سلطان محمود غزنوی
فارسی 17667 نمایش |ابوالقاسم محمود، ملقب به سیف الدوله، امین المله، یمین الدوله و غازی پادشاه معروف غزنویان. پدرش ناصرالدوله ابی منصور سبکتکین بود. حدود سال 360 هـ ق متولد شد. بعد از مرگ سبکتکین پدر سلطان محمود، برادرش اسماعیل بنا به وصیت پدر در غزنه پادشاه شد و محمود هم با لقبی که امیرنوح سامانی به او "سیف الدوله" داده بود در نیشابور به اداره خراسان اشتغال داشت، ولی بعد به کمک عمو و برادر دیگرش، اسماعیل را از حکومت عزل و او را در ابتدا در سلطنت با خود شریک کرد. بعد از جنگی که با او کرد و او را به زندان انداخت، خودش مستقلا بر تخت سلطنت نشست. تسلط کامل بر همه خراسان پیدا کرد و سال 389 هـ ق، دولت سامانی بعد از 166 سال منقرض شد! مدتی بعد هم قادر، خلیفه عباسی، خلعت سلطنت برای او فرستاد و به او لقب امین المله و یمین الدوله، عطا کرد. محمود مقارن این ایام، عنوان سلطان بر خود نهاد!
کشورگشایی
محمود بعد از غلبه بر دولت سامانی، خلف بن احمد، باقیمانده صفاریان را از میان برداشت و بعد از جنگ با خانیان ترکستان و آرام کردن آن ناحیه، قصد کرد تا خوارزم و جرجانیه را فتح کند و این قصد بر اثر قتل والی جرجانیه که شوهر خواهر محمود بود، بهانه ای شد تا آنجا را قلمرو خود درآورد و در برگشت به غزنه ابوریحان بیرونی و سایر علمای جرجانیه را به همراه خود به غزنه برد. سال 392 هـ ق، فتوحات خود را در هند شروع کرد. حاکم پنجاب را شکست داد و قسمتی از قلمرو او را تصرف کرد و با غنائم زیادی به غزنه برگشت. او تا سال 416 ق، چندین لشگرکشی به هند کرد. او در این جنگها وانمود می کرد که برای نشر اسلام، جنگ با کفار می کند و غیرت دینی و حمیت اسلام، او را وادار به تخریب سرزمین های کفر می نماید ولی ظاهرا غرض اصلی او، غارت معبدهای غنی و ثروتمند هند و کسب غنائم بود. ظرف 24 سال چندین جنگ کرد که 12 غزوه او مهم تر از دیگر جنگ ها بود که بزرگترین و مهم ترین آنها، برای فتح سومنات بود که در سال 416 اتفاق افتاد و بت معروف به سومنات را شکست.
از دیگر فتوحات سلطان محمود می توان فتح اصفهان و ری و غلبه بر مجدالدوله دیلمی را نام برد که در سال 420 هـ ق بود. امپراطوری که محمود به وجود آورد، وسیع ترین مملکتی بود که از زمان خلفای مقتدر اوایل دوره عباسی به بعد پیدا شده و بی نظیر بود. هنگام مرگ او، سرزمین های پنجاب، قسمت هایی از سند، بلوچستان شمالی، افغانستان امروز، گرجستان، سیستان، خراسان، داخله ایران تا ناحیه جبال (عراق عجم) و بعضی نواحی مرزی در حدود جیحون، در قلمرو حکومتی او بود.
شخصیت سلطان محمود
او که اولین پادشاه مستقل و بزرگترین فرد خاندان غزنوی به دلاوری، بی باکی، زر دوستی، خست و کثرت فتوحات موصوف بود، در تاریخ اسلام هم، به علت همین فتوحات بزرگ و شکوه و جلال دربارش و غزواتش در هند، اجتماع علما و شعرا در دربار او، و کتابهایی که به نام او تألیف شده شهرت زیادی دارد. نسبت به خلفای عباسی با احترام و اطاعت بود و به حد حدیث و تفسیر قرآن اشتیاق داشت.
وضعیت علم و ادب در دوران او
اجتماع علما و شعرا در دستگاه محمود غزنوی بسیار بود و اشعار و کتب زیادی به نام او تألیف می شد. مشهور است که 400 شاعر در دربار او گرد آمده بودند و او را مدح می گفتند. از مشهورترین آنها، فردوسی طوسی، منشوری سمرقندی، عنصری بلخی، فرخی سیستانی، کسائی مروزی، عسجدی مروزی، زینتی و غضائری رازی هستند. از بزرگترین علمای دربار او نیز باید «ابوریحان بیرونی» را گفت. و وزرای معروف او هم، فضل بن احمد ابوالعباس اسفراینی، ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی، و در آخر هم ابوعلی حسن بن محمدبن میکال معروف به "حسنک" بود. دبیر مخصوص دربار او نیز "ابونصر مشکان" بود.
عقاید مذهبی محمود:
سلطان در مذهب تسنن حنفی بسیار متعصب بود و به همین جهت، با مذهب شیعه و اسماعیلی، بسیار مخالفت می کرد. در کتاب "ملل و نحل" آمده که او "کرامی" بوده است. به علت همین تعصب زیاد، عده زیادی از اسماعیلیه را در ماوراء النهر و خراسان و ری و مبلغ دین آنها را کشت و یاران مجدالدوله دیلمی را به جرم معتزلی بودن، از بین برد و قسمت بزرگی از کتابخانه دربار مجدالدوله دیلمی آل بویه را آتش زد. ابن خلکان به نقل از تاریخ اهل تسنن، زمانی که یکی از بزرگان و فقهاء شافعی، او را به مذهب شافعی تشویق کرد و در حضور او مطابق هر یک از دو مذهب، دو رکعت نماز خوانده شد، محمود غزنوی، مذهب شافعی را ترجیح داد و به آن گروید.
پایان کار سلطان محمود غزنوی
او در آخر عمر از ضعف آل بویه استفاده کرد و ری را از مجدالدوله دیلمی گرفت و خودش را به غزنه فرستاد و به بهانه هائی او را آتش زد و بسیاری از یاران او که بعضا از علما و حکما بودند به بهانه دینی کشت و بعد ساوه و قزوین و جاهای دیگر را مسخر کرد و حکومت آنها را به پسرش "مسعود غزنوی" سال 420 ق داد و خودش به علت بیماری به خراسان برگشت و یک سال بعد 421 هـ ق، به غزنه رفت و در همانجا به مرض "دق" درگذشت. پسر دیگر او "محمد غزنوی" جانشین پدرش شد که البته تدبیر مملکت داری نداشت، رعیت او را عزل کردند و مسعود را پادشاه نمودند و در زمان او سلجوقیه قوت گرفت و با او جنگ های زیادی کرد و بالاخره مسعود را در سال 430 کشتند و سلجوقیان روی کار آمدند.
منـابـع
یوسف ابن محمد شجاع سنجری- ترجمه وفیات الاعیان (منظرالانسان)
شیخ عباس قمی- تتمه المنتهی
دائرةالمعارف فارسی (مصاحب)
عباس اقبال- تاریخ عمومی
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها