به مبارزه طلبیدن کفار و مشرکان از سوی قرآن

فارسی 3211 نمایش |

کفار و مشرکان که آیین بت پرستی در زمین دلهایشان ریشه دوانیده بود، هرگز آماده نبودند که دعوت اسلامی را بپذیرند و در برابر حق و حقیقت سر تعظیم فرود آورند و از این روی پیغمبر اکرم (ص) را تکذیب کرده، می گفتند: دروغ گو است و قرآنی را که به خدا نسبت می دهد سخن خودش می باشد. برای رفع این تهمت، قرآن کریم در مقام تحدی برآمده، جمعیتی را که پیش روان و یکه تازان میدان فصاحت و بلاغت بودند به مبارزه دعوت کرد و از ایشان خواست که اگر در تکذیب پیغمبر (ص) راست می گویند، گفتاری همانند این گفتار بیاورند و از این راه، بی اساس بودن دعوت اسلامی را ثابت کنند. چنان که خدای متعال می فرماید: «ام یقولون تقوله و بل لا یومنون فلیاتوا بحدیث مثله ی ان کانوا صدقین» (طور/ 52- 33- 34)، «بلکه می گویند قرآن را خودش ساخته است، اگر راست می گویند، آنان نیز کلامی مانند آن بیاورند». و باز می فرماید: «ام یقولون افترنه قل فاتوا بسورة مثله ی و ادعوا من استطعتمم من دون الله ان کنتم صدقین (یونس/ 10- 38)، قرآن دروغی است که به خدا بسته شده (کلام محمد است نه کلام خدا) بگو اگر راست می گویید شما نیز سوره ای مانند یکی از سوره های قرآن بیاورید و در این باره از خدایان خود (بت ها) و از هر کس که می توانید استمداد بجویید».

کفار و مشرکین عرب که استادان سخن و فرمان روایان ملک فصاحت و بلاغت بودند با آن همه کبر و نخوت و غرور که در سخنوری داشتند، از اجابت این تکلیف سرباز زدند و از مسابقه چشم پوشیدند و ناگزیر، معارضه گفتاری را تبدیل به مبارزه خونین نمودند، یعنی کشته شدن برایشان آسان تر از رسوایی معارضه بود. سخنوران عرب از معارضه با قرآن عاجز شدند. نه تنها آنان که در عصر نزول قرآن زندگی می کردند، کسانی هم که پس از عصر نزول قرآن به وجود آمدند نتوانستند کاری انجام دهند و پس از زورآزمایی، عقب نشینی نمودند، زیرا طبیعت بشر، پیوسته متمایل به آن است که هر شاهکار یا هنری از دیگری ظاهر شود و توجه مردم را به خود جلب نماید، اگر چه مانند مشت زنی و ریسمان بازی، کم ترین تاثیر مستقیمی در زندگی جامعه نداشته باشد گروهی از مردم به صدد آوردن مثل آن یا بهتر از آن در آمده، به فکر مسابقه می افتند و از این جا معلوم است پیوسته گروهی در کمین قرآن هستند و اگر راهی برای معارضه با این کتاب آسمانی بیابند از سلوک آن لحظه ای از پا نمی نشینند. اینان از معارضه عاجز شدند و نتوانستند نام سحر و جادو را بهانه قرار داده، بگویند: قرآن سحر است، زیرا سحر، عملی است که به حسب خاصیت، حق را باطل و یا باطل را حق جلوه می دهد، دروغ را راست یا راست را دروغ می نماید و اگر قرآن با لهجه زیبا و نظم شیوای خود به شکار دل ها می پردازد، خاصیت زیبایی طبیعی او است و دخلی به عالم سحر ندارد و اگر از راه لفظ به سوی یک سلسله مقاصد دعوت می نماید و معارفی را به مردم یادآوری می کند که با شعور انسانی و نهاد خدادادی خود واقعیت و حقانیت آن ها را می فهمند و مردم را به یک رشته رفتار و کردار مانند حق شناسی و خیرخواهی و دادگری و انسان دوستی وامی دارد که عقل سلیم گزیری از پذیرفتن و ستودن آن ها ندارد، جز بیان حقیقت چیزی نیست. اینان عاجز شدند و نتوانستند بگویند: قرآن کلامی است که در اوج کلام بشر قرار گرفته و از این روی، در زیبایی و دل ربایی و بلاغت و دل نشینی رقیب ندارد و این دلیل نمی شود که کلام خدا است. به عبارت دیگر، هر صفتی یا صنعتی مانند جرات و شهامت و خواندن و نوشتن و نظایر آن ها که قابل پیش رفت است، قهرا در تاریخ بشر یک نابغه ای که به منزله اول برنده مسابقه باشد، خواهد داشت و چه مانع دارد که پیغمبر اکرم (ص) در تکلم عربی با نظم مخصوص در درجه اول بلاغت باشد و در این صورت، کلام او با این که کلام بشری است، معارضه نشدنی خواهد بود.

سخنوران معاصر پیغمبر اکرم (ص) این سخن را نگفتند و از مدعیان قرآن نیز کسی نتوانسته بگوید یا به ثبوت رساند، زیرا هر صفت و صنعتی که به دست یکی از نوابغ به اوج ترقی برسد، هر چه باشد بالاخره امری است که از قابلیت و استعداد انسانی سرچشمه گرفته، مولود طبیعت بشری است و از این روی برای دیگران نیز ممکن است راهی را که به وسیله آن نابغه باز شده پیش گیرند و در اثر تلاش و کوشش لازم، کاری همانند کارهای همان نابغه و از نوع آن، با همان اسلوب بلکه بهتر از آن را اگر چه از هر جهت به او نرسد انجام دهند. با این حال برای نابغه نام برده که نخستین بازکننده راه راست تنها سمت پیشوایی و پیش قدمی می ماند. مثلا نمی توان در سخاوت بالادست حاتم طایی نشست ولی می توان کاری همانند کارهای او کرد، نمی توان گوی سبقت را در خوش نویسی از دست میر و در نقاشی از دست مانی نقاش گرفت ولی در اثر تلاش و کوشش شایان می توان کلمه ای به شیوه میر نوشت یا تابلوی کوچکی را به اسلوب مانی نقاشی کرد. بنا به همین قانون عمومی، اگر قرآن کریم بلیغ ترین کلام بشری بود (نه کلام خدا) برای دیگران و خاصه سخنوران نامی جهان، امکان داشت که در اثر ورزیدگی در همین اسلوب، کتابی و دست کم، سوره ای شبیه و همانند یکی از سوره های قرآن بسازند. قرآن کریم در مقام معارضه، کلامی همانند کلام خود از مردم خواسته، نه بهتر از خود، «فلیاتوا بحدیث مثله سخنی همانند آن بیاورند». (طور/ 34) «فاتوا بسورة مثله»؛ «یک سوره همانند آن بیاورید(یونس/ 34). «فاتوا بعشر سور مثله ی مفتریت ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید». (هود/ 13) «لایاتون بمثله ی ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا»؛ «همانند آن را نخواهند آورد، هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند.(اسرا/ 88)
در خاتمه بحث، باید توجه داشت که قرآن تنها با شیوایی نظم خود، دیگران را عاجز نکرده است بلکه از جهت این که بر پاسخ واقعی همه نیازمندی های بشر مشتمل است و از جهت خبرهای غیبی که داده و از جهت حقایقی که بیان نموده و از سایر جهات که در این کتاب آسمانی جلوه می کند، تحدی می نماید و به عموم بشر اعلان می کند که نخواهند توانست مثل آن را بیاورند.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- اصول عقاید و دستورات دینی4-1- صفحه 110-107

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد