چون شکرگزاران، خیلى کم هستند پس عده آنها را زیاد کنید.
«فلما قضینا علیه الموت ما دلهم على موته إلا دابة الأرض تأکل منسأته»، مراد از «دابة الأرض» -به طورى که در روایت آمده- حشره معروف به موریانه است، که چوبها و پارچه ها را میخورد، و مراد از «منساة» عصا است، و اینکه فرموده: «فلما خر تبینت الجن أن لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین» کلمه «خر» از خرور است، که به معناى به خاک افتادن است. از سیاق استفاده می شود که سلیمان در حالى که تکیه به عصا داشته، از دنیا رفته، و کسى متوجه مردنش نشده و هم چنان در حال تکیه به عصا بوده و از انس و جن کسى متوجه واقع مطلب نبوده تا آنکه خداوند موریانه اى را مامور می کند تا عصاى سلیمان را بخورد و عصا از کمر بشکند و سلیمان به زمین بیفتد، آن وقت مردم متوجه شدند که وى مرده است و جن به دست آورد و گفت اى کاش علم غیب میداشت چون اگر علم به غیب میداشت تا به امروز درباره مرگ سلیمان در اشتباه نمی ماند، و این عذاب خوار کننده را بیهوده تحمل نمیکرد.
بزرگان فرموده اند: «الشکر صرف العبد جمیع ما انعمه الله تعالى فیما خلق لاجله؛ سپاس خدا آن است که بنده از نعمت های الهی در مسیری که برای آن آفریده شده اند بهره گیرند». راستى چرا خدا به ما چشم داد؟ و چرا نعمت شنوائى و گویائى بخشید؟' آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببینیم، راه زندگى را بشناسیم و با این وسائل در مسیر تکامل گام برداریم؟ حق را درک کنیم و از آن دفاع نمائیم و با باطل بجنگیم؟ اگر این نعمتهاى بزرگ خدا را در این مسیرها مصرف کردیم، شکر عملى او است و اگر وسیله اى شد براى طغیان و خودپرستى و غرور و غفلت و بیگانگى و دورى از خدا، این عین کفران است.
امام صادق (ع) مى فرماید: «ادنى الشکر رؤیة النعمة من الله من غیر علة یتعلق القلب بها دون الله، و الرضا بما اعطاه، و ان لا تعصیه بنعمة و تخالفه بشىء من امره و نهیه بسبب من نعمته؛ کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانى، بى آنکه قلب تو مشغول به آن نعمت شود و خدا را فراموش کنى و همچنین راضى بودن به نعمت او و اینکه نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهى و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمتهایش زیر پا نگذارى». و نیز در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است که فرمود: «فیما اوحى الله عز و جل الى موسى: یا موسى! اشکرنى حق شکرى، فقال یا رب! و کیف اشکرک حق شکرک و لیس من شکر اشکرک به الا و انت انعمت به على؟ قال یا موسى! الان شکرتنى حین علمت ان ذلک منى؛ خداوند متعال به موسى وحى کرد اى موسى! حق شکر مرا بجاى آور، عرض کرد: چگونه حق شکر تو را بجا آورم در حالى که هر شکرى بجا آورم بخاطر آن نعمت تازه اى به من داده اى؟ فرمود: اى موسى الان شکر مرا بجاى آوردى، چون مى دانى همین توفیق نیز از من است!».
امام سجاد (ع) مى فرماید: روز قیامت که مى شود خداوند متعال به بعضى از بندگانش مى گوید آیا شکر فلان کس را بجاى آوردى عرض مى کند: پروردگارا! من شکر تو را بجاى آوردم، خداوند مى فرماید: چون شکر او را بجا نیاوردى شکر مرا بجا نیاورده اى!»، سپس افزود: «اشکرکم لله اشکرکم للناس؛ از همه شما شکرگزارتر در پیشگاه خدا کسى است که بیشتر از نعمتها و زحمات مردم قدردانى و شکرگزارى کند».
امام علی (ع) می فرماید: «أشکر الناس أقنعهم، وأکفرهم للنعم أجشعهم؛ شاکرترین مردم، قانع ترین آنهاست و ناسپاس ترین آنها نسبت به نعمتها، آزمندترین آنان است».

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 18- صفحه 54-33 و جلد 10- صفحه 282-279

محمد محمدی ری شهری- میزان الحکمه- جلد 6- صفحه 2814

سید محمدحسین طباطبائی- تفسیر المیزان- جلد ‏16- صفحه 544

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد