تأثیرات اخلاق پیامبر بر روی جامعه مسلمین

فارسی 3681 نمایش |

از اخلاق پیامبر اکرم یکی این بود که با رهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود. بعضی‏ از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند. می‏ فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و یاران شما همه حقوقی بر شما دارند و می‏ باید آنها را رعایت کنید. در حال انفراد، عبادت را طول می‏ داد. گاهی در حال تهجد ساعتها سرگرم‏ بود، اما در جماعت به اختصار می‏ کوشید، رعایت حال اضعف مأمومین را لازم می‏ شمرد و به آن توصیه می ‏کرد. زهد و ساده زیستی از اصول زندگی او بود ساده غذا می‏ خورد، ساده لباس‏ می‏ پوشید و ساده حرکت می‏ کرد. زیراندازش غالبا حصیر بود، بر روی زمین‏ می ‏نشست، با دست خود از بز شیر می ‏دوشید و بر مرکب بی‏زین و پالان سوار می ‏شد و از اینکه کسی در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیری می‏ کرد. قوت‏ غالبش نان جوین و خرما بود. کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می‏ کرد.
در عین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود. مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف در راههای مشروع لازم می‏ شمرد و می‏ گفت: «نعم المال الصالح للرجل الصالح؛ چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به دست آید برای آدمی که شایسته‏ داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند.» (محجة البیضاء، ج 6، ص 44) و هم می‏ فرمود: «نعم العون علی تقوی الله الغنی؛ مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا.» (وسائل، ج 12، ص 16)
اراده و استقامتش بی ‏نظیر بود، به طوری که از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره‏ بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است. او در تاریخ‏ زندگی‏ش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع می‏ شد، ولی‏ او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد، ایمان نیرومندش به‏ موفقیت یک لحظه متزلزل نشد.
با اینکه فرمانش میان اصحاب بی ‏درنگ اجرا می‏ شد و آنها مکرر می ‏گفتند چون به تو ایمان قاطع داریم، اگر فرمان دهی که خود را در دریا غرق کنیم‏ و یا در آتش بیفکنیم می‏ کنیم، او هرگز به روش مستبدان رفتار نمی‏ کرد. در کارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت می‏ کرد و نظر آنها را محرم می‏ شمرد و از این راه به آنها شخصیت می ‏داد.
در جنگ بدر مسأله‏ اقدام به جنگ، همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسرای جنگی را به شور گذاشت. در جنگ احد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در جنگ خندق و در جنگ تبوک نیز با اصحاب‏ به شور پرداخت.
نرمی و مهربانی پیغمبر، عفو و گذشتش، استغفارهایش برای اصحاب و بی تابی‏ش برای بخشش گناه امت، همچنین به حساب آوردنش اصحاب و یاران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصیت دادن به آنها از علل عمده‏ نفوذ عظیم و بی‏ نظیر او در جمع اصحابش بود.
قرآن کریم به این مطلب‏ اشاره می‏ کند آنجا که می ‏فرماید: به موجب مهربانی‏ هایی که خدا در دل تو قرار داده تو با یاران خویش‏ نرمش نشان می ‏دهی. اگر تو درشتخو و سخت دل می‏ بودی از دورت پراکنده‏ می ‏شدند. پس عفو و بخشایش داشته باش و برای آنها نزد خداوند استغفار کن‏ و با آنها در کارها مشورت کن. هرگاه عزمت جزم شد، دیگر بر خدا توکل کن‏ و تردید به خود راه مده.
نظم و انضباط بر کارهایش حکمفرما بود. اوقات خویش را تقسیم می‏ کرد و به این عمل توصیه می‏ نمود. اصحابش تحت تأثیر نفوذ او دقیقا انضباط را رعایت می‏ کردند. برخی تصمیمات را لازم می‏ شمرد آشکار نکند؛ مبادا که دشمن از آن آگاه گردد. یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا به کار می‏ بستند. مثلا فرمان می‏ داد که آماده باشید، فردا حرکت کنیم، همه به‏ طرفی که او فرمان می ‏داد همراهش روانه می ‏شدند، بدون آنکه از مقصد نهایی‏ آگاه باشند و در لحظات آخر آگاه می ‏شدند. گاه به عده ای دستور می ‏داد که به طرفی‏ حرکت کنند و نامه ای به فرمانده آنها می ‏داد و می ‏گفت: بعد از چند روز که به فلان نقطه رسیدی نامه را باز کن و دستور را اجرا کن آنها چنین‏ می‏ کردند و پیش از رسیدن به آن نقطه نمی ‏دانستند مقصد نهایی کجاست و برای‏ چه مأموریتی می ‏روند، و بدین ترتیب دشمن و جاسوسهای دشمن را بی ‏خبر می ‏گذاشت و احیانا آنها را غافلگیر می ‏کرد.
او گاهی با اعتراضات برخی یاران مواجه می ‏شد، اما بدون آنکه درشتی کند نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود جلب و موافق می‏ کرد. از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزار بود و می‏ گفت: به چهره مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید. محکم کاری را دوست داشت. مایل بود کاری که انجام می‏ دهد متقن و محکم‏ باشد تا آنجا که وقتی یار مخلصش سعد ابن معاذ از دنیا رفت و او را در قبر نهادند، او با دست خویش سنگها و خشتهای او را جا به جا و محکم کرد و آنگاه گفت: من می ‏دانم که طولی نمی ‏کشد همه اینها خراب می ‏شود، اما خداوند دوست‏ می ‏دارد که هرگاه بنده ای کاری انجام می‏ دهد آن را محکم و متقن انجام دهد." (بحار الانوار، ج 22، ص107)
او از نقاط ضعف مردم و جهالت های آنان استفاده نمی‏ کرد. بر عکس، با آن‏ نقاط ضعف مبارزه می‏ کرد و مردم را به جهالتشان واقف می ‏ساخت. روزی که‏ ابراهیم پسر هیجده ماهه اش از دنیا رفت، از قضا آن روز خورشید گرفت. مردم گفتند: علت اینکه کسوف شد مصیبتی است که بر پیغمبر خدا وارد شد. او در مقابل این خیال جاهلانه مردم سکوت نکرد و از این نقطه ضعف استفاده‏ نکرد، بلکه به منبر رفت و گفت: ایها الناس! ماه و خورشید دو آیت‏ از آیات خدا هستند و برای مردن کسی نمی‏ گیرند.
شرایط رهبری از حس تشخیص، قاطعیت، عدم تردید و دو دلی، شهامت، اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی، پیش بینی و دور اندیشی، ظرفیت‏ تحمل انتقادات، شناخت افراد و تواناییهای آنان و تفویض اختیارات در خور تواناییها، نرمی در مسائل فردی و صلابت در مسائل اصولی، شخصیت‏ دادن به پیروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهای عقلی و عاطفی‏ و عملی آنها، پرهیز از استبداد و از میل به اطاعت کورکورانه، تواضع و فروتنی، سادگی و درویشی، وقار و متانت، علاقه شدید به سازمان و تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن به نیروهای انسانی (همه را) در حد کمال داشت، می‏ گفت: "اگر سه نفر با هم مسافرت می‏ کنید، یک نفرتان را به عنوان رئیس و فرمانده انتخاب کنید."
در دستگاه خود در مدینه تشکیلات خاص ترتیب داد، از آن جمله جمعی‏ دبیر به وجود آورد و هر دسته ای کار مخصوصی داشتند: برخی کاتب وحی بودند و قرآن را می ‏نوشتند، برخی متصدی نامه های خصوصی بودند، برخی عقود‏ و معاملات مردم را ثبت می‏ کردند، برخی دفاتر صدقات و مالیات را می‏ نوشتند، برخی مسؤول عهدنامه ها و پیمان نامه ها بودند.
از بیکاری و بطالت متنفر بود. می‏ گفت: خدایا! از کسالت و بی‏ نشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه می ‏برم. مسلمانان را به کار کردن تشویق می‏ کرد و می‏ گفت: عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین جزء آن کسب حلال است.

اخلاق خانوادگی
در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمی کرد و این بر خلاف خلق و خوی مکیان بود. بدزبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل رنج می بردند. او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می کرد و می گفت: همه مردم دارای خصلتهای نیک و بد هستند؛ مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند؛ چه هر گاه از یک خصلت او ناراحت شود خصلت دیگرش مایه خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد.
او با فرزندان و فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود. به آنها محبت می کرد. آنها را روی دامن خویش می نشاند. بر دوش خویش سوار می ‏کرد، آنها را می بوسید و اینها همه بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود.
روزی در حضور یکی از اشراف، یکی از فرزندزادگان‏ خویش امام حسن مجتبی (ع) را می‏ بوسید. آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیده ‏ام. فرمود: «من لا یرحم لا یرحم؛ کسی که مهربانی نکند رحمت خدا شامل حالش نمی ‏شود.»
نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی می‏ کرد آنها را روی زانوی خویش‏ نشانده، دست محبت بر سر آنها می‏ کشید. گاه مادران، کودکان خردسال خویش‏ را به او می ‏دادند که برای آنها دعا کند. اتفاق می ‏افتاد که احیانا آن‏ کودکان روی جامه اش ادرار می‏ کردند. مادران ناراحت شده و شرمنده می‏ شدند و می‏ خواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند. او آنها را از این کار به شدت منع‏ می‏ کرد و می ‏گفت: مانع ادامه ادرار کودک نشوید، اینکه جامه من نجس‏ بشود اهمیت ندارد، تطهیر می‏ کنم.

با بردگان
نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود. به مردم می‏ گفت: اینها برادران‏ شمایند، از هر غذا که می‏ خورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که‏ می ‏پوشید آنها را بپوشانید. کار طاقت فرسا به آنها تحمیل مکنید. خودتان‏ در کارها به آنها کمک کنید. می‏ گفت: آنها را به عنوان بنده و یا کنیز (که مملوکیت را می ‏رساند) خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست، بلکه آنها را به عنوان "فتی" (جوانمرد) یا "فتاة" (جوانزن) خطاب کنید.
در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن برای آزادی بردگان که منتهی به آزادی‏ کلی آنها می ‏شد فراهم شد. او شغل "نخاسی" یعنی برده فروشی را بدترین‏ شغلها می‏ دانست و می ‏گفت: بدترین مردم نزد خدا آدم فروشان‏اند.

نظافت و بوی خوش
به نظافت و بوی خوش علاقه شدید داشت. هم خودش رعایت می‏ کرد و هم به‏ دیگران دستور می‏ داد. به یاران و پیروان خود تأکید می ‏نمود که تن و خانه‏ خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند به خصوص روزهای جمعه وادارشان می ‏کرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور یابند.

برخورد و معاشرت
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. در سلام به همه حتی کودکان‏ و بردگان پیشی می ‏گرفت. پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی‏ کرد و در حضور کسی تکیه نمی‏ نمود. غالبا دو زانو می‏ نشست. در مجالس، دایره وار می‏ نشست‏ تا مجلس، بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند. از اصحابش تفقد می‏ کرد، اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی‏ دید سراغش را می ‏گرفت. اگر مریض بود عیادت می کرد و اگر گرفتاری داشت کمکش می نمود.
در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمی کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمی داد، بلکه نگاه های خود را در میان جمع تقسیم می کرد. از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت؛ از جا برمی خاست و در کارها شرکت می کرد. می گفت: خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده است.

نرمی در عین صلابت
در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملایم و با گذشت بود؛ گذشتهای بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود؛ اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش تمام بدیهایی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بودند را نادیده گرفت و همه را یکجا بخشید و حتی توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت. اما در همان فتح مکه ، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می ‏کردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول‏ خدا از اجرای حد صرف نظر کند.
بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت‏ برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جای‏ شفاعت است؟! مگر قانون خدا را می ‏توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای‏ قانون خدا تبعیض می ‏کردند، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم‏ می‏ شد معاف می ‏شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می‏ شد مجازات می ‏گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی‏ نمی‏ کنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.

منـابـع

مرتضی مطهری- وحی و نبوت- صفحه 141-130

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد