تعریف حقیقت
فارسی 3323 نمایش |در مسائل علمی، فراوان یافت می شود که علمای یک فن، قانونی را در طبیعت، به حساب خود، کشف می کنند و ده ها و گاهی صدها سال اعتقادشان بر آن تعلق می گیرد ولی مدتی بعد دیگران متنبه می شوند که شناختی که گذشتگان در فلان مسئله طبیعت داشته اند اشتباه بوده و حقیقت چیز دیگری است. اینجاست که مسئله حقیقت در باب شناخت مطرح می شود، زیرا معلوم می شود شناخت ها دو گونه است: شناختی که حقیقت است و شناختی که خطاست، شناخت صحیح، شناخت غلط یا شناخت راستین و شناخت دروغین، تعاریف متعددی از حقیقت ارائه شده است؛ علما و فیلسوفان قدیم، علمای اسلامی، حقیقی بودن یک شناخت را این چنین تعریف می کردند: شناخت یا مطابق با واقع و نفس الامر است و یا مخالف و به تعبیر دیگر، ذهن و فکر ما یا منطبق با عین است یا منطبق نیست، شناخت حقیقی یعنی آن شناختی که با واقع مطابق است و به بیان دیگر آن ذهنیتی که با عینیت منطبق است، آن فکری که با وجود خارجی متطابق است. علما و فلاسفه قدیم در این تعریف تردیدی نداشتند و اشکالاتی را که برای این تعریف وارد می شد خودشان مطرح می کردند و جواب می دادند. از جمله اندیشه هائی که در عصر جدید پیدا شد مسئله تعریف حقیقت است که آیا حقیقت یعنی شناخت راستین و صحیح، آن است که مطابق با واقع باشد، ذهن مطابق با عین باشد؟ گفتند: نه، این تعریف غلط است، در بعضی از موارد می تواند درست باشد ولی برای همه موارد درست نیست مثلا در مسائل حسی و طبیعی و تجربی کم و بیش می توان گفت این تعریف مطابق است.
عده ای گفتند، اگر یک فرد تنها را در نظر بگیریم، حقیقت عبارت است از اندیشه ای که در ذهن آن فرد وجود دارد و با اندیشه های دیگر او سازگار است یعنی اندیشه ای که در ذهن شما پیدا می شود اگر با سایر اندیشه های شما سازگار در آید و تناقض نداشته باشد حقیقت است ولی اگر اندیشه های دیگر شما را نفی کند و با آنها سازگار نباشد غلط است و اگر جمع و جامعه را در نظر بگیریم تعریف حقیقت چنین می شود: هر اندیشه ای که در یک زمان، اذهان دانشمندان بر آن توافق داشته باشند حقیقت است، اگر مردم در یک زمان ولو برای مدت یک نسل حتی برای چند سال، اندیشه ای را بپذیرند و همه روی آن توافق کنند آن اندیشه حقیقت است پس از نظر اینها تعریف حقیقت چنین است: "اندیشه ای که مردم یک زمان بر آن توافق دارند". اگوست کنت فرانسوی شناخت راستین را این چنین تعریف می کند. بعضی دیگر شناخت راستین را به گونه دیگر تعریف کردند، گفتند: شناخت راستین آن شناختی است که اثر مفید به حال بشر داشته باشد. علمای قدیم (علمای اسلامی) میان حق و نافع تفکیک می کردند، می گفتند: حق بودن، یعنی مطابق با واقع بودن، فی حد ذاته یک مسئله است و نافع و مفید بودن مسئله دیگری است، این که یک شیء حق است یک چیز است و این که مفید است چیز دیگری است، حال آیا این دو تلازم دارند یا ندارند، آیا هر چه حق است مفید است و هر چه مفید است حق است یا خیر، مسأله دیگری است. بعضی دیگر حقیقت را به شکل دیگری تعریف کرده اند که این نظر امروز مطرح است؛ گفته اند: اصلا حقیقت و خطابه آن شکل که شما می گوئید معنی ندارد، حقیقت چیزی است که در نتیجه برخورد قوای ادراکی ما با عالم خارج پیدا شده باشد (تز، آنتی تز، سنتز)، اگر حواس ما در مقابل عینیت خارجی قرار گیرد، آن عینیت خارجی روی حواس ما اثر می گذارد و حواس هم عکس العملی از خود نشان می دهد. حقیقت یعنی آنچه که معلول برخورد عالم عین و عالم ذهن باشد، هر چه که معلول این برخورد باشد اسمش حقیقت است نه هر چیز که مطابق با واقع باشد. این نظریه، نظریه ای است که ماتریالیست ها غالبا گفته اند و می گویند.
نظریه چهارمی هم هست که از نظریه سوم دقیق تر و بهتر است و بسیاری از اوقات ماتریالیست ها این نظریه را ابراز می دارند، این نظریه نه تنها نظریه ای است که ماتریالیست ها می گویند بلکه نظریه ای است که بعضی از غیر ماتریالیست ها نیز مثل بسیاری از الهیون آن را قبول دارند و هنوز هم بسیاری از الهیون نظرشان همین است. بسیاری از ماتریالیست ها گفته اند تعریف حقیقت، هیچ کدام از اینها نیست، تعریف حقیقت این است: هر اندیشه ای که تجربه و عمل آن را تأیید کند حقیقت است و هر اندیشه ای که تجربه و عمل آن را تأیید نکند حقیقت نیست، هر فرضیه ای که یک دانشمند ابراز می دارد اگر در مقام عمل، خوب جواب داد حقیقت است چون در عمل خوب جواب داده است.
منـابـع
مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 175-172، 161-159، 177، 183-181، 185، 172-170، 184
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها